«عموم جانیان و اوامر جنایت، وقتی جاه و مقام خویش را از دست میدهند ، رقت بار میشوند.» «هانا آرنت»
و پرویز ثابتی مصداق چنین افرادی ست. و چنین جانیانی را بهویژه پس از چهل سال ترس و وحشت و اختفا ، اگر «قدر قدرت»ی دوباره ساپورت کند و در مقابل دوربین بنشاند، تا خودش و دستگاه سرکوب اش را از خون و ننگ بشوید، برایشان “معلق هم خواهد زد” و صد البته چنین کسی را به هر قیمت و هر منظوری میتوان به کار گماشت!
پرویز ثابتی که دیروز مزدور و مهرهی ساواک شاه بود ، حالا هم در آخرین سالها، دعوت اربابان بزرگترش را پذیرفته، تا در یک فیلم سیاسی - امنیتی ، ایفای نقش کند. «مستند پرویز ثابتی» زاده معاملهای ست در «بنگاه»ی به نام «من و تو» که توسط عاملی از جمهوری اسلامی به نام «علی حمید»، بین دستگاه امنیتی رژیم اسلامی و «تاریکخانه»ی این رسانه انجام شدهاست! و صد البته با صلاح دید امریکا و اسرائیل که سالها پرویز ثابتی را ساپورت و «تامین پست و مقام» کرده و سپس در تلاویو و کالیفرنیا اسکان دادند. ایشان این مهرهی سوخته را، در « مستند پرویز ثابتی» زنده کرده و به بازار سیاست آورده اند.
تنها کافی ست که بهیاد آوریم؛ شمایل پرویز ثابتی را بعد از چهل سال اختفا، برای اولین بار در اوج جنبش مهسا و انقلاب «زن ، زندگی، آزادی» همچون یک بادکنکی با باد گند به هوا کردند؛ که همزمان بود با ادا و اطوارهای رضا پهلوی که «من سلطنت طلب نیستم،» و انشقاق در صف شاهیهای رنگارنگ و بعد هم داستان «وکالت» او و بازیهایی دیگراش، همزمان سریالهایی از خاندان سلطنتی به اشکال گوناگون و همه در توجیه و تعریف رژیم شاهنشاهی در شبکهی منو تو و اینجا و آنجا نشان داده میشد … و گویی این «مستند»، سکانس دوم همان پروژه است. اینبار اما پس از سخنان اخیر رضا پهلوی که گفت؛ من اینکاره نیستم و به ایران هم برنمیگردم !
آیا اینها اتفاقی ست؟
مسئله اما به «تنبلی» یا «لشی» شاهزاده و یا نقش پرویز ثابتی و لاغیر ربطی ندارد. انقلاب در ایران جدی و عمیق شده است و ضد انقلاب نیز دچار وحشتی عمیق تر، پس بههر چیز متوسل میشوند و حتی به پستوها میروند تا «ششلول پیزوری دایی جان» را هم بیرون بیاورند! و «مقام امنیتی» ما ، ششلول پیزوری دایی جان است ، برای ترساندن انقلاب. و تمامی این ضدانقلاب بهرغم نامتشکل بودن، در مقابل آن هستند:
دولت آمریکا و تمام دول غربی، اسرائیل و صد البته جمهوری اسلامی و انواع پادشاهی خواهان که دیگر امیدی به تسخیر قدرت و سهم ویژه ندارند، همه با هم همدلی دارند و اگر بتوانند همکاری میکنند تا این انقلاب شکست بخورد .
به گمان من مستند پرویز ثابتی کمک به این شکست است و نشانی از پشت پردهی مناسبات امریکا و ایران دارد و محصول همکاریهای ساواک و سپاه پاسداران، زیر نظر موساد است که هر دوی آنها مستقل از اینکه کارگزار کدام رژیم سیاسی در ایران باشند، منافع اساسی آمریکا وغرب را در ایران و منطقه تامین کرده و میکنند. در عین حال این فیلم را باید در چهارچوب نقشی که «من و تو» در سرگرم کردن مردم و تولید اغتشاش در افکار عمومی و پراکندن دروغ و ابهام و نوستالژی و به بیراهه بردن گرایشات سرنگونی طلبانه و انقلابی مردم ایران در چنین برههای بحرانی، در نظر گرفت.
پرویز ثابتی بهویژه از مهره های آمریکایی - اسرائیلی ست که احتمالا بخشی از «اختلافات» او با شاه به جز خاک برسریای که پس از سقوط رژیم شاه بهسر اوآمده، به سرسپردگی ویژه او به اسرائیل و آمریکا و اختلاف سلیقهها و تصمیمات آنها بر میگردد . این سرسپردگی اما با ویژگیهای یک ساواکی «بی پدر مادر» منافاتی ندارد.
جالب است که او در این سناریوی «مستند» هم، مثل همهی ساواکیهایی که در هنگام بازجویی و شکنجه: یکی شکنجه میکرد و خشن بود و بعدا که لت و پارت کردهاند، یکی دیگر میآمد به دلجویی و حتی به شکنجهگر تو فحش و ناسزا میداد که: «عجب مادر قحبهی بی رحمی، زده ناقص کرده جوون مردمرو! برم برات یکچایی بیارم … ببین حیف از جوونیت نمیاد ؟ بگو دیگه همه چیزو برو، قول میدم پات که خوب شد یه روزم نگهت ندارن» و حالا «عالیجناب» ساواکی چون یک تنه بار هر دو نقش را بهعهده گرفته، در اینجا هم انگار همان سناریوست؛ یکی خوب و یکی بد : یکی توی سر «فردوست» میزند، یک تعریف از قدرت ساواک میکند، یکی به شاه میزند ، یک مدال بهخودش میدهد . یکی به فرح میزند. یک پوئن به هویدا میدهد …!
تمرکز او روی سوژه اما قابل تامل است؛ با اینکه چهل و چند سال گذشته، و سن او بالای ۸۵سال است، بهطور غریبی سلسلهای از مطالب را مثل یک سناریونویس که سالهای مدیدی روی یک سناریو کار متمرکز کرده، ردیف میکند و تحویل میدهد. علت اما به حافظهی خوب او برنمیگردد. در میان شکست خوردگان این پدیدهای روانی و شناخته شدهاست؛ «مقام امنیتی» ما بیش از چهل سال بر «یک پا» ایستاده و مدام بهخودش گفته «اگر این ارتجاع سرخ و سیاه را قتل عام کرده بودیم و چنین و چنان میکردیم، اینچنین خاک بر سر و آواره نمیشدیم» و این یعنی سطحیترین و ارزانترین رویکرد و احمقانه ترین پاسخ فاشیستی به یک مشکل اساسی سیاسی اجتماعی. و اینجاست که دم خروس «شعبان بی مخ»ها و «ماشالله قصاب»ها و اوباش سپاهی از زیر کراوات خوشگل عالیجناب فاشیست بیرون میزند و ماهیت تحصیلات«حقوق» و زر زرهای جاه طلبانهاش را نشان میدهد و نیز هویت»* هیاهوی شاه اللهی های چماق بهدست را «محرز» مینماید. تکرار این ایده ی کشتار، بعد از چهل سال، چیزی جز یک فاشیزم عریان نیست!
با اینکه او «یکه به قاضی رفته و خود گفته و خود خندیده» ، بهعنوان دانای کل و یک مونولوگ، اما بهظاهر قصدش شرح و بررسی واقعیت های ساواک و اعمال مرتکب شدهی این دستگاه مخوف و آدمکش است، اما به عنوان نمونه؛ از کشتار جنایتکارانهی ۷ انقلابی زندانی بهنام گروه جزنی و دو مبارز مجاهد خلق که آنانرا با دستهای بسته به تپه های اوین بردند و از پشت تیربارانشان کردند، کلامی نمیگوید*. اما این مطلقا تصادفی نیست: پرویز ثابتی تمام «تز» و«تئوری» و «رهنمود»هایش و حتی «اختلافی» که ظاهرا با شاه داشته، در یک نکته خلاصه میشود و آن این بوده که باید لااقل تمام مخالفین جدی را دستگیر و به یک شیوهی کاملا فاشیستی و جمهوری اسلامی پسند، آنها را
قتل عام میکردند . شاه گویا دل و جرات اش را نداشته.
باز گردیم، پرسیدیم چرا «مقام امنیتی» ما و یا بهقول شاه فقید؛ «این بی پدر مادر» از کشتار گروه جزنی کلامی نمیگوید؟! گرچه «تهرانی» مزدور ساواک و همکار نزدیک ثابتی، در اعترافات اش به صراحت «ثابتی» را طراح قتل گروه جزنی معرفی کرد و بهجز آن هم بسیار روشن است که طرح کشتار زندانیان دست بسته، با تئوریهای فاشیستی او انطباق کامل دارد، اما اگر او آنرا در این «مستند»به زبان بیاورد، منطقا با این صغرا و کبراهایی که چیده باید از آن دفاع علنی کرده و به زبان خود اعتراف کند؛ که طرح و نقشهی این جنایت از طرف او بوده! ولی در اینصورت سندی خواهد شد در پروندهی او و باعث تسریع تعقیب قانونی و حقوقی این جنایتکار میشود ، که هم اکنون در جریان است .
پرویز ثابتی در این مستند میکوشد که از خود یک چهره موجه و تحصیلکرده و روشنفکرمآب
ارائه کند. اما انگار نمیداند که حتی اگر هم روشنفکر نامیده شود، از آن دسته روشنفکران دستگاهی ست ؛ مثل جعفریانها و لاشاییها ، که بهخاطر جاهطلبیها و بزدلی هایشان مقولهی دیگری هستند و با روشنفکرانی که پیچ و مهرههای سادهی دستگاه دولتی و رژیم سیاسی به حساب میآیند، فرقی دارند. روشنفکران دستگاهی ، بهویژه مزدوران امنیتی و سران پلیس، مستقیما به دستگاههای سرکوب رژیمهای دیکتاتوری خدمت میکنند و پس از هر انقلابی محاکمه میشوند .
«مقام امنیتی» ما مدعی ست «حقوق» خوانده، اما «حقوق»ی که او خوانده نه تنها سراپا ضد«حقوق بشر»بوده، بلکه در این مستند هم فقط توانسته به یک ضد بشر و یک «آیشمنِ» «بی پدر مادر» مدد برساند، که «سوتی» حقوقی ندهد و البته زرهایی هم بزند و بلبل زبانیهای عوامفریبانه هم بکند!
خلاصه : با تمام این حرفها، میتوانیم بدون هیچ تردیدی این «مستند» را سندی در افشاء ماهیت مناسبات رژیم جمهوری اسلامی و بده بستان های پشت پردهی آن با دستگاههای امنیتی پنهان در ابر رسانه های بهظاهر اپوزیسیون در خارج از کشور بدانیم که کار مشترکشان خاک پاشی در چشم مردمان است، برای گم کردن راه درست در هنگامههای بحرانی و سرنوشت ساز!
راه درست اما همان راهی ست که مبارزان و انقلابیون داخل با اتکا بهخود و بدون توهم به خارج از کشور و این شوهای رنگارنگ، برای تغییری اساسی؛ و خودگردانی و ایجاد یک دموکراسی مستقیم و بدون قیم در پیش رو گذاشته اند . آنها به تجربه دریافته و در می یابند که هر راه و چارهای دیگر تکرار مکررات خواهد بود و نتیجهاش تنها تغییر «نقش ایوان» است! و خوشبختانه امکان تکنیکی و تحقق این تحول مدرن و ضروری بهسوی دموکراسی مستقیم، با تکنولوژیهای پیشرفته فراهم است. فقط ضرورت دارد که «نخبگان» همهی گرایشهای فکری (از راستترینها تا چپ ترینها) خود را سازمان دهند و تمام انرژی و توش و توانشان را در برنامه های ترویجی و مناظرههای هر چه بیشتر و کم حاشیهتر بگذارند و فکر هرگونه «حق ویژه» و سهم خواهی را کنار بگذارند و به بالا بردن سطح آگاهی مردم و کیفیت دموکراسی فردا بیاندیشند و اجازه بدهند مردم با شنیدن راهکارهای گوناگون و «چه باید کرد»های متفاوت این«نخبگانِ» متنوع، آنچه را که صحیح میدانند، انتخاب کنند. چنین انتخاب و نظر پرسیای، در مورد همه امور، همین حالا هم، با همین «اسمارتفون»های موجود، برای تمام جمعیت ایران و در همه جا فراهم است، کافی ست که متخصصین آنرا بهدرستی و هوشمندانه سازمان دهند، « که از باد و باران نبیند گزند».
به نظر میرسد اپوزیسیونهای گوناگون نیز رستگاریشان تنها در کمک رسانی و پیوستن به چنین روند و رویکردی صد در صد دمکراتیک و مستقیم و روشن است.
زنده باد آزادی ، زنده باد انقلاب
پیروز باد دموکراسی مستقیم
و خودگردانی همگانی
عباس هاشمی
۵ دسامبر ۲۰۲۳
……………
* «هویت شما محرز است… » عبارت معروفی ست که در بالای کاغذهای بازجویی نوشته شده بود
* زهی به این بی شرمی و وقاحت و تف به آن
لیسانس حقوقی که افتخار این جانی پست فطرت است!