logo





مقدمه بر یک گزارش داخلی جبهه ملی ایران٭

(هیاًت تحریریه احترام آزادی)

شنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۸ - ۱۰ اکتبر ۲۰۰۹

چندی است گروهکی که خود را جوان می خوانند و شمارشان به تعداد انگشتان یک دست نمی رسد ادعای مضحک براندازی ارگان های رهبری جبهه ملی ایران را در برنامه ی خود قرارداده اند.
این خرده گروهک، چنانکه خواهیم دید، خود ملعبه دست چند نفر از واماندگان سیاسی قدیمی در تهران و خارج از کشور، از جمله انگلستان است که با سلطنت طلبان و جدائی طلبان همکاری دارند.
بعد از تجمع عده ای بنام «جبهه ملی ایران در بریتانیا» در ۲۰ مارچ ۱۹۹۷، رئیس هیئت اجرائی جبهه ملی ایران در تهران، اعلام نمود: «جبههء ملی طبق انتشارات خود به کرات متذکر شده خود را ملزم به تبعیت از قوانین می داند، مکتب مصدق قانون شکنی را مطلقا جایز نمیداند».
اما گروه سلطنت طلب «جبهه ملی » ادعایی در انگلستان (!) تنها راه را در کناره گیری آقای برومند می داند و می نویسد:
«جبهه ملی ایران در بریتانیا» تنها راه برون رفت از بُن بست کنونی را در کناره گیری آقای ادیب برومند و ابواب جمعی ایشان و تغییر نسل رهبری در جبهه ملی می داند. در غیر این صورت، راهی به جز انحلال جبههء ملی چهارم، که از ناموفق ترین دوران های جبهه ملی ایران به شمار می آید، و اعلام جبههء ملی پنجم توسط "دگراندیشان"(!) راه آزادی مردم ایران، بدون حضور عوامل نفوذی، را در پیش رو نمی بیند» [خواننده ی محترم خود بعد از اصطرلاب لازم شاید به منظور نویسنده پی ببرد !].
این گروهک بدون هیچگونه آزرمی می نویسد:
«سال هاست که خط مشی جبهه در ملاقات های پنهان در هتل لاله تهران تعیین می گردد. آقای ادیب برومند با استعفای خود از ریاست شورای "همبستگی برای دموکراسی وحقوق بشر"، نخبگان آزادی خواه ایران زمین را تقبیح کرده و عملاً نارضائی وزارت اطلاعات را اعلام داشته، و آقایان موسویان و موًید زاده، در مکتب اتهام، اسب تروا می سازند و مخالفان را در آن می نشانند؛ در حالی که خود سازندهء اسب تروا و باز دارندهء مردم ایران از پیوند به جبهه ملی ایران هستند! تو گوئی از شاگردان مکتب "فوشه" می باشند و اّعلّم بر استاد خود گشته اند! فوشه، "تئوریسین" مکتب اتهام"، رئیس پلیس دو پادشاه (لوئی شانزدهم و لوئی هیجدهم) و ناپلئون امپراطور فرانسه بود. او به هنگام مرگ وصیت نمود: هرگاه با دشمنی قوی، پاک، باشرف و میهن پرست روبرو شدید اول اورا به ضعف، سپس به ناپاکی، سوم به بیشرفی و بالاخره خیانت به میهن متهم کنید. تا او از خود دفاع کند، عمرش بسر رسیده است!»
این خرده گروهک دوسه نفره را می توان با خصوصیات زیر مشخص کرد:
ـــ از ایراندوستی و ایرانشناسی تنها نام کورش و پازارگاد را شنیده اند و بدان ها می بالند بطوری که گویی با دیگر مفاخر بزرگ تاریخ دوسه هزارساله ی ایران بیگانه و بنا به اصطلاح پرمغز مردم ما «از بیخ عرب اند»!
ـــ بدون اینکه با صرف و نحو و دیگر اصول و ظرائف زبان فخیم فارسی دری کمترین آشنایی داشته باشند، بطوری که تمام «نوشته» هایشان انباشته از اغلاط دستوری است تا حدی که گاه غیر قابل فهم نیز می گردد، می کوشند تا این کمبود خود را با تعصب ورزیدن علیه واژگانی جبران کنند که دارای اصل عربی بوده اند اما هنر و آفرینندگی نوابغ علم و ادب و شعر فارسی از نزدیک به چهارده سده ی پیش به این سو آنها را بومی کرده است جبران کنند؛ این تصفیه گـَران زبان فارسی که با دیگر تصفیه گران توتالیتر تفاوت چندانی ندارند می کوشند تا در تمام موارد واژگان مورد اشاره را از زبان کهن و غنی ما طرد کنند و این کار را راهی برای خروج از انحطاط فرهنگی می پندارند که خود از بهترین نمودار های آنند.
ـــ به مصداق مثل زیبای مردم ما در زمره ی افراد خودبین و کم ظرفیتی به شمارند که «غوره نشده مویز شده اند» بدین معنی که، بجای بهره جویی از جو فرهنگی و اخلاقی حاکم در میان ملیون ایران و آموختن از عناصر اصیل و آزمایش داده ی جبهه ملی ایران ـ که ما مدعی کمال و عدم نقص هیچیک از آنان هم نیستیم ـ می خواهند یک شبه ره صد ساله رفته و حکمت به سقراط بیاموزند؛ آن هم با لحنی که نه فقط شایسته ی کسانی که خود را پیرو راه و آموزش مصدق بزرگ قلمداد می کنند نیست، بلکه در حال حاضر، جز در زبان حکومتگران کنونی کشور، در کمتر نحله ی سیاسی ایرانی بکار می رود؛ ولو اینکه درگذشته ای دور روزی نامه های جیره خوار دربار پهلوی و برخی از روزنامه های جنجالی حزب توده از آن استفاده شده باشد.
در شعار پراکنی های آقایان، کاربرد الفاظی چون «از ما بهتران»، «باند...»، «جریان خزنده»، «تفرقه اندازی»، «دروغ پراکنی»، «تسخیر تمامی مراکز تصمیم گیری»، تشبیه مسئولان جبهه ملی ایران به مکی ،بقایی و حائری زاده... و نظایر آنها درباره ی اصیل ترین اعضاء رهبری در داخل کشور و ... بدتر از اینها...؛ و درباره ی برخی از قدیمی ترین مبارزان و کادر های اصیل سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا که از پایه گذاران این سازمان بوده اند، بیشتر هتاکی های امثال میراشرافی دیروز یا شریعتمداری امروز را تداعی می کند تا افکار و باور های صاحبان اخلاق و فرهنگ حاکم در نهضت ملی ایران از بدو پیدایش آن تا کنون را.
ـــ روحیه ی بت تراشی و بت پرستی حاکم در میان آنان که یک یا دو نفر از زنده یا متوفی را به عرش اعلی می رسانند، و به دلیل تـُـنـُـک مایگی خود، بی مایگی آن بت را به حساب نبوغ و درایت می گذارند، به مصداق این شعر سعدی :

چه حاجت که نـُه کرسی آسمان / نهی زیر پای قزل ارسلان!
در تعریض به ظهیر فاریابی که نه کرسی آسمان را زیر پای، امیر سلجوقی، قزل ارسلان نهاده بود
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای / تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند
اینان نیز نه فلک را زیر پای معبود خود می گذارند.
به عنوان نمونه توجه به جملات و کلمات زیر بسیار آموزنده خواهد بود:
« وظیفه خود میدانم با معرفی کورش زعیم نویسنده کتاب "جبهه ملی ایران از پیدایش تا کودتای۲۸ مرداد" عاشق ایران، پژوهشگری توانا ، نویسنده ای صاحب قلم ،متفکری با ایمان ، نقادی دلسوز ،نظریه پردازی با اعتبار ،تحلیلگری صاحب اندیشه و از همه مهمتر شاگرد ممتاز مکتب مصدق که قلبش تنها برای ایران و ایرانی میتپد و هرگز هدفی جز سربلندی ایران نداشته ، برای حکومتی که بیش از هر چیز نیاز به باز سازی چهره دارد هشدار دهم که ادامه باز داشت او به زیان خودتان است»! مهدی ممیزی، رجوع کنید به:**
می بینیم که برای این افراد تـُنـُک مایه همه ی صفاتی را که، نه فقط ملیون دموکرات منش ایران هرگز درباره ی دکتر مصدق هم بکارنبرده اند بلکه به جرآت می توان گفت که متعصب ترین کمونیست های سابق نیز همه ی آنها را یکجا درباره ی استالین استعمال نکرده اند، می توان و می باید درباره ی نابغه ی ناشناخته، کورش زعیم بکار برد.
باز نظیر همین چرب زبانی های زننده، بل مهوع، را در نامه شخص دیگری بنام جمال درودی می خوانیم:
«جبهه ملی می توانست با مطرح کردن و بزرگداشت زعیم خود را در میان توده های مردم جای دهد [!] ولی افسوس که چنین نشد." همین اقا در آخر آن نامه می نویسد:
« زعیم این اسطوره مقاومت و مبارزه هم اکنون در بازداشت به سر می برد،همگان از سرنوشت او بی خبرند ولی هر آن چه بر او بگذرد و هرگونه که از زندان خارج شود ، او یک قهرمان ملی خواهد بود»
جمال درودی، رجوع کنید به: ***
حال به عنوان نمونه ای از " شاخه های محلی» ِاین "جبهه ملی" خارج از کشور به سبک و سیاق این "مبارزان جوان" نگاهی به خبر عبرت انگیز زیر و نام نماینده ی به اصطلاح "جبهه ملی لندن" در آن بیاندازیم:
«روز یکشنبه، ۲۶ ژولای، نامداران عرصه ادبیات، هنر و سیاست در انگلستان در یک پلتفرم مشترک و بینظیر پشتیبانی‌ خود را از مبارزات مردم ایران اعلام داشتند. تا کنون سابقه ندارد که این سازمانها و شخصیت‌ها که از طیف‌های کاملا متفاوت هستند در یک جا جمع شده و پیام‌های مشابهی‌ برای مردم ایران فرستاده باشند.»
«آنچه در ایران میگذرد، فراتر از احزاب و اشخاص است و قدرتی‌ به اندازه مردم ایران دارد. بهمین دلیل همه مردم ایران در هر کجا که هستند آن را از آن خود میدانند و برای پیشبرد آن کار میکنند. تمام سازمانها و شخصیت‌هایی‌ که در آن حضور داشتند، خود را بخشی از این حرکت عظیم میدانستند. این حس سهم داشتن باعث شده بود که خود را متعهد برای حمایت از آن بدانند. در این جلسه دکتر اسماعیل خویئ، دکتر علیرضا نوری زاده، دکتر زردشت ستوده، افشین بابازاده، دکتر منوچهر ثابتیان، دکتر مهرداد خوانساری[!]، دکتر شاداب وجدی، و ناهید حسینی حضور داشتند.»
«سازمان‌های شرکت کننده: جبهه مردم بلوچستان[!]، رضا حسین بر؛ جبهه ملی‌[لندن]، مهندس فریدون امیر ابراهیمی و نمایندگان حزب کومله، ناهید بهمنی؛ حزب دموکرات کردستان ایران حمزه بایزیدی؛ حزب همبستگی دمکراتیک اهواز،... موسی‌ شریفی؛ ...» گزارش رضا حسین بر، رجوع کنید به: ****
"اهمیت" و " اصالت" سازمان های سیاسی نام برده در این خبر که هیچک در اسناد سیاسی رسمی خود به وجود ملتی به نام « ملت ایران» قائل نیستند باید بر همه روشن باشد؛ آنان همراه با نفی موجودیت ملتی بدین نام، ایران را سرزمین «ملت ها» یا در بهترین حالت « ملیت ها» ی متعدد می خوانند، زبان فارسی دری، زبان مشترک ملت ایران، زبان مشترک همه ی ایرانیان و حتی همه ی مردمان حوزه ی تمدن ایرانی را از آن ِ یک قوم خیالی و اختراعی با نام من درآوردی « ملت فارس» ( یا در بهترین حالت « قوم فارس»، یعنی آن نام نادرستی که یونانیان قدیم به غلط بر ایرانیان نهاده بودند، و اعضاء آکادمی علوم شوروی سابق، بدنبال طرح تجزیه ی آذربایجان، در "تحقیقات علمی "خود و برای خوراک تبلیغاتی احزاب تابع به بازار مُد های سیاسی روز صادر کردند) قملداد می کنند.
و آنگاه نام جبهه ملی ایران[ لندن!] در کنار این جبهه های عجیب الخلقه قرار می گیرد و با حضور شخص شخیص آقای مهندس امیرابراهیمی نمایندگی می شود؛ فریدون امیر ابراهیمی که چندین سال پیش از انقلاب به علت اینکه علی رغم ممنوعیت پذیرش سمت هایی چون وزارت، استانداری، فرمانداری... برای اعضاء جبهه ملی که تکفل آنها را برخلاف موضع سیاسی خود می دانست، به فرمانداری منطقه ی کهکیلویه و بویر احمد بدون اطلاع و موافقت جبهه ملی و حزب ایران که عضو آنها بود، پذیرفته بود و بدین دلیل، پس از رسیدگی و مؤآخذه ی تشکیلاتی معمول از حزب ایران و جبهه ملی ایران طرد شده بود؛ امیر ابراهیمی که که از هزار و یک نشانه و دلیل وابستگی های او، که با ذکر آنها سخن را دراز نمی کنیم، کافی است، تنها در همین خبر، به نشستن او در کنار این «جبهه» های من درآوردی وابسته، یا فرزند پرویز خوانساری، یک پادوی بین المللی که وطنش جز حساب بانکی اش نیست، نظائر او، نظری بیاندازیم.
دیگر افراد و خرده گروهک هایی که در بعضی از شهر های اروپا قارچ وار روییده و خودسرانه عنوان جبهه ملی برخود نهاده اند و با وسائل" بادآورده ای" که دراختیار دارند هریک نیز برای خود تارنمایی براه انداخته اند تا نبوغ بت بزرگ را در آن بازتاب دهند، جز از همین قماش نیستند.
و نگاهی نیز به آخرین دسته گل های کورش زعیم، معبود آقایان، یا تجسم منش ِِیک بام و دو هوا:
آقای کوروش زعیم پس از کناره گیری از هیاًت اجرائیه و اخیرا از شورای مرکزی جبهه ملی ایران، در گفت وگو با حسین قویمی ،"رادیوفردا" گفته است که: "در شورای مرکزی جبهه ملی دو دیدگاه وجود دارد، یک گروه بر این باورند که در این دوران پرآشوب، از آنجایی که فعالیت و گردهمایی ممنوع است و ممنوعیت دسترسی به مطبوعات کشور وجود دارد، توان تأثیرگذاری نداریم و باید در انتظار شرایطی بنشینیم که این امکانات در دسترسمان باشد و بسیار هم فکر معقولی است. دقیقاً درست است." سپس ادامه داده اند: "اما گروه دیگر بر این باورند که دقیقاً در همین شرایط سخت و محدودکننده است که جبهه ملی رسالت مبارزه با خفقان و ممنوعیت را دارد، باید برای تأثیرگذاری بر روند رویدادهای سرنوشت‌سازی که الان شاهد آن هستیم تلاش کند و هزینه آن را هم بپذیرد و در چنین شرایط خطیری است که اعضای کلیدی جبهه ملی باید به مردم ثابت کنند که در کنار آنها هستند، خطر مبارزه برای آزادی ملت را به جان بپذیرند و سزاوار اعتماد و پیروی جامعه هستند."
"من متعلق به گروه دوم هستم. باور دارم که نباید در شرایط کنونی که بسیار بسیار حساس و تاریخی است و کاهلی ما می‌تواند کشورمان را در یک گرداب خشونت و چند پارگی هدایت کند، ساکت باشیم و فقط نظاره ‌گر باشیم."
بالاخره معلوم نیست، اگر واقعا" دو گروه در شورای مرکزی جبهه ملی ایران با دو دیدگاه بالا وجود دارند و کوروش زعیم چنانکه خودش میگوید، متعلق به گروه دوم است و نمی خواهد کاهلی او کشورش را به یک گرداب خشونت و چند پارگی هدایت کند، پس چرا به نظر وی، دیدگاه گروه اول نیز که توان تاًثیر گذاری ندارد " بسیار معقول و دقیقا درست است." مگر یک بام و دو هوا هم میشود. سوال این است که چرا شما که سال ها بر مسند هیاًت اجرائیه و شورای مرکزی جبهه ملی ایران نشسته بودید و اکنون از مسئولیت های خود به هر دلیل کناره گیری کرده اید و یا مجبور به کناره گیری شده اید، به خود اجازه می دهید که از موضع بالا به مسائل جاری در جبهه ملی برخورد کنید؟.
آیا انچنان که شما در استعفانامه خود نوشته اید، در یک شورای سی و پنج نفری این فقط شما هستید که " آزادی شخصی و جانتان ارزش نگهداشت ندارد" وبقیه اعضای شورای مرکزی اوقاتشان را به بطالت و "کاهلی" می گذرانند. این خودبزرگ بینی شما نیز یک بیماری مزمن وجالب توجه بنظر می رسد. زعیم در استعفانامه بلند بالایش می نویسد: "بنابراین، ازین تاریخ، در جهت ایجاد آرامش در شورا و زدودن دلهره از آینده شخصی برخی هموندان گرامی، از شرکت در نشست های شورای مرکزی جبهه ملی ایران پوزشخواهی می کنم" ؛ و یا: "از آنجا که من قصد ندارم در هر حال در کنگره آینده شرکت کنم، دوستان می توانند بی نگرانی، هر چه زودتر آن را برپا سازند."
باید به ایشان گفت این دیگر معلوم است که وقتی شما در ارگان های تصمیم گیری سمتی ندارید، دعوت از شما و شرکت در جلسات رسمی شورای مرکزی به عهده مسئولین جبهه ملی خواهد بود و من فکر نمی کنم اعضای شورای مرکزی از حضور شما دغدغه خاطر و یا دلهره ای داشته باشند. از آنگذشته با کناره گیری شما از شورای مرکزی، شرکت شما در این جلسات بدون منت گذاشتن بر سر اعضای شورا خود بخود منتفی خواهد شد.
تناقض دیگری که در این استعفا نامه دیده میشود اینست که که آقای زعیم در ابتدا نوشته است: "ولی این بار آهنگ آن را ندارم که با اندیشه ها و راهکارهای خود برای باززنده سازی، گسترش و مردم گرایی جبهه ملی ایران، مزاحم روشهای سی ساله و زمان آزموده هموندان گرامی شورای مرکزی جبهه ملی ایران باشم و دوستان عزیزم را آزرده کنم."

ولی گویا در آخر استعفا نامه ایشان، این تصمیم به «عدم مزاحمت» را فراموش کرده و بر آن شده اند تا اندیشه و راهکارهای خود را کتبی چنین یادآوری کنند: "سومین پیشنهاد من در مورد تکمیل و بهبود ساختار شورا است... یشنهاد من این است که یک شورای عالی مشورتی بنام “شورای مهستان” جبهه ملی ایران تشکیل شود که مقامی بالاتر از شورای مرکزی داشته و دارای حق بررسی و وتوی مصوبات شورا باشد."
آقای مهندس زعیم بایستی مطلع باشند که ایجاد یک ارگان بالاتر از شورای مرکزی از وظائف شورای مرکزی نیست و این پیشنهاد میتواند فقط در کنگره جبهه ملی که عالیترین مقام تصمیم گیری جبهه ملی است طرح و در صورت بدست آوردن اکثریت بعنوان تاسیس یک ارگان جدید تصویب شود. بسیار جالب توجه است که کوروش زعیم بجای طرح مسائل درون سازمانی جبهه ملی با مسئولین آن ترجیح میدهد، «درددلش» را با "رادیو فردا" که همه اطلاع دارند از کجا تغذیه میشود انجام دهد و به پرسش آقای حسین قویمی که میگوید: "آقای زعیم، از لحن نامه شما این طور برمی‌آید که به شیوه اداره جبهه ملی هم انتقاد دارید و راهی را که [دیگران] می‌روند نمی‌پسندید. آیا خیال دارید شخصاً و به تنهایی به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه دهید؟ یا اینکه تلاش‌تان را منحصر به زمینه میراث فرهنگی و تاریخی ایران خواهید کرد؟" جواب میدهد: "البته من هنوز هم عضو دائمی جبهه ملی هستم." و بعدا هم ادامه میدهد: "من از اینکه سازمان‌های وابسته در اروپا، سرانجام همبسته‌تر شده‌اند و اختلافاتشان را کنار گذاشته‌اند اظهار خشنودی کرده‌ام و امیدوار بوده‌ام که این یکصدایی و همبستگی آنان، سرمشقی برای ما در ایران باشد تا بتوانیم جبهه ملی را در ایران بر پایه ورود نسل‌های جوانی که شایستگی زیادی برای ورود به عرصه سیاستگذاری دارند،‌ بازسازی کنیم."
در اینجا نیز همچنان این ابهام وجود دارد که او با کدام نیرو میخواهد جبهه ملی را در ایران (که وجود دارد)، از نو پایه ریزی کند و آیا نمیداند که اصولا اين مقايسه، يك مقايسه ي غلط و قياس مع الفارق مي باشد، زیرا گروه های موسوم به "جبهه ملی" در اروپا و آمریکاهمگی به صورت غیر دموکراتیک و قارچ مانند سر از زمین برآورده اند.
آقای زعیم در گفت و گو با خانم مریم محمدی از رادیو زمانه، در تاریخ اول مهرماه ،1388 در جواب به علت دستگیری اش اظهار میدارد: "بیشتر به خاطر صحبت‏هایی بود که در سخنرانی‏ها و مصاحبه‏هایم کرده بودم و مانیفستی هم که آخر اردیبهشت ماه، «برای نجات میهن»، منتشر کردم، تا حدودی حساسیت ایجاد کرده بود. تشکیلات همبستگی که گروه‏های مختلف را گرد هم آورده بود و سر و صدایی به پا کرد، نیز دخیل بود. مجموعه‏ی این فعالیت‏ها، ایجاد حساسیت بسیار کرده بود و منجر به دستگیری من شد... ولی فکر می‏کنم، گاهی این‏گونه بازجویی‏ها، گوش‏ها و چشم‏های دو طرف را باز می‏کند. خود وزارت اطلاعات، یک سازمان هوشمند است. سازمانی چکشی، مثل گروه‏های دیگر نیست... ولی خُب، دو طرف چشم‏ و گوش‏شان به واقعیات باز می‏شود. امیدوارم که بودن من در آن‏جا و صحبت‏های‏ام، به ویژه در بخش پایانی، تاثیرگذار بوده باشد."

در اینجا ما با خود شیفتگی و بزرگ بینی آقای زعیم رو به روییم. آیا واقعأ "صحبت ها و سخنرانی ها و مصاحبه ها و "مانیفست " ایشان و تشکیلات نیم بند «همبستگی...» باعث "دردسر" برای ایشان شده است؟ و اگر چنین باشد، پس چگونه است که با آقای حشمت الله طبرزدی، سخنگوی "همبستگی" که خیلی بیش از ایشان سینه چاک کرده و شعارهای تند از دیدگاه رهبری نظام هم به قلم و زبان می آورد کاری ندارند.
آنجا که آقای زعیم از تاًثیرات مثبت سخنان ناصحانه ی خود در ماًموران «هوشمند وزارت اطلاعات» در«بازداشتگاه؟» سخن می گوید، معلوم نیست که این سخنان را باید به حساب همان خودشیفتگی مفرط گوینده گذاشت یا به حساب شیفتگی او نسبت به ماموران این وزارتخانه خوش سابقه و خوشنام؛ یا هردو! مگر این همان "همبستگی" کذایی نیست که وقتی تشکیل آن با بوق و کرنا و اعلام جعلی نام عده ای از ملیون سرشناس و شخصیت های ملی مذهبی به عنوان بنیانگذاران آن اعلام شد، سیل تکذیبیه های زنجیره ای از سوی شخصیت های مبارز سیاسی و صاحب نام که از نامشان سوء استفاده شده بود به راه افتاد؛ کسانی که یکی بعد از دیگری اعلام کردند که ما درچنین تشکیلاتی نبوده و نیستیم و نام ما را جعل کرده اند.
ازیادمان نرفته است که آقای ادیب برومند، رئیس شورای جبهه ملی ایران در تاریخ 11 خردادماه 88 نوشتند: « اعلامیه هشدار ظاهراً از سوی هواداران جبهه در همبستگی منتشر گردیده و خوشبختانه سخت مورد تنفر و اعتراض طرفداران واقعی و قدیمی جبهه قرار گرفت و مسلم است که این دنباله توطئه های پی در پی دشمنان، بر ضد جبهه ملی ایران است که در خارج و داخل تدارک می شود. اینک به آگاهی مصاحبه کنندگان محترم و همه هواداران جبهه ملی ایران میرسانم که چون این روزها شواهد و دلایلی به دست آمده که تشکیل این جمعیت اساساً بمنظور فروپاشی جبهه ملی ایران بوده است و شورای محترم جبهه ملی ایران نیز به این مطلب پی برده و مخالف با مشارکت در آن می باشد و تنی چند از دوستان و همکاران ما نیز نسنجیده و ترفند خورده در آن شرکت جسته اند. به این جهت استعفای خود را از ریاست عالیه آن که تنها جنبه نمادین (سمبولیک) داشته و عملاً هیچگونه فعالیتی از این بابت ننموده ام اعلام میدارم، و از دیگر اعضای شورای جبهه ملی نیز تقاضا دارم، از (همبستگی) استعفا داده پیوستگی خود را با جبهه ملی ایران تاکید و تائید نمایند.»
در گفت و گو با رادیو زمانه در پاسخ به خانم محمدی که می پرسد: "وقتی «ائتلاف ملی برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران» را منتشر می‏کردید و اساساً الان، فکر می‏کنید این ائتلاف ملی، چه نیروهای بالفعلی، درحال حاضر، در داخل کشور، دارد؟» آقای زعیم پاسخ میدهد: «ائتلاف ملی یا همبستگی، متاسفانه به علت فشار و ترفندهایی که علیه آن ایجاد شد، گستردگی که انتظار می‏رفت، پیدا نکرد. یعنی فرصت آن را نیافت. ولی امیدواریم که در آینده‏ی نزدیک، بتواند بدون مخالفت نظام و حتا با شرکت بعضی از گروه‏هایی از درون نظام که چشم و گوششان بعد از سی سال، باز شده است، این همبستگی برای نجات کشور ایجاد شود."
اولأ باید گفت چه خوب و مبارک بود که نظام واقعآ آنقدر تغییر ماهیت می داد که همه ی اتحاد های سیاسی، حتی نیرو های سیاسی و سازمان های اصیل و شناخته شده به آزادیخواهی و ایراندوستی از مزیت «عدم مخالفت نظام»، آنگونه که آقای زعیم برای فعالیت های خود بدان « امیدوارند »، برخوردار می شدند!

بعلاوه معلوم نیست چرا مجددا فیل آقای زعیم، یاد هندوستان ِ همان بازی کرده است و ایشان باردیگر کمرهمت به"بازسازی همبستگی" بسته اند. اگر تشکیل "همبستگی"، آن طور که آقای ادیب برومند می گویند، به نیت فروپاشی جبهه ملی است و ایشان ازدیگراعضای شورا نیز تقاضا کرده اند از"همبستگی" استعفا دهند و پیوستگی خود را به جبهه ملی ایران تاکید و تایید نمایند، می توان با اطمینان خاطر به آقای زعیم خاطرنشان کرد که از تشکیل سازمانی دونبش هم درکنار جبهه ملی ایران و هم بر ضد جبهه ملی ایران، خانه سیاسی دکتر مصدق، طرفی نخواهند بست.
و اکنون که آقای زعیم از امکان همکاری سازنده با « بخشی ازعناصر و گروه های درون نظام که چشم و گوششان باز شده است»، در آینده نزدیک سخن می گوید، نیز این پرسش پیش می آید که وی سرانجام به این نظام نزدیک تر است یا به کسانی که ادعا می کند سال ها، در پیروی از راه مصدق، در کنار و همراه آنان بوده است!
کورش زعیم به "رادیو فردا" میگوید: "من بر خلاف سیاست حاکم بر شورا، زمان را بسیار سرنوشت ساز، ملت ستمدیده ایران را در فشار، وقت را کم و کشور را در خطری دهشتناک می بینم"
با این اظهار نظر خودپسندانه، غیر معقول و غیر مسئولانه ، برای چندمین بار، کوروش زعیم، میخواهد یک تنه، اینگونه وانمود کند که شورای مرکزی جبهه ملی از فشار وارد بر ملت ایران غافل است و کشور را در خطر نمی بینند و این فقط ایشان هستند که، بالغ تر و عاقل تر از همه بر روی کره ی زمین، خطری را احساس می کنند که دیگران فهم و بصیرت دیدن آن را ندارند

خودبینی آقای زعیم موجب شده که ایشان خود را مرکز جهان پنداشته، فارغ از دیگران و دنیای آنان و سرگرم به طرح خیالات واهی خود، درعین حال و با کمک بی دریغ مراکز تبلیغاتی که میانه ی خوشی با ملیون ایران ندارند، در تخطئه ی دنباله روان اصیل و وفادار این نهضت و اندیشه ی رهایی بخش تاریخ معاصر ایران سهم اصلی را به عهده گیرد.
این رفتار شدیدأ غیرمتعارف با خودشیفتگی مفرط ( ـیا نارسیسیسم ییرون از حد ِتعادل ِ ) ایشان رابطه ی تنگاتنگی دارد، و این هر دو به صورت «عشق» افراط آمیز به خود وغلوکردن در چگونگی طرح مسائل اجتماعی و سیاسی از یک سو، و در مورد زندگی خصوصی و توانایی ها و قابلیت های شخصی از سوی دیگر است که نمودار می گردد. فرد خودشیفته و خود مـِه بین، دچار نوعی خود برتربینی است و این معضل روانشناختی اوست که وی را در دیدن واقعیت های موجود در محیطش نابینا می سازد. افراد مبتلا به چنین معضلی دائمأ ازجمع گرایی گریز دارند و می خواهند مسائل بغرنج دنیای بزرگ و پیچیده ی جامعه و سیاست را یک تنه به اتکاء پندار های کوچک و واهی، و البته هوش سرشارخود حل نمایند.
ای کاش این مدعی افراطی و متعصب ایراندوستی، که از ایران و گذشته ی آن جز نام کورش و محل آرامگاه او، پازارگاد، چیز دیگری از زبانش شنیده نمی شود، از فرهنگ بسیارغنی و سرشار ازانسانیت فرزانگان بزرگ این سرزمین نیز که به صد زبان و هزار هنر مردمان را بجای پرگویی به اندیشیدن بیشتر ، دعوت می کردند، آنگونه که حکیم نظامی به ما آموخته:
لاف از سخن ِ چو دُر توان زد
آن خشت بود که پُرتوان زد
کم گوی و گزیده گوی چون دُر
تا زاندک ِ تو جهان شود پُر
و به پرهیز از خود بینی و خود ستایی اندرز داده اند، چنانکه استاد سخن سعدی فرموده:
مرا پیر دانای مرشد شهاب / دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آنکه در نفس خودبین مباش / دگر آنکه در جمع بد بین مباش
و همگی به خودداری از عیب جویی های خودبینانه فراخوانده اند، آنگونه که لسان الغیب شیراز آرزو کرده
یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید / دود ِ آهیش در آیینه ادراک انداز

نیز اندک بهره ای حاصل کرده بود، و گهگاه نیز این آموزش های پربها را رهنمود رفتار و زندگی خود می ساخت.

چنانکه ملاحظه می شود یکی از ادعا های پوچ و جنون آمیز این خرده گروهک دلاوری بت بزرگ آن در نبرد با جمهوری اسلامی وعدم ابتکار رهبری جبهه ملی داخل کشور، ادعای بی شرمانه و بلکه خیانت آمیز وابستگی این رهبری به جمهوری اسلامی است.
کافی است گفته شود که دست یازیدن به اینگونه حربه های رسوا چیزی نعل وارونه و « فریاد آی دزد! آی دزد! آی دزد!» راهزنی نیست که مردم بدنبال خود او می دوند؛ کدام خواننده ای است که با مختصری که در سطور بالا ذکر شد، به مصداق "مشت نمونه ی خروار است"، خود بر کذب مطلق، بطلان کامل و پوچی اینگونه ادعا های جنون آمیز و بدسگالی طرح کنندگان آنها پی نبرد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
٭) احترام آزادی در روزهای آینده متن یک گزارش داخلی درباره ی فعالیت های جبهه ملی ایران در دهه ی شصت را که از طرف جبهه ملی ایران دریافت کرده است منتشر خواهد کرد. این مقدمه به منظور فهم بهتر آن گزارش برای کسانی که از نزدیک با موضوع آشنایی ندارند منتشر می شود.
** هرمز ممیزی:
رجوع کنید به: http://www.jminews.com/news/fa/?mi=3∋=5799
*** جمال درودی:
رجوع کنید به: http://www.jminews.com/news/fa/?mi=3∋=5800
**** گزارش رضا حسین بر:
رجوع کنید به: http://pahra.blogsky.com/1388/05/07/post-11747/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد