شعر کوتاه « همین یکی دونشانه ..» عباس خاکسار ، در ساختاری منسجم در پیوند با عناصری آشنا ، دامون همیشه سبز جنگل، پوکه فشنگ های بجا مانده ، قمقمقه ی خالی از آب ، رد پایی به سوی بلندای آن کوه ، آوای سینه سرخی در دور دور های جنگل و در آخر نفس نفس زدن برای رسیدن به آن بلندا ی کوه توسط راوی؛ بیانگر آن حادثه ای است به نام - سیاهکل- ، که هرچند پا در گذشته تاریخی ما دارد و نسلی پیر، که حادثه سیاهکل در جوانی اش روی داده، اما هنوز زنده است و جسارت و صداقت اش در امر مبارزه، می تواند نیرو بخش تاریخ حال و آینده ی مبارزین پیر وجوان این سرزمین، ایران ما باشد. | |
معمولا"، در هر شعری که به مناسبتی سروده می شود، بطور مستقیم، به شخص یا مناسبتی، که شاعر را به سرودن آن شعر بر انگیخته، اشاره می شود. البته این هم دیده شده ، که در بسیاری شعرها وسروده ها، گاهی به نام خاصی اشاره نمی شود ، ولی خواننده، تلویحا" با نزدیک شدن به نشانه هایی در شعر وسروده ، به آن مناسبت یا شخص ، نزدیک می شود.
در تاریخ معاصر ایران ، یکی از مشهور ترین این نوع سروده های شعری ، که نامی از شخص و مناسبتی یرده نمی شود ، از آنِ علامه، علی اکبر دهخدا است. شعر « یاد آر، زشمع مرده یاد آر»، که به مناسبت بردار کردن جهانگیر خان صور اسرافیل ، دوست وهمکار دهخدا ، که به فرمان محمد علی شاه ، بعد از به توپ بستن مجلس اول در انقلاب مشروطه و یورشی که به آزادیخواهان صورت گرفت، سروده شده است. در این سروده ی بسیار گیرا وماندگاردهخدا، خواننده تلویحا" به درون مایه این سروده شعری وچه بسا، مناسبت آن، پی می برد.
درمیان سروده های شعری احمد شاملو نیز ، که بخش قابل توجه ای از آنها، به مبارزان راه آزادی وعدالت اجتماعی اختصاص دارد ، از اینگونه سروده های شعری، که به نام ومناسبت، یا بی نام ومناسبت ، سروده شده اند، بسیار می توان دید. «وارتان سخن بگو» یا « برآسمان سرودی بلند می گذرد» و..
بی گمان، این تحولات فرهنگی انقلاب مشروطه بود، که به اینگونه گرایش انتقادی وانقلابی در ادبیات فارسی دامن زد . تحولی که در دوره های تاریخی خاص بعدی نیز، بکار گرفته شد وچون سبکِ خاص وشیوه ی بیانی، ماندگارشد. سبک وسیاقی که در سروده شعرهایی از نیما ( ناقوس، مرغ آمین ، شعر ری را )، فرخی یزدی (بیشتر سروده ها) ، شاملو، اخوان( زمستان ، دیدی دلا که یار نیامد. پیر احمد آبادی ، مصدق)، هوشنگ ابتهاج ( سروده ای برای به خون خفتگان سیاهکل و.)، شفیعی کد کنی ( تو در نماز عشق...، حلاج) ، سیاوش کسرایی ( منظومه آرش و..) ، سعید سلطانپور در بیشتر سروده هاش ، ودیگر شاعران ، گونه هایی از این نوع را، می توان نام برد.
شعرِ کوتاهِ «همین یکی دو نشانه ..»، سروده ی عباس خاکسار نیز، در زمره همین سبک وسیاق، قابل بررسی و تحلیل است. هرچند در پای شعر، امضائ به یاد حماسه سازان سیاهکل را دارد ، که می توانست نباشد . جرا که شعر، هرجند پوشیده؛ خود گویای این حماسه است.
این شعرکوتاه را می توان به سه بخش یا اپیزود تقسیم کرد:
بخش اول:
چه رنجی کشیدم
تا همین چند نشانه را
از دل سبز خاک بر کشیدم
و تو را
دوباره زنده یافتم
........
در این بخش یا اپیزود نخست، ما با جستجو گری روبرو هستیم با چند نشانه، که « تو » را ، که می تواند حسی نزدیک و آشنا را به ما تداعی کند، زنده از دل سبز خاک بر می کشد . در این بخش نخست، ما نمی دانیم این« تو» کیست . این چند نشانه چیست. و چه رابطه ای بین راوی واین « تو» وجود دارد.
بخش دوم:
میان پوکه های فشنگ مانده
زیرِ برگ های ریخته
در دامون همیشه سبز جنگل
وآن قمقمه ی خالی از آب
که افتاده بود
میان سنگلاخ های آن دره ی مجاور.
.............
دراین بخش ، ما به فضا واین » تو » یی، که راوی، رنج بیرون کشیدن زنده ی آن را از دل خاک دارد، بیشتر نزدیک می شویم. جنگل ، پوکه های فشنگ مالنده زیر برگ های ریخته در دل جنگل، قمقمه ی خالی از آب درمیان سنگلاخ های آن دره مجاور، همه گویای این است ، که درون جنگل ماجرایی رخ داده . مبارزه ای صورت گرفته. ماجرایی که در حافظه ی تاریخی ما، انگار طنین آشنایی را تداعی می کند.
بخش سوم:
با همین یکی دونشانه ها
وچیزی مثل رد پاهایت
هنوز مانده
در مسیر راه بود
که مرا می کشاند
هرچند خسته ونفس نفس زنان
تا پا
جای رد پاهایت بگذارم
برای رسیدن به تو
در بلندای آن کوه
وقتی سینه سرخی
در دور دورهای جنگل
مدام می خواند
همان آوایی را
که تو دوست داشتی.
................
با خواندن این بخش پایانی ، راز رابطه ی راوی واین « تو» ، برای ما گشوده می شود. آنهم پس از آن رنج مایه بخش اول، برای بر کشیدن خاطره ای زتده از دل سبز خاک، و آن نشانه ها که بازتاب حادثه ای ماندگار در تاریخ ماست – جنبش سیاهکل – که راوی با پیدا کردن همین یکی دو نشاه و رد پایی هنوز مانده از این« تو» در جنگل ، در صدد است تا پا جای پای او بگذارد برای ادامه راه به سمت آن بلندای کوه و رسیدن به او ، وقتی سینه سرخی، همان آوایی را که نمادی از نبردی خونین است در دور دور های جنگل سر داده است.
شعر کوتاه « همین یکی دونشانه ..» عباس خاکسار ، در ساختاری منسجم در پیوند با عناصری آشنا ، دامون همیشه سبز جنگل، پوکه فشنگ های بجا مانده ، قمقمقه ی خالی از آب ، رد پایی به سوی بلندای آن کوه ، آوای سینه سرخی در دور دور های جنگل و در آخر نفس نفس زدن برای رسیدن به آن بلندا ی کوه توسط راوی؛ بیانگر آن حادثه ای است به نام - سیاهکل- ، که هرچند پا در گذشته تاریخی ما دارد و نسلی پیر، که حادثه سیاهکل در جوانی اش روی داده، اما هنوز زنده است و جسارت و صداقت اش در امر مبارزه، می تواند نیرو بخش تاریخ حال و آینده ی مبارزین پیر وجوان این سرزمین، ایران ما باشد.
غ – عبدی یک اسفند 1402
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد