من هشدار میدهم پس هستم
من هشدار میدهم چون بیشتر از بقیه هستم
من هشدار میدهم
تا تو نباشی من باشم
من از هشدارم مجسمه میسازم
اسمش را می گذارم ستون آزادی
شلیک میکند لوله هشدارم ویرانی را
و باکی نیست مرا ، سرگرم لاک زدن با عاجم
ناخن هشدارم را
گفته بودم
هشدار داده بودم
حالا بریزید و بپوکید چون سنگهای گچ
صدای خمپاره در می آورد لوله هشدارم و شما نمی شنوید
من هشدار میدهم و تو باید بترسی مثل یک بچه خوب
بچه خوب مطیع
حس باید بکنی شجاعتم را در بلند کردن چوب هشدار
من اهل هشدارم، پس اهلیم
و تو نمی فهمی انقباض کلَ وجود مرا
درد ِصدورهشدار اهلیانه را
نمی پردازی برای درد من بدهی خودت را
من هشدار میدهم
پس طلبکارم
کجائی تو
چرا نمی شنوی هشدارم را
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد