logo





باقر مؤمنی و سیاحتنامه ابراهیم بیگ

يکشنبه ۵ آذر ۱۴۰۲ - ۲۶ نوامبر ۲۰۲۳

محمد جواهرکلام



ای مرغ سحر بنالة دورادور/ بیهوده مکن تو خودت را رنجور
زینسان که گرفته ما را خواب / بیدار نمی‌شویم تا نفحة صور
*
صبحست ببین مؤذن آواز کشیـد / آوازش را زدور هرگوش شنیـد
گویدکه‌ رسید از دو سو سیل فِتَن/ ای‌بیخبران ز خواب غفلت بجهید

از کتاب سیاحتنامة ابراهیم بیک (به اهتمام و تحشیة باقر مؤمنی)




محمد جواهرکلام

ای مرغ سحر بنالة دورادور / بیهوده مکن تو خویشتن را رنجور
زینسان که گرفته ما را خواب / بیدار نمی‌شویم تا نفحـة صور
*
صبحست ببین مؤذن آواز کشیـد / آوازش را زدور هرگوش شنیـد
گویدکه‌ رسید از دو سو سیل فِتَن / ای‌بیخبران ز خواب غفلت بجهید
از کتاب سیاحتنامة ابراهیم بیک (به اهتمام و تحشیة باقر مؤمنی)

نخستین عهد من با زنده‌یاد باقر مؤمنی به دوران تحصیل دبیرستانی‌ام در اهواز بر می‌گردد که کتاب سیاحت‌نامة ابراهیم بیک اثر حاج زین‌العابدین مراغه‌ای را با مؤخره‌ای که او بر کتاب نوشته بود خواندم. این مؤخره‌ 14 صفحه‌ای خواننده را در بطن کتاب، نویسنده و شرایط شکل گرفتن آن قرار می‌داد. تا آن زمان کم کتاب نخوانده بودم ولی این کتاب و مخصوصاً مؤخره‌ی آن اثر عجیبی بر من گذاشت. کتاب را «شرکت سهامی نشر اندیشه» درسری «کتابهای «صدف» (ادبیات مشروطه) در 1344 (در پنجهزار نسخه و در چاپخانة پیک ایران) در آورده بود. نشر اندیشه که با مدیریت عبدالرحیم احمدی، از سیاسیان سابق، اداره می‌شد، در آن رمان به‌واسطة مدیرش و کتاب‌هایی که برای چاپ بر می‌گزید، ناشری پیشرو بود. و کتاب‌های بعد باقر مؤمنی از جمله تاریخ جهان باستان را منتشر کرده بود. کتاب سیاحت‌نامه جزو اولین کتابهایی بود که آن زنده‌یاد در زمینة ادبیات مشروط منتشر می‌کرد (هنوز کتاب را دارم).

مؤخره زنده‌یاد مؤمنی و کتاب سیاحت نامه وادارم کردند در جستجوی آثار دیگر او برآیم و بخوانم. بعدها که برای تحصیل به تهران آمدم، مقدمة او را بر کتاب «تاریخ چهان باستان»(به ویژه مقدمة جلد سوم)، و کتاب جَدَلی «ایران در آستانة انقلاب مشروطیت» را از او خواندم که فراموش‌ناشدنی است. او را در این کتاب‌ها مقدمه‌نویس قهاری یافتم که جلو‌ة تازه‌ای به متن می‌داد و خواننده را به خواندن کتاب ترغیب می‌کرد. (متن بعضی مقدمه‌ها، مثلاً کتاب مسالک المحسنین - تا 54 صفحه نیز می‌رسید).

سیاحتنامة ابراهیم بیک جزو اولین تصحیحاتی بود که او از ادبیات مشروطه منتشر می‌کرد. بعد از آن دو کتابِ احمد، و مسالک المحسنین (هر دو اثر طالبوف) را با مقدمه‌های خود (در انتشارات شرکت سهامی کتابهای جیبی) منتشر کرد و این سرآغازی شد تا به سراغ آثار دیگر متفکران دوران مشروطیت برود.

استاد مؤمنی نویسنده، پژوهشگر و مترجمی پر کار بود، و لیست‌هایی که این روزها نویسندگان از کارهای او به دست داده‌اند، به خصوص صفحه‌اش در ویکی پدیا، آثار متنوعی را نشان می‌دهند: تألیف/ ترجمه / گردآوری، تصحیح و تحشیة متون مربوط به ادبیات مشروطه / کارهای پژوهشی (طرح تحلیلی مطبوعات ایران – در 2 جلد)، و این اواخر در تبعید و در پاریس، قرآن و اسلام پژوهی که برخی گفته‌اند او از معدود منتقدان چپگرایی بود که متون اسلامی را با دیدی تازه بررسی کرده است.

بعدها که در مرکز اسناد علمی مؤسسة تحقیقات همکار ایشان شدم، بر خلاف نظر کسانی که می‌گفتند هیچ‌گاه به دیدن نویسندة مورد علاقه‌تان نروید، چون با دیدن او تمام آنچه را در رؤیاهای خود از او ساخته‌اید، خراب خواهد شد، استاد مؤمنی را در سال الحاقم به آن مؤسسه (1355)، همان طور که در رؤیاهای خود از او ساخته بودم، بل فراتر یافتم، .صراحت، صداقت، شجاعت و نظم او ستودنی بود. ما چهار پنج نفری که کم و بیش هم‌زمان با هم در آن مرکز استخدام شده‌ بودیم، دیری نگذشت که شاگردان او شدیم. چیزهای بسیار از او آموختیم. چراغی بود که به زندگی و کار ما روشنایی می‌بخشید و جهت می‌داد. برای ما شانس بزرگی بود که با او همکار شدیم. دوستی در شعری که برای او سروده – محمود معتقدی – نوشته بود باید سده‌ها، هزاره‌ها بگذرد تا کسی مثل او پیدا شود. واقعاً همین طور است.

زنده‌یاد مؤمنی مؤخرة خود را بر سیاحتنامة ابراهیم بیگ با فرازهای زیر به پایان می‌رساند:

«ابراهیم بیگ جوانی است سرشار از حب وطن. از ویرانی وطنش رنج می‌برد و از تاخت و تاز بیگانه در آن سرزمین به فریاد می‌آید. او ملت و مردم سرزمینش را دوست دارد. همه جا نظر به آنان دوخته است. بر آنان دل می‌سوزاند، به حالشان اشک می‌ریزد و در جستجوی راهی برای خیر و صلاح آنان است.



«اوشیفته و والة ترقی است و برای کسب تمدن و توسعة فرهنگ در کشورش بی‌تابی و بی‌قراری می‌کند.

«او یک شیعی معتقد و متعصب است و از این که آئین خدا ناندانی شیادان شده و به خرافات آلوده است به خدا پناه می‌برد.

«او شاه را دوست می‌دارد و دلش می‌خواهد که او از هر مسئولیت مبرا باشد. با این که ناصر الدین شاه را مایة خرابی وطن و بدبختی مردم می‌شناسد و در انتظار روزی است که پسرش به جای او بر تخت بنشیند اما وقتی می‌شنود که او را کشته‌اند برآشفته می‌شود و این کار را ننگ و رسوایی می‌شمارد.

«او معتقد است که خرابی مملکت از رجال فاسد و علمای سوء ناشی می‌شود و آنان را مسبب عقب‌ماندگی و جهل مردم می‌داند.

«او نقادی است اصولی و تغییر اصولی نظام اجتماعی را طلب می‌کند. رجال نالایق و ناپاک را قابل سرزنش نمی‌داند و معتقد است که تا اجتماع دارای نظام و قانون نشود رجال ملک نمی‌توانندلایق و پاک باشند. در نظر او فساد ذاتی استبداد است و استبداد همه چیز را فاسد می‌کند.

«او یک اصلاح طلب است. البته هیچ جا از انقلاب بد نمی‌گوید ولی تمام امیدش را به همت رجال بسته است که سرانجام روزی از خواب بیدار شوند، همت کنند و به اصلاح مملکت بکوشند. او با یک روح انقلابی تمام معایب را فاش و برملا می‌سازد و هر آن چیز غلط را که در نظرها درست و موجه می‌آید به سختی و با بی‌رحمی رسوا و عدم و صحت آن را آشکار می‌کند. اما هرگز به یک راه انقلابی نمی‌رسد. با ساده‌دلی امید دارد که همان مسببین ویرانی مملکت و عقب‌ماندگی مردم بر سر عقل بیایند یا دلشان به رحم آید و به صلاح ملک و ملت کار کنند.

بزرگترین مایة امید و نقطه اتکای او رجال لیبرالی مانند «وجود محترم» - [خوانندة کتابش] – هستند و کمترین آشنایی با نیروی انقلابی و شیوه‌های انقلابی مردم نشان نمی‌دهد. او مانند تمام روشنفکران منزه‌طلب از آشوب و بی‌نظمی روی در هم می‌کشد و چون آشوب و بی‌نظمی به حد اعلای خود می‌رسد دق می‌کند.

«او نمایند‌ة نسلی است که ملت را به کشاکش انقلابی می‌خواند و هنگامی که ملت آمادگی خود را برای انقلاب اعلام می‌دارد در حقیقت وظیفة او نیز به آخر رسیده است. نسل جدیدی باید که پرچم انقلاب را بر افرازد، راه‌ها و کوره‌راه‌ها را بازشناسد و از راه سرنگونی استبداد به سوی هدف – مشروطیت – پیش بتازد.»


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد