انتشارات انقلاب اسلامی از بنگاههای تجاری وابسته به "دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیةالله سید علی خامنهای" است. راهاندازی چنین دفتری را از دفتر حفظ و نشر آثار روحالله خمینی نمونهبرداری کردهاند. انتشارات انقلاب اسلامی وظیفه دارد که گفتهها و نوشتههای علی خامنهای را به شکل موضوعی گردآوری نماید و آنها را نشر دهد. اما خریداران چنین کتابهایی تنها به گروههایی از ادارات و سازمانهای دولتی و حکومتی محدود باقی میماند. خرید این نهادها از کتابهای یاد شده تا دهها هزار نسخه نیز فزونی میگیرد. چون به هر کارمندی یک نسخه از همین کتابها داده میشود. ادارات هم پول خرید کتاب را از ردیف بودجهی رفاهی کارمندان میپردازند. به عبارتی روشن، پول خرید کتاب را، همین کارمندان به طور غیر مستقیم پرداخت میکنند. سپس کتابها را در گردهماییهای حکومتی بین کارمندان توزیع مینمایند که از همان جا نیز راهی آشغالدانی میشود. اما منافع مالی چنین معاملهای به طور قطع به صندوق انتشارات انقلاب اسلامی بازمیگردد. نوعی کلاهبرداری حرفهای که عملیاتی کردن آن تنها از مدیران مافیایی رهبر جمهوری اسلامی برمیآید.
یک عنوان از این کتابهای گردآوری شده را هم "دشمنشناسی" نام نهادهاند. چون تصور میشود که راهکارهای شناخت دشمن هرگز نباید از دید رهبر نظام و مدیران آن مخفی بماند. چنین رویکردی در ساختار حکومت شرایطی را آماده کردهاست تا بسیاری از نویسندگان دولتی نیز کتابی در همین راستا بنویسند. گاهی حجم چنین کتابهایی به چند جلد هم میرسد. نویسندگان دولتیِ چنین کتابهایی جدای از گفتههای خامنهای و خمینی، موضوعهایی را هم از نهجالبلاغه و قرآن برای فرآوری مطالب کتاب سرهم میکنند. چون موضوع دشمنشناسی به یکی از موضوعهای گرهی در اسلام سیاسی خامنهای یا خمینی بدل گردیدهاست. آنان هر دو از جاهای واحدی ترسیدهاند که آن جاها محلی برای بازتولید و سکنای انواع و اقسام دشمن شمرده میشود.
جست و جو در سایت رسمی دفتر حفظ و نشر آثار روحالله خمینی واقعیتی غیر قابل انکار را پیش روی ما میگذارد که او ۵۰۰۸ بار از واژهی دشمن در نوشتهها و سخنرانیهایش سود بردهاست. چنین بسامدی از دشمن در گفتههای علی خامنهای نیز ۴۵۷۴ بار تکرار میشود. موضوعی که در سایت رسمی او بازتاب مییابد. با این حساب شکی باقی نمیماند که ترس از دشمن در باور روحالله خمینی بیش از ذهن علی خامنهای نفوذ یافته بود. البته امکان دارد چنین مسابقهای در آیندهای نزدیک به نفع علی خامنهای تغییر یابد. چون او بر خلاف روحالله خمینی زنده ماندهاست و همچنان به ستیز با چنین دشمنان موهومی اشتغال دارد. ولی هرگز نباید از خاطر برد که چنین رفتاری از دشمنستیزی را روحالله خمینی بود که برای علی خامنهای به یادگار نهاد. آنان هر دو در آموزههای سیاسی خود راهکاری را به پیش بردهاند که شهروندان کشور نیز همگی باید بدون کم و کاست از چنین دشمنی بترسند.
در عرصهی سیاست خارجی، چنین ترسی از دشمن بیش از همه به آمریکا و اسرائیل بازمیگردد. به نظر میرسد ترس از اسرائیل پشتوانهای از نوشتههای قرآن را هم به همراه دارد و پیشینهی آن به زمان خود پیامبر اسلام بازمیگردد. با همین رویکرد تاریخی و باور مذهبی بود که روحالله خمینی از ته دل باور داشت که اسرائیل باید از صفحهی روزگار محو شود. چون تنها نابودی اسرائیل میتوانست آرامشی روانی برای روحالله خمینی بیافریند. او آرزویی را در دل میپرورانید که همراه با کشتار و نابودی قوم یهود بتواند آرامشی را برای خویش تضمین نماید. شوونیسمی دو سویه که متاسفانه نمونههای گویایی از آن بین نژادپرستان یهودی نیز دیده میشود.
اما موضوع دشمنی با آمریکا تنها ژست استقلالطلبانهی روحالله خمینی را کامل میکرد. او برای آمریکا نیز همواره چنین آیندهای از نابودی را پیشبینی مینمود. البته گفته و ناگفته چنان تبلیغ میشد که پس از نابودی اسرائیل و آمریکا این سرزمینها به تصرف مسلمانان درخواهند آمد که لابد دین خود را در فضای آن اشاعه بدهند. چنین باورهای توهمآمیزی را حتا در نوشتن قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز به کار گرفتهاند. چون گفته میشود که روزی و روزگاری امام زمان شیعیان خواهد آمد تا رهبری خود را در این سرزمینها جشن بگیرد. علی خامنهای نیز اکنون نمونههایی روشن از همان توهمات روحالله خمینی را در منطقه دنبال میکند. او بر پایهی ذهن متوهم خویش جبههی مقاومتی از گروههای نیابتی در یمن، سوریه، عراق و لبنان تشکیل دادهاست. گروههای دیگری هم در کشورهای دور و نزدیک تشکیل شدهاند که در ترور و کشتار همسو با همین گروههای نیابتی عمل مینمایند. رهبر جمهوری اسلامی حتا چنان میپندارد که در صورت لزوم از توان نظامی و اقتصادی چین و روسیه هم میتواند در راستای آرزوهای ضد اسرائیلی یا ضد آمریکایی خود سود ببرد.
اما دشمنان داخلی علی خامنهای همانهایی هستند که روحالله خمینی نابودی دسته جمعی آنها در سر میپرورانید. تمامی گروههای سیاسی و تشکلهای صنفی کشور از همان روز نخست پیدایی خمینی و جمهوری اسلامیِ او، در صفبندی دشمن جای میگرفتند. روحالله خمینی در نتیجه از سرکوب و کشتار گروههای سیاسی کشور چیزی فرو نگذاشت و این کشتار را تا فضای تشکیلات هر تشکلی که بگویی گسترش داد. سیاستی که تا به امروز نیز همچنان به قوت و اعتبار خود باقی ماندهاست. نگاه روحالله خمینی به بهائیان، درویشان، اهل حق، ایزدیها، اهل سنت، مارکسیستها و نیروهای چپ نیز از همان نگاه نابود کردن اسرائیلیها چیزی کم نمیآورد. سیاستی که بدون استثنا از سوی خامنهای نیز تعقیب و دنبال میگردد. خامنهای و خمینی همواره به نمونهای کامل از انسانهای کلیشهای و قالبی اندیشیدهاند تا ضمن آن ذهن و باور همهی شهروندان کشور در سازهای ناساز از شیعهی دولتی فرآوری گردد.
در ذهن روحالله خمینی مخالفان سیاسی او دشمن نام میگرفتند. او آشکارا تلاش میکرد تا با حذف فیزیکی همین مخالفان سیاسی دنیای تکصدایی خود را گسترش بدهد. با همین رویکرد بود که ترور امثال سلمان رشدی را امری واجب شمرد. حتا مدیرانش برای عملیاتی کردن چنین تروری جایزه تعیین کردند. سپس کشتار عمومی زندانیان سیاسی را نیز عملیاتی کرد. همچنین در زمان علی خامنهای بود که پروژهی قتل نویسندگان و کنشگران سیاسی را به اجرا گذاشتند. چون دشمن میبایست بمیرد تا روحالله خمینی یا علی خامنهای چند صباحی بیش از این دوام بیاورند. ولی علی خامنهی همان عملکرد دشمنستیزی روحالله خمینی را ارتقا بخشید. او اکنون قتل مردم معترض را در خیابانهای شهر به پیش میبرد. خامنهای نیز در الگویی از خمینی ماندگاری خود را بر کرسی قدرت به قتل تمامی شهروندان کشور پیوند زدهاست. چون بدون استثنا همهی مردم را دشمن میبیند. در این صفبندی سیاسی، علی خامنهای و هواداران مزدبگیر و لمپن او در سویی از ماجرا میایستند، اما در سویهی دیگری از آن تودههای میلیونی مردم عادی سر بر آوردهاند. این تودههای میلیونی معترض همگی در نگاه خامنهای دشمن داخلی او نام میگیرند.
اینک آموزههای دشمنشناسی روحالله خمینی و علی خامنهای به دشمنی جمهوری اسلامی با کل جهان انجامیدهاست. چون با برنامههایی موهوم از دشمنشناسی، تنها سیاست دشمنسازی را به پیش بردهاند. چنانکه در سیاست بیسیاستی دشمنسازی خود خیلی هم موفق عمل نمودهاند. سپس خواسته و ناخواسته آشوب میآفرینند تا در فضای همین آشوبهای داخلی و خارجی بتوانند چند صباحی بیش از این دوام بیاورند. مدیران امنیتی حکومت هم در این راه تنها به ترورهای داخلی و خارجی اکتفا نمیورزند، بلکه دستاندازی به حریم کشورهای همسایه و حتا آدمربایی، بمبگذاری و کشتی دزدی را نیز امری ثواب میبینند. پیداست که سود چنین سیاستی در بحرانآفرینی به جیب گل و گشاد آمریکا و اسرائیل و متحدان آنها هم سرریز میکند. چون مدیران نظامی و سیاسی علی خامنهای در منطقه، بهانههای کافی برای تجاوز و کشتار آمریکا و اسرائیل فراهم دیدهاند.
مردم اکنون از تکرار واژهی دشمن در سخنان خامنهای به خنده میافتند. پیش از خامنهای نیز همین نقشمایهی مضحکهآمیز را خمینی به پیش میبرد. حُسن همهی دیکتاتورها هم تنها در رفتارهایی از این دست خلاصه میشود. چون همگی بدون استثنا میتوانند شهروندان کشورشان را بخندانند. مضحکهای چهل و پنج ساله که همچنان در جغرافیای ایران دوام آورده است.