تظاهرات اعتراضی پرستاران همچنان ادامه دارد. کمتر هفتهای پیش میآید که نمونههایی از آن در سطح استانهای کشور رسانهای نگردد. این تظاهرات اعتراضی هم همانند اعتراضات مستمر بازنشستگان کشوری و لشکری یا سازمان تأمین اجتماعی و مخابرات، جایگاه ویژهای را در اعتراضات هفتگی مزدبگیران کشور پر میکند.
چیزی قریب دویست و پنجاه هزار نفر پرستار در درمانگاهها و بیمارستانهای ایران به کار اشتغال دارند. سهم بیمارستانهای دولتی از این آمار به چیزی حدود صد و سی هزار نفر میرسد. ولی این صد و سی هزار نفر پرستار هرگز نمیتوانند پاسخگوی نیازهای مراکز درمانی کشور باشند. چنانکه برای جبران چنین آسیبی، جذب نیروهای جدیدتری از پرستاران لازم به نظر میرسد. گفتنی است که جذب صد هزار نفر پرستار، میتواند در کوتاه مدت اندکی از آسیبها و کاستیهای آن بکاهد. استانداردهای بینالمللی از واقعیتی حکایت دارد که برای هر تخت بیمارستانی باید چیزی حدود دو و نیم نفر پرستار در نظر گرفت. ولی همین استاندارد جهانی را در ایران جمهوری اسلامی به کمتر از یک نفر کاهش دادهاند. پرستاران حجم کار چنین کمبودی را از سر جبری دولتی تحمل میکنند. به عبارتی روشن، دولت بدون آنکه مزد مناسبی به پرستاران بپردازد، حجم کار ایشان را تا میزان صد و پنجاه در صد بالاتر میبرد.
همه ساله حدود سه هزار نفر پرستار محل کارشان را ترک میکنند. دو سوم از این افراد راه مهاجرت از کشور را در پیش میگیرند. همچنین سالانه چیزی حدود شش هزار نفر از پرستاران شاغل کشور بازنشسته میشوند. اما دولت هیچ برنامهی اثرگذاری برای استخدام پرستاران جدید در اختیار ندارد. در عین حال، حجم کار گروههایی که محل خدمت خود را ترک میکنند، به عهدهی پرستاران شاغل قرار میگیرد. دولت به اتکای چنین حقه است که همه ساله دهها میلیارد تومان در بودجهاش صرفهجویی به عمل میآورد. ولی عملیاتی کردن چنین برنامهای تنها به اتکای سرکوبهای مداوم کادر درمانی امکانپذیر خواهد بود. مدیران بالادستی حکومت که از پاسخگویی به مطالبات تلنبار شدهی پرستاران ناتوان میمانند، به شگردهایی از سرکوب پرستاران معترض روی میآورند.
سختی کار پرستاران هرگز در جایی از نظام اداری جمهوری اسلامی به حساب نمیآید. آنان به دلیل ارتباط مداوم با بیماران در معرض انواع و اقسام بیماری واگیر قرار دارند. حتا باید از این راه استرسهای ناشی از حرفهی خود را نیز تحمل نمایند. تا آنجا که افسردگی در هر جایی از روان ایشان که بگویی ریشه میدواند. پیداست که محیط خانوادهی پرستاران هم هرگز نمیتواند از چنین آسیب مداومی برکنار بماند. آنوقت تنشهای محیط کار پرستاران به فضای خانوداهی ایشان هم سرریز میکند. پدیدهای که مدیران بالایی نظام از درک و فهم درست آن ناتوان میمانند.
پرستاران برای دریافت معوقات خویش چارهای ندارند که تجمعهای اعتراضی برپا نمایند. اعتراض بخشی پایدار از زندگی اداری پرستاران شمرده میشود. قانون "تعرفهگذاری خدمات پرستاری" هم هرگز نتوانستهاست گرهای از این مشکل بگشاید. مدیران دولتی برای عملیاتی کردن این قانون نیز همواره انواع و اقسام تبعیض اداری را به کار میگیرند. حتا برای اجرای آن در استانهای کشور، هرگز وحدت رویهی خاصی دیده نمیشود. مبلغ اضافهکاریها را نیز آنقدر پایین آوردهاند که انسان خجالت میکشد تا اعداد و ارقام آن را رسانهای کند. تازه پرداخت همین اضافهکاریهای نصفه و نیمه هم ماهها و حتا سالها زمان میبرد. چنانکه در نظام اداری دانشگاههای علوم پزشکی یا وزارت بهداشت همیشه چالشی به نام معوقات پرستاران خودنمایی میکند.
دانشگاههای علوم پزشکی در سالهای اخیر بسیاری از درمانگاهها را به پیمانکاران اندرونی این نظام سپردهاند. از چنین پدیدهای به عنوان "برونسپاری" یاد میشود. اما همین پیمانکاران هم همواره از پرداخت به موقع حقوق پرسنل خویش سر باز میزنند. پیمانکاران بهانهای را پیش میکشند که دانشگاه علوم پزشکی یا ادارهی بهداشت صورتهای مالی ایشان را تسویه نمیکند. تازه موقعی که ادارهی بهداشت صورتهای مالی پیمانکارانش را میپردازد، خود پیمانکاران به پرداخت حقوق پرستاران تن درنمیدهند. ماجرایی که بدون وقفه در هر جایی از کشور که بگویی ادامه دارد تا پرداخت دستمزدها همچنان سالها زمان ببرد.
دولت انواع و اقسام تعطیلکاری، اضافهکاری، شبکاری و شیفتگردانی را به پرستاران تحمیل میکند. چون پرستاران را مجبور کردهاند که بر چنین برنامههایی گردن بگذارند. اما در این راه همواره برندهی ماجرا دولت است که تنها آسیبهای روانی و جسمی چنین کارهای سخت و زیانآوری را برای پرستاران باقی میگذارند. دولت هرگز از حجم و میزان کار پرستاران تعریف درست و دقیقی به دست نمیآید. پیداست که سود چنین هرج و مرجی در نهایت به خود دولت بازمیگردد. نوعی مدیریت رضا شاهی یا سربازخانهای که نمونههای فراوانی از آن را در اکثر ادارات دولتی هم میتوان سراغ گرفت. در این نوع از مدیریتها تنها یک نفر است که در نقشی مدیر، دستورهای خود را به همگی میشنواند. رفتار او هم به طور کامل به رفتار خداوند آسمان شباهت دارد.
مدیران وزارت بهداشت از سویی تقصیر تمامی کاستیهای پیش آمده را بهپای سازمان تامین اجتماعی مینویسند. چون ادعایی را پیش میکشند که سازمان تامین اجتماعی بدهیهایش را به وزارت بهداشت نمیپردازد. در شرایط حاضر حجم این بدهی را تا رقم چهارده هزار میلیارد تومان تخمین میزنند. این موضوع در حالی اتفاق میافتد که طلب سازمان تامین اجتماعی از دولت، به چیزی حدود دویست و پنجاه هزار میلیارد تومان میرسد.
گفتنی است که پزشکان بیمارستانهای کشور هرگز به رفتار غیر انسانی دولت تن در نمیدهند. زورگویی دولت در عدم پرداخت معوقات کادر درمانی شرایطی را برمیانگیزد تا بسیاری از پزشکان به دریافت انواع و اقسام رومیزی و زیرمیزی از بیمارانشان روی بیاورند. پدیدهای که بین پزشکان به صورت عرفی همگانی درآمده است. پزشکان در واقع مزد عمل خویش را در خفا از بیمار میگیرند و چندان هم دغدغهی معوقات را در سر نمیپرورانند. اینجا هست که مثل همیشه کلاه گشادی سر پرستاران میگذارند. چون دریافت معوقات پرستاران به همین آسانی محقق نخواهد شد، مگر آنکه تجمعی اعتراضی پا بگیرد. جدای از این، بین دریافتیهای پزشکان و پرستاران هرگز رابطهی معقولی دیده نمیشود. مگر میشود در یک نظام اداری واحد، مزد یک پزشک را تا دهها برابر یک نفر پرستار بالا بکشند؟ پیداست که درد و رنج حاصل از این کار را تنها به پای پرستاران مینویسند. اما در این راه پزشکان بیمارستانهای دولتی هر روز بیش از گذشته فربه و فربهتر میشوند. پرستاران نیز از سر جبری اداری چارهای نمیبینند که به تمامی تبعیضها گردن بگذارند.
پرستاران تحقیرهای چندگانهای را تجربه میکنند. ولی تحقیر دیگری را نیز باید به این مجموعههای پرشمار تحقیر و توهین افزود. چون دولت برای هویتزدایی از جامعه، روز تولد "حضرت زینب" را به عنوان روز پرستار جا میزند. با همین رویکرد عوامانه است که به موضوع تخصصزدایی از امر پرستاری بها میدهد. چون تخصص پرستاران کشور را تا حد عملکرد قصهگونهی "حضرت زینب" پایین میکشد. با این حساب، حرفهی پرستاری نیز در کشور از تخصص تهی میگردد تا افراد غیر متخصص هم به نقشآفرینی در چنین جایگاهی ملزم شوند. چنانکه از "همراه" بیمار انتظار دارند تا او نقشمایهای از کار پرستار را در بیمارستان پر کند.
تبعیض و ستم اداری شرایطی را پیش روی پرستاران میگذارد که آنان به طور مداوم از شغل خویش بگریزند. مهاجرتهای مداوم، تغییر شغل و یا خانهنشینی بخشی پایدار از آسیبهایی است که پرستاران بدون وقفه نمونههایی از آن را تجربه میکنند. دولت هم مثل هر جایی دیگر از کشور چشمانش را به کاستیهایی از این نوع میبندد. گفته میشود که در شرایط حاضر بیش از چهل هزار نفر پرستارِ جویای کار در کشور رها شدهاند. ولی دولت برای جبران نیروی پرستاری خود حاضر نیست که به استخدام ایشان تن دربدهد. چون ردیفهای بودجهی دولتی به تمامی در جاهایی هزینه میگردند که با خواست و ارادهی مردم سازگاری ندارد. مدیران بیمارستانهای دولتی جدای از این، کار پرستاری را تا حدود کاری غیر تخصصی و تحقیرآمیز کاهش دادهاند. چنانکه هر بیماری را مجبور میکنند که برای بستری شدن، همراهی را نیز با خود داشته باشد. سپس از همین همراه به عنوان پرستار بیمار سود میبرند. کاری آسیبزا که هرگز فهم مدیران دولتی به عوارض آن قد نمیدهد.
ناتوانی مدیران دولتی برای حل و فصل نهایی مطالبات پرستاران شرایطی ویژه را فراهم میبیند تا پرستاران تحقق مطالباتشان را به براندازی جمهوری اسلامی پیوند بزنند. با همین رویکرد است که آنان در تجمعات خویش سردادن شعارها سرنگونی نظام را امری مغتنم میشمارند.