مدیران بالادستی آموزش و پرورش به منظور گرهگشایی از موضوع ناترازی معلمان تصمیم گرفتهاند که از مدیران و معاونان مدارس در همین راه استفاده به عمل آورند. چنانکه کادر اداری مدارس موظف شدهاند تا همگی هر هفته حدود شش ساعت از کمبودهای پیش آمده را پر کنند. اما درهی عمیق کمبود نیروی آموزشی در این وزارتخانه هرگز با چنین تصمیمهایی پر نمیشود. جدای از این، حدود هشتاد و چهار هزار ساعت از کمبودها را به صورت اضافه کاری بر عهدهی معلمان شاغل گذاشتهاند. اما معلمان شاغل چندان رغبتی به این اضافهکاریها نشان نمیدهند. آنان ترجیح میدهند که ساعتهای خالی خود را در بیرون از مدرسه به تدریس خصوصی بپردازند. چون با همین راهکار شخصی و آزادانه خواهند توانست مزد اضافهکار خود را تا حدود چهار برابر افزایش بدهند. | |
وزارت آموزش و پرورش سرآخر نتوانست ناترازی معلمان شاغل را در مدارس کشور بپوشاند. اما این ناترازی و شکاف تا به آنجا شدت گرفته است که دولت شلخته و وارفتهی ابراهیم رئیسی هم خود را از حل و فصل نهایی آن ناتوان میبیند. تا آنجا که موضوع چارهگری از این آسیب همگانی در مجلس شورای نظام مطرح گردید. اما مجلس هم از حل و فصل کوتاه مدت آن عاجز ماند. سپس ماجرا به نشست سران سه قوهی حاکمیت کشیده شد. نشست سران سه قوه مصوبهای را پیش روی وزارت آموزش و پرورش گذاشت تا دوباره بازنشستگان این وزارتخانه را به کلاسهای تدریس بازگردانند. در واقع نشست خودمانی سران سه قوه ضمن زیر پا نهادن قانون اساسی جمهوری اسلامی نقشمایهای از قوهی مقننه را برای نظام به پیش میبرد. تا آنجا که تبلیغ میشود این تنها نشست سران سه قوه است که در نهایت میتواند کاستیهای مجلس و دولت را جبران نماید.
وزارت آموزش و پرورش ناترازی معلمان شاغل را چیزی حدود هشتاد هزار نفر میداند. ولی کارشناسان آموزشی کمبود معلمان مورد نیاز این وزارتخانه را رقمی حدود دویست هزار نفر تخمین میزنند. هرچند آمار معلمان شاغل از رقم هشتصد و پنجاه هزار نفر هم فراتر میرود، ولی با این میزان از معلم هم هرگز کلاسهای درس کشور پر نمیشود. توضیح اینکه شمار دانشآموزان مدارس کشور اکنون از رقم پانزده میلیون نفر هم فراتر رفتهاست. در عین حال آموزش و پرورش هیچ برنامهی اثرگذار و روشنی برای پوشش آموزشی و درسی این دانشآموزان در اختیار ندارد.
چنین مشکلی در حالی اتفاق میافتد که در طول بیست سال گذشته همه ساله رقمی حدود ده تا پانزده هزار نفر روحانی را به نیروی انسانی آموزش و پرورش افزودهاند. رژیم از ته دل باور دارد که با همین نیروی انسانی ناکارآمد و فکسنی خواهد توانست فرهنگ واپس ماندهی خود را در فضای رنگ باختهی مدارس کشور رونق ببخشد.
در عین حال در طول ده سال گذشته همواره از شمار دانشجویان دانشگاه فرهنگیان کاستهاند. چنانکه آمارها نشان میدهد که اکنون تعداد دانشجویان این دانشگاه را از رقم سی هزار نفر به عدد سه هزار نفر رساندهاند. انگار میخواهند با همین ترفند از شمار معلمان شاغل خود بکاهند و لابد آن را راهکاری مناسب برای صرفهجویی در هزینههای جاری آموزش و پرورش میبینند. از سویی در طول همین مدت ده ساله، استخدامها را نیز به نیروهایی از نوع روحانیان حوزههای علمیه محدود نمودهاند. همان کسانی که بر تنزل و کاهش استانداردهای علمی مدارس کشور دامن میزنند. چون آموزشهای علمی لازم را در زمینهی تعلیم و تربیت نیاموختهاند.
مدیران بالادستی آموزش و پرورش به منظور گرهگشایی از موضوع ناترازی معلمان تصمیم گرفتهاند که از مدیران و معاونان مدارس در همین راه استفاده به عمل آورند. چنانکه کادر اداری مدارس موظف شدهاند تا همگی هر هفته حدود شش ساعت از کمبودهای پیش آمده را پر کنند. اما درهی عمیق کمبود نیروی آموزشی در این وزارتخانه هرگز با چنین تصمیمهایی پر نمیشود. جدای از این، حدود هشتاد و چهار هزار ساعت از کمبودها را به صورت اضافه کاری بر عهدهی معلمان شاغل گذاشتهاند. اما معلمان شاغل چندان رغبتی به این اضافهکاریها نشان نمیدهند. آنان ترجیح میدهند که ساعتهای خالی خود را در بیرون از مدرسه به تدریس خصوصی بپردازند. چون با همین راهکار شخصی و آزادانه خواهند توانست مزد اضافهکار خود را تا حدود چهار برابر افزایش بدهند.
راهکار دیگر آموزش و آموزش برای جبران کمبود نیروی آموزشی در بهرهگیری از معلمان بازنشسته خلاصه میشود. چنانکه برای تمامی معلمان زیر شصت و پنج سال پیامک فرستادهاند تا همگی در بازگشت به کلاسها تشویق گردند. چنین راهکاری را سران سه قوه پیش پای آموزش و پرورش گذاشته اند. تا کنون چیزی حدود سی هزار نفر معلم بازنشسته از نو به کلاس های درس بازگشتهاند. در ابتدا تصمیم گرفتند که معلمان بازنشسته هفتهای دوازده ساعت به تدریس بپردازند، اما خیلی زود آن را به بیست و چهار ساعت افزایش دادند. حالا شنیده میشود که برای بعضی از بازنشستگان این میزان از تدریس هفتگی را تا حدود سی و شش ساعت رساندهاند. طبیعی است که این گروه از معلمان بازنشسته هرگز در قبال کار و حرفهی خود احساس مسئولیت نمیکنند. چون معلمان بازنشسته به دلیل کهولت سن از توان لازم برای چنین کاری بهره ندارند. اما نیاز مالی شرایطی را فراهم میبیند که بازگشت به کلاس درس را غنیمت بشمارند.
دانشآموزان هم از بازگشت بازنشستگان به کلاسهای درس ناخشنود به نظر میرسند. سوای از این، عدم پرداخت به موقع مزد تدریس به نارضایتی بازنشستگان دامن میزند. گفته میشود که شماری از این بازنشستگانِ دعوت به کار شده، همان ماه نخست قید تدریس و بازگشت به کار را زدند.
این موضوع در حالی اتفاق میافتد که آموزش و پرورش همچنان از استخدام هیجده هزار نیروی انسانی خرید خدمت خود سر باز میزند. این گروه از معلمان سالهای سال است در آموزش و پرورش به کار تدریس اشتغال دارند. حتا تدریس در روستاها و مناطق محروم کشور را به جان و دل پذیرفتهاند. اما آموزش و پرورش ضمن بهانههای مداوم، خود را از استخدام این نیروهای هزاران نفری کنار میکشد. حتا حقوق ماهانهی ایشان را به موقع پرداخت نمیکند و معلمان خرید خدمت از بیمههای همگانی نیز هیچ سودی نمیبرند. بیدلیل نیست که اعتراض معلمان خرید خدمت در مقابل مجلس شورای اسلامی، وزارت آموزش و پرورش و ادارات کل به صورت جنبشی همیشگی درآمده است. اما مجلس و مدیران بالادستی آموزش و پرورش هرگز اعتنایی به این گونه اعتراضات به عمل نمیآورند.
افزایش مواد درسی مدارس هم شرایطی را به پیش میبرد تا تنگناهای نیروی انسانی آموزش و پرورش بیش از این بالا بگیرد. در این مواد درسی جدید بدون استثنا نمونههایی از فرهنگ وارفتهی دولتی تبلیغ میگردد. فرهنگی که با زندگی امروزی مردم سر ناسازگاری دارد.
حکومت میتواند ضمن برگزاری امتحان رسمی کمبودهای نیروی آموزشی وزارت آموزش و پرورش را از فارغالتحصیلان دیگر دانشگاهها هم تأمین نماید. اما هزینه کردن در این راه را به نفع سیاستهای خود نمیبیند. حتا حاضر نیست که تسهیلات ویژهای برای معلمان در نظر بگیرد تا کارکنان ادارات دولتی دیگر برای انتقال به وزارت آموزش و پرورش تشویق گردند. به طبع گذشت زمان به مشکلاتی از این دست در وزارت آموزش و پرورش خواهد افزود. در همین راه بسیاری از خانوادههای دانشآموزان دست به کار شدهاند و از توان علمی خویش برای تدریس فرزندان خود در مدارس سود میبرند. شکی نیست که مدیران مدارس میتوانند به سهم خود در این خصوص تسهیلگری لازم به عمل آورند. مردم چارهای ندارند جز آنکه ضمن هماهنگی با مدیران واحدهای آموزشی از تعطیلی همیشگی کلاسها جلوگیری کنند.
اما وزیر آموزش و پرورش بیاعتنا به مشکلات پیش آمده در سطح آموزشگاههای کشور، به تجهیز نمازخانهی مدارس روی آورده است. او همچون رهبر نظام از ته دل باور دارد که از این پس در همین نمازخانههای مدارس، حدود پانزده میلیون بسیجی برای اعزام به غزه تربیت خواهند شد. فرهنگی موهوم و خرافی که مدیران نظام تبلیغ عوامانهی آن را دستمایهای برای ارتقای اداری خویش میبینند. با همین رویکرد قشریمآبانه است که چهارشنبههای امام رضایی را در سطح مدارس راه انداختهاند. آنوقت برنامه دعای توسل و زیارت عاشورا بخشی پایدار از برنامههای مدرسه شمرده میشود. حتا تلاش میورزند تا دانشآموزان قبل از حضور در کلاسهای درس به طور دسته جمعی صلوات بفرستند. در عزاداریها و یا جشنهای حکومتی نیز مراسم ویژهای را بر پا میدارند و بین دانشآموزان مواد خوراکی توزیع میکنند که فایدهای غیر از مسمومیت دسته جمعی به همراه ندارد. راهکارهایی از این دست تنها قرار است بیماری مدیران بالادستی نظام را درمان نماید. اما تاکنون نتیجهی لازم از آن به دست نیاوردهاند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد