logo





قسمت هائی ازرمان آوارگان خوابگرد
«هجدهمین قسمت»

«مرکز خودیابی و بسامان سازی آوارگان- ناکجا»

دوشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۲ - ۲۹ ژانويه ۲۰۲۴

سيروس"قاسم" سيف

seif.jpg
مکان: سالن تأتر.
زمان: همان زمان صحنه ی قبل.

آوارگان، در حال تماشای فیلم مستند داستانی تولیدشده به سفارش سازمان ملل هستند.
.............................

.....متخصصين شرکت، دست به کار برنامه ريزی دو پروژه می شوند:
پروژه ی خون.
پروژه ی ادرار و مدفوع.

پروژه ی " خون" را، از نظر زمانی، پروژه ی نزديک می نامند که امکان اجرای آن در زمان حال ميسر است و پروژه ی " ادرار و مدفوع " را، پروژه ی دور می نامنند و اجرای آن را به بعد از جشن بزرگ موکول می کنند.

برنامه ريزی پروژه ی " خون " به پايان می رسد و وارد زمان بندی های اجرائی آن می شوند که باز، زنگ خطر به صدا در می آيد. اين بار، به صدا در آمدن زنگ خطر، نه از طرف شرکت، بلکه از طرف مقام عالی است که وضعيت را قرمز اعلام می کند و به تبع آن، مسئولان بالای شرکت های " آسمانی. زمينی. دريائی " و مسئول شاخه ی تنش کش و نماينده ی مخصوصی از شرکت پدر، درون زير دريائی يی جمع می شوند تا پيرامون مشکل پيش آمده به مشورت بپردازند.

مشکل پيش آمده، کتابی است به نام " آوارگان جهان بيدار شويد ". درآن کتاب، نويسنده به قصه ای فولکوريک استناد کرده است. قصه، ظاهرا، قصه ای است قديمی، اما محتوای آن، اشاره به پروژه ی " ادرار و مدفوع " ی دارد که شرکت، هنوز وارد برنامه ريزی مقدماتی آن هم نشده است، در حالی که محتوای سمبليک آن قصه ی به ظاهر قديمی، خبر از اجرای پيشرفته ی آن پروژه می دهد! خلاصه ای از آن قصه را می خوانيم:



(... يکی بود، يکی نبود. توی آن بود و نبود، يک دهکده ای بود که هر روز صبح، پيش از طلوع آفتاب، پروانه های سياه و بزرگی از آسمان دهکده پائين می آمدند و پس از آنکه روی زمين می نشستند و همه جا را گرد و خاک فرا می گرفت، از درون شکم ها شان، سفيد پوش های مهربانی بيرون می آمدند و به مردم، بسته های غذا و نوشابه می دادند و به درون شکم پروانه های سياه باز می گشتند و پروانه های سياه به پرواز در می آمدند و در آسمان دهکده ناپديد می شدند تا عصر همان روز که دوباره پيدايشان می شد و مردم ظرف هايی را که محتوی ادرار و مدفوعشان بود، به آنه ها پس می دادند و پروانه های سياه ، دو باره در آسمان دهکده ناپديد می شدند. به اين ترتيب، زندگی مردم دهکده، با گرفتن غذا و نوشابه به هنگام صبح و پس دادن ادرار و مدفوع، به هنگام عصر سپری می شد. کودکانشان به هنگام بازی و بزرگانشان به هنگام جشن، می خنديدند و می رقصيدند و می خواندند:

زندگی اينه.
زندگی اونه.
زندگی مثل يک بيابونه.
توش پر از جنگه.
توش پر از خونه.
گهتو بدی، جنس ها ارزونه.
گهتو ندی، جنس ها گرونه.

يک شب، " شبحی" در ميدان دهکده ظاهر می شود و با سر و صدا، مردم را به سوی خودش می خواند و تا صبح با آنها در باره ی اين که " زندگی چيست "، صحبت می کند و بعد هم ناپديد می شود. صبح آن شب که سفيد پوش های مهربان، برای دادن غذا به دهکده می آيند و حال مردم را غير عادی می بينند. علت را می پرسند و چون از آمدن " شبح " با خبر می شوند، برای چند روزی، يکی از پروانه های سياه، به همراه سفيد پوش هايش در ميدان دهکده می ماند.، اما از شبح خبری نمی شود و ظاهرا زندگی مردم دهکده به همان روال سابق بر می گردد. پس از مدتی، سفيد پوش ها، متوجه می شوند که اشتهای بعضی از مردم دهکده کم شده است و کسانی هم که با همان اشتهای سابق غذا می خورند، مدفوع و ادرارشان، رنگ و بوی گذشته را ندارد و علاوه بر آن، عده ای گوشه گير شده اند و عده ای هم به هنگام گرفتن غذا و دادن مدفوع و ادرارشان، با سفيد پوش ها درگير می شوند. حتی چند نفر از آنها به سفيد پوش ها حمله می کنند و وقتی سفيد پوش ها می خواهند آنها را دستگير کنند، به پشت بام فرار می کنند و پس از چند بار که فرياد می زنند " زندگی اين نيست! "، خودشان را از بالا به زير می اندازند و و در دم، جان می سپارند. سفيد پوش ها مردم را در ميدان دهکده جمع می کنند و به آنها می گويند که آن افرادی که دست به خودکشی زده اند، به بيماری مرموزی دچار شده بوده اند و.... بعد هم، عده ای از مردم دهکده را با خودشان می برند و به بقیه می گويند که کسی حق ندارد بدون اجازه ی آنها، از دهکده خارج شود، چون اين بيماری مسری است و ممکن است که به دهکده های ديگر هم سرايت کرده باشد.

بعد از مدتی، خبر می رسد که سر و کله ی اشباح، در دهکده های ديگر هم پيدا شده است و ....

ادامه دارد.......
...............................................
توضیح: اولین چاپ "رمان آوارگان خوابگرد". ۱۹۹۸ میلادی- پاریس- انتشارات خاوران.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد