نخستین بار که نام پرویز ثابتی به گوشم خورد سال ۱۳۴۹ خورشیدی یعنی زمانی بود که وی با عنوان مقام امنیتی در تلویزیون ظاهر شده بود. آن زمان دیپلم و ظیفه بودم و با درجه گروهبان یکمی، با حقوق ماهی ۴۰۰ تومان و پنج ریال، در اداره جغرافیائی ارتش، در تهران خدمت می کردم. اکنون، در جمهوری اسلامی، با چنین حقوقی حتی یک قرص نان هم نمی توان خرید.
من تلویزیون نداشتم و مصاحبه را ندیدم اما برخی از همکارانم که مصاحبه را دیده بودند از آن تعریف می کردند. فراموش نمی کنم که یکی از خانمهای اداره با هیجان و لحن تحسین آمیزی میگفت که هرگز گمان نمی کردم که ساواک تا این اندازه نیرومند باشد.
سرانجام مصاحبه ثابتی را در روزنامه خواندم و تحت تأثیر قرار نگرفتم. من از شاه و ساواک و ساواکی ها متنفر بودم و مصاحبه ثابتی را صرفاً ترفندی تبلیغاتی برای بزرگ نمایی ساواک و ترساندن منتقدان و مخالفان رژیم پهلوی می دانستم. اکنون، اما، پس از گذشت بیش از نیم قرن، هنگام دیدن مستند پرویز ثابتی، نسبت به او احساس محبت کردم و از این موضوع تا اندازه ای دچار حیرت شدم.
در این مستند، ثابتی ۸۷ ساله، خوش سیما، سالم و نیرومند به نظر می رسد و همچون دولتمردی کهنسال و دنیا دیده با لحنی مطمئن، مهربان و پدروار سخن می گوید. لباسش برازنده و مناسب و رفتارش متین است. با این قیافه و رفتار، ثابتی می تواند در فیلم های جدی هالیود در نقش دولتمردی محترم، بانکداری برجسته، ژنرالی پرصلابت و یا پدرخوانده ای مرموز و پرصلابت ظاهر شود و بینندگان را تحت تأثیر قرار دهد.
پرویز ثابتی، در ۸ سال پایانی سلطنت شاه، به دلیل مصاحبه های تلویزیونی و مقام مهمش در ساواک، نماد استبداد و سرکوب به شمار می رفت. وی، پس از شاه، شاید منفورترین دولتمرد ایران بود. نام پرویز ثابتی، همچون نام شاه و نعمت الله نصیری، در مردم خشم و ترس و نفرت می آفرید و در دوران انقلاب آنان را تهییج می کرد و علیه شاه به خیابانها می کشاند.
ثابتی در این مستند مطالب بسیاری در باره ساواک، شاه، شهبانو فرح، و برخی از رجال سیاسی مطرح می کند که بسیار جالب و شنیدنی است.
ثابتی می گوید که بازجوئی نکرده است که می تواند درست باشد. بازجویی کار اوباش گردن کلفتی از قماش حسینی، عضدی، کمالی و آرش بود. پرویز ثابتی مهم تر از آن بود که منقاش بردارد و ناخن بکشد یا با شلاق و مشت و لگد به جان زندانیان بیفتد. اما در سازمان تحت امرش شکنجه رواج داشت و حتی اگر مبارزی، به محض دستگیر شدن، تمام اطلاعاتش را داوطلبانه در اختیار ساواک قرار می داد باز هم بازجوها دست از سرش بر نمی داشتند و برای اطمینان از این که مطلبی را مخفی نکرده باشد او را شکنجه می کردند. به گفته سعید شاهسوندی، زندانی سیاسی زمان شاه، بازجوها «شلاق» را «خَلّاق» و اطلاعاتی که زیر شلاق به دست نیامده بود را بی ارزش می دانستند.
حسین نصر، رئیس دفتر مخصوص شهبانو، گفته است که ثابتی موافق سخنرانی شریعتی در حسینیه ارشاد بود چون گمان می کرد که این سخنرانی ها جوانان را از مارکسیسم دور می کند. ثابتی در مستندش در این باره چیزی نمی گوید اما اگر حسین نصر درست گفته باشد حمایت ثابتی از علی شریعتی را باید به حساب اشتباهاتش گذاشت چون این سخنرانی ها بسیاری از جوانان مذهبی را به سوی مجاهدین خلق و خمینی و حمایت از انقلاب اسلامی سوق دادند.
ثابتی، به رغم قدرت فراوانش، تصمیم گیرنده نهائی در کشور، و حتی در ساواک، نبود. شاه تمام تصمیمات اصلی را می گرفت و بیش از هر کس دیگری مسبب اوضاعی بود که به انقراض سلسله پهلوی و استقرار استبداد دینی انجامید. شاه، با سیاست های نابخردانه اش، ارتش ۵۰۰ هزار نفری اش را بشدت ضعیف کرد و با خروج از کشور باعث فروپاشی آن شد.
بااینهمه، ثابتی از شاه و دودمان پهلوی به نیکی یاد می کند گرچه از سخنانش پیداست که از تعلل ها، سردرگمی ها، و تصمیمات نابخردانه شاه سخت آزرده خاطر است.
اگر شاه به جای شریف امامی یا ارتشبد ازهاری پرویز ثابتی را نخست وزیر کرده بود شاید ثابتی می توانست انقلاب را سرکوب و از استقرار استبداد دینی جلوگیری کند. این کار اما، به احتمال زیاد، موجب نیک نامی اش نمی شد چرا که - در آن صورت - ایرانیان استبداد دینی را تجربه نمی کردند و به تأثیر ویرانگر آن پی نمی بردند و چه بسا تا امروز ثابتی را لعن و نفرین می کردند که چرا در سال ۱۳۵۷ انقلاب را سرکوب کرد و اجازه نداد که ملت مسلمان و مستضعف ایران از برکات عدل اسلامی برخوردار شود.
ثابتی، در پی خروج از ایران، می توانست با بهره گیری از دانش و تجربه اش نقش مهمی در مبارزه با رژیم اسلامی ایفا کند اما نکرد و در مصاحبه اش هم به این موضوع نپرداخت.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد