تقدیم به ستاره در بند سید ضیاء الدین نبوی:
ارديبهشت ماه 1387، پس از آنكه نتايج اوليه آزمون كارشناسي ارشد اعلام شد در صفحه كارنامه من در سايت سازمان سنجش در كادري قرمز رنگ به جاي رتبهام در آزمون نوشته شده بود :
لطفا به طبقه چهارم در سازمان سنجش آموزش کشور به آدرس تهران ، خيابان کريم خان زند بين خيابان استاد نجات الهي و سپهبد قرني ، پلاک 218 حداکثر تا پايان خرداد ماه مراجعه فرماييد
علاوه بر من ناصر پويافر هم به طبقه چهارم سازمان سنجش ارجاع داده شده بود هر دو با هم به اداره گزينش استاد و دانشجو سازمان سنجش مراجعه كرديم. دكتر نوربخش نامي كه رياست اداره گزينش را به عهده داشت برايم توضيح داد كه شما صلاحيت علمي ادامه تحصيل را احراز نموده ايد ولي صلاحيت عمومي شما براي ادامه تحصيل احراز نگرديده است و ...
بيرون سازمان سنجش با ناصر قرار گذاشته بوديم كه ساير كساني را هم كه وضعيتي مشابه ما دارند را هم بيابيم، داخل اداره گزينش افراد زيادي بودند اما در ميان آنها يكي بيش از سايرين چهرهاي فعال و پرشور داشت، به خاطر ندارم كه چگونه و چه شد كه سر صحبت را با او باز كردم و متوجه شدم كه او نيز دردي مشترك دارد و شوري ديگر در سر دارد و از همين رو هم محروم از تحصيلش كرده بودند.
از سازمان سنجش من و ناصر و سيد ضياء الدين نبوي با هم خارج شديم و بيرون سازمان سنجش بنا شد كه سيد ستاره دارها (لقبي كه ناصر بعدها بر ضياء گذاشت) در مقابل سازمان بماند و همدرد بيابد و ستاره دارهاي سال 87 را كه به سازمان سنجش مي آمدند را ببيند و من و ناصر به پلي تكنيك برويم و پيگير صلاحيت عمومي ادامه تحصيل خود شويم، يكي دو ساعت بعد من و ناصر هم پيش ضيا بازگشتيم.جمع سه نفره ما هشت نفره شده بود و البته بيشتر هم شد.
از آن روز به بعد من و ناضر و ضيا پيگير ستارهدار شدن خود و ساير دوستان بوديم و در اين ميان به دليل بعد مسافت مشهد تا تهران، بازداشت مجدد در مشهد و البته سركار رفتن كمتر نقش داشتم و ضيا و ناصر و ساير دوستان بودند كه به مجلس رفتند و نمايندگان آن وقت مجلس را ديدند و با چهرههاي سياسي ديدار كردند و كميته دفاع از حق تحصيل را شكل دادند تا از حق اوليه ادامه تحصيل همگاني دفاع نمايند.
به خاطر دارم كه حدود يكسال پيش ستارهدار ها و محرومين از تحصيل مقابل مجلس تجمع كرده بودند و من هم قرار بود حاضر شوم اما بنا به خواست دوستان(به خاطر آنكه حدود دو ماه قبل هم بازداشت شده بودم) با تاخير در تجمع حاضر شوم، تجمع ساعت 11 بود و من حدود 12 خودم را به نزديك مجلس رسانده بودم كه يكي از دوستان تلفني به من خبر بازداشت تجمع كنندگان مقابل مجلس را داد و از من خواست كه به سمت مجلس نروم. راه رفته را بازگشتم و در اين ميان نگران حال ناصر، ضيا، مهديه گلرو و ... بودم اما آنها را پس از بازداشت حدود ميدان انقلاب آزاد كرده بودند و من شاد از آزادي مجدد پيش آنها رفتم و ضيا را بار ديگر ديدم به شوخي به او گفتم كه از پلههاي هواپيما برگشتتان دادهاند و نتوانستيد عازم حج شويد خنديد و همديگر را در آغوش گرفتيم.
چند ماه پيش و در آستانه انتخابات رياست جمهوري مجددا به تهران رفته بودم و ضيا هم تهران بود همديگر را ديديم و با هم به ستاد انتخاباتي مركزي مهدي كروبي رفتيم بيشتر دوستان محروم از تحصيل و ستارهدار در ستاد مهدي كروبي فعال شده بودند و البته من و ضيا نيز جزو حاميان شيخ اصلاحات بوديم و اين آخرين ديدار من و سيد ضياء الدين نبوي بود هر دو اميد داشتيم كه آن نانجيب نابخرد راي نخواهد آورد و با بارديگر هواي دانشگاه را تنفس خواهيم كرد و چه ساده بوديم كه حتي گمان نمي كرديم كودتايي در پيش است و نقشي ديگرگونه بر پرده تاريخ ايران در حال نقش بستن است.
پس از ننگين كودتاي خرداد 1388، سيد ستارهدارها نيز بازداشت شد و روانه يكي از ناكجاآبادهاي دولت كودتا گرديد ديگر خبري از سيد نداشتم و تا آن خيمه شببازيهاي چندشآور آغاز شد و در جلسه دوم آن نمايش مضحك سيد را هم آورده بودند و در ميان متهمان نشانده بودند و تا به اعتراف به صاف بودن زمين توسط ديگران گوش دهد و آن گونه كه دوستان مي گفتند گويا خود سید هم گاليلهوار اعتراف كرده است كه زمين صاف است تا شايد لختي آرامش بيابد و از آن ناكجاآباد دولت كودتا آزاد شود.
با سيد ستارهدارها اميد بسته بوديم كه اين مهر دوباره به دانشگاه بازگرديم و دوباره با گامهاي استوار در دانشگاه گام برداريم ولي افسوس كه ...
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد