پیشکش به بهمنِ غمبار
نَفَسِ شعر برید وُ
دلِ آهویِ غزل بس غمگین
شهرِ شب بی لبخند
کوچه ها پُر همه از
ناله ی مرغانِ سحر
باغ
ماتم زده وُ بی سبزه
نه یه گُلدانِ گُلی
نه یکی ماهی
در تُنگ به رقص
من از آن بهمنِ امیدِ زمان
که
ربودند به اوهام وُ دروغ
من از آن فصلِ تباهی
از این اهلِ قبور
می ترسم
ای همه جنگلِ سرو
که
همه منتظرند
با توام
ای کوهِ بُلند
یک جهان منتظرند
شادیِ لبخندِ تو را
03/02/2024
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید