logo





هتلی در خواب، هتلی بیدار

چهار شنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲ - ۱۵ نوامبر ۲۰۲۳

طاهره بارئی

tahere-barei1.jpg
هتل چند ستاره پر می شود و خالی می شود
گرد وغبار باقی می ماند در اتاق ها
و ملافه هائی چروک و چنگ زده
که مُحتضری ازآن چسبیده تو گوئی

تحیّر تلو تلو می خورد در راهرو این برهوت خلوت و ناآشنا
تنه می زند به خدمتکار فیلیپینی
که مات مانده مقابل دری که بر آن نوشته ای ست:
نیاشوبید لطفا خوابم را!
تحّیر از دری به دری می خورد
همچون پستچی سرگردانی که نامه ها همه روی دستش مانده
مگر پایان حضور انسان فرا رسیده در این جهان
مگر همه گریخته اند؟
مگر مغز ها سوت میزنند تخمه خوران جای تفکر
مگرفراموش کرده اند
انسان بودنی را که از آن ِآنان بوده روزی
در آن بوده، از آن بوده اند
امروز پریده، فراری شده، پیدایش نیست دیگر
شتاب ها همه بسوی واکس زدن کفشهاست
رایگان و ماشینی
همین پائین هتل، بغل آسانسور

تحیَر پرده را پس میزند
آوازی سر میدهد
روی جزیره ای، تک و تنهاست روبه خورشید، تو گوئی
تنها سرنشین این سیاره
بی هیچ دست و اخم مزاحمی برای اولین بار
صدای جارو برقی نیرومند هتل
اعلان جنگی ست که بلافاصله بر می خیزد
چه کسی هوس احساس آرامش کرده
مگر چشم مرا، ناخدای جنگ، دور دیده اید شمایان ؟
جنگ با همه چیز و همه کس
با زمان و مکان
می پرسم
آتیلا و رونز هنوز اینجا کار میکنند؟
نه! با اشاره دست می فرستدشان به بازنشستگی
هوان و سیسیلیا؟
آنها هم!
به کشورشان بازگشته اند؟
باز اشاره به دو دست، پر پر زدن میان دو مکان بدون نشستن

در هتل چند ستاره
که ستاره هایش چون عقربه های ساعت متحرکند
و کم و زیاد
پس و پیش می شوند
مسافران بی چهره، نامرئی
می آیند و می روند
گاه پاسپورتی جا می ماند در گاوصندوق
لباسی در کمد
دستمال کاغذی ها ی مچاله، بطری های نیمه خالی
خودکاری کم میشود از روی میز کار
پاره میشود تعدادی ازبرگه های دفترچه یادداشت
تو چند وقت است اینجا کار میکنی؟
یقه ای ملوانی از زیر پیش بند می کشد بیرون
من از دریا می آیم روی کشتی کار می کردم

آیا کشتی ها هم به گرد و غبار باز می گردند؟
یا گرد و غبار هتل ها را حمل میکنند می برند آنسوی دریا ها؟
آیا کشتی ها هم فراموشی حمل میکنند
رخوت بار می زنند
به متحیرین سرگردان نمی دهند هیچ جائی ؟

به طرف آسانسور که میروم هنوز در راهرو ست
کمر راست کرده سلام نظامی میدهد بمن
آیا تدفینم میکنند و حالیم نیست
آیا همه در صحنه تدفین خودشان حاضر ند
و بدون آنکه حواسشان باشد
از کنار نظافتچی و جاروی عظیمی که چون چرخ کهکشان می چرخد
شرمنده عبور میکنند؟
آیا همه باید از کناردستگاهی پرخاشگر
برای زنده بودنشان خجل بگذرند؟
چه کسانی روزنامه می گیرند جلوی صورتشان
تا رنگی را که فراموشی به پوستشان ماسیده
پنهان کننداز دیدِ چراغ کور سوی هتل و ستاره هاش؟

این هتل چند ستاره را برای آسانسور های رنگ و وارنگش دوست دارم
جای تنفس است، نفس نفس زدن، پرپر زدن
میتوان چون گلی پُر گلبرگ باز شد روی پشت بام
چون ستاره ای افزون شد به کهکشان

بخاطر گرد و غبارش
که پشت همه پرده ها کمین کرده
و به اشاره ای هجوم می آورد با شلیک سرفه ها
دوست ندارم این هتل را

چرا کسی را که بتواند به زبان تو صحبت کند
استخدام نمی کنند
چرا جارو برقی را تا پشت پرده ها نمی برند
چرا رابطه ملوانان با بخش رزرو اتاق تاریک است
چرا مدیریت را هیچگاه ندیده ای
ولی می گویند همه جا بوده و می پلکد

شنیده ام زمان جنگ، نظامیان اینجا اتاق می گرفتند
و تانک ها به سّد برفی خیابانها فشار می آوردند
آنزمان ملوانها همه به شهر های دوردست برگشته
و گرد و غبار تنبیه میشدند
تنبیه
تنبیه
همه پله ها را محض تنبیه بالا برده بودند
و صدای مهمیز و شلاق را پشت پرده ها پنهان می کردند
فقط سگها با صدای بلند
زنده به خیابان پا می گذاشتند
دم پیشخوان
برای ارائه ی پاسپورت که میرسیدی
چسب برای چسباندن روی لبانت تحویل میدادند

این هتل را برای خاطر
صدای آواز خارجیانش دوست دارم

دستمال کاغذی مچاله را دور می اندازم
و دستمال سفید تازه ای میکشم بیرون
از بسته شفاف کاغذی
آهار زده
بسان یقه صبحگاه نظافتچی

به کودکان مدرسه
که با هیاهو به گردش علمی میروند
سلام نظامی هدیه میکنم
و دوان دوان پنهان میشوم روی سرازیری
تا نوار بوی قهوه
که چسب می زند پوزه ی عریض گرد و خاک را
تا مرز میدان تاج خورشید
با دریای بیکرانه

آیا من هم ملوانم؟
یا میروم به ملوانان بپیوندم؟
آیا زنها همه ملوانانند
که با چوب یک شعبده باز
شکل گاریچی شهر در آمده خدمت میکنند؟

آواز ملوانان را دوست دارم
اگر این آواز نبود
هیچ کشتی را بر آبها نمی توانستند یله کنند
هیچ هتلی را نمی توانستند از شاخه بچینند
در هیچ جامی نمیتوانستند خیره شوند

فردا همه نظافتچی ها از سفر باز می گردند
و دست و پایشان را که شکل جارو وچوب گردگیری گرفته
به نمایش می گذارند
بازنشستگی ها پایان رفته
به مجلس رقص دعوت می شوند

فردا
این هتل را
بخاطر چلچراغهایش دوست خواهم داشت
بخاطر بیدار شدنش از بیهوشی
بخاطر درخشیدن خاطره هاش
بخاطر نقشی که هر مسافر
با همکاری هر کارمند
در تکمیل یک سناریو از تاریخ هتل
به عهده خواهد گرفت
بخاطر
خاطره هایش
عکس مردگان نامدارش
که لبخند میزنند روی راه پله ها
این هتل را بخاطر جای پاهائی که پاک نمیشوند
هر چقدر پیشخدمت فیلیپینی دستمال می کشد
باز هم بیشتر دوست دارم

این هتل را بخاطر حضوربی انقطاع تحیّر
که طبقه به طبقه راهرو به راهرو
فضا را زیر پا گذاشته
و وجود خود را فریاد میزند
از یاد نمی برم
و نظامیانی را که دسته دسته از پله ها پائین میآمدند
تا صحنه ی رقص مسافران را بیاشوبند
حتما به فراموشی خواهم سپرد




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد