رضا علامهزاده در خلق آثار به یاد ماندنی چهرهای است آشنا ، او درنخستین فیلم دردیار غربت (میهمانان هتل آستوریا) نشان داد که حرف برای گفتن دارد، بی تردید همهی کسانی که فیلم را دیدهاند تصویر روشنی از آن در خاطر دارند. تصویر زنی که قربانی است تا مرد به خواستههایش برسد زن آخرین نفسهایش را می کشد تا پسر زنده بماند و همسرش به دیاری برود که آرزویش را داشت. علامهزاده پس از این فیلم دریافت که باید رنج را آنگونه که هست بنمایاند نه آنسان که خوشایند بی خبران است .
در مستند داستانی (با من از دریا بگو) هم رنج و استقامت زنان را چنان شایسته به تصویر میکشد که گویی با آنان در حصر بوده و رنجشان را به جان خریدهاست.
داستان دو مرد اما از جنس دیگری است میخواهد از ممنوعهها عبور کند او که در فیلم میهمانان هتل آستوریا هم در خفا از ممنوعهها عبور کرده بود، این بار میخواهد پردهها را به کنار زند و چهرهی عریان بیعدالتیها و ناکامیها را به نمایش بگذارد. حسرت دگرباشان جنسی را با درد زنان درهم میآمیزد و تراژدی زندگی را به سان نقاشی زبردست به تصویر میکشد و تماشاگر را به اندیشه وامیدارد. روایت دو مرد دست نیافتن آن دو به خواستههایشان نیست، حکایت فراتر از سر بر شانه گذاشتن و خواستنها و دست نیافتن هاست. قصهی پر درد زندگی در جهانی است مملو از تضادها، "جهان آزاد!!" در جهانی که خرافات مذهبی بسان تارعنکبوت در همه جا چمبره زده، و راه را بر شکوفایی اندیشههای نو میبندد. بازخوانی قصهی دو مرد اما در ایران اسلام زدهی ما، آنگونه است که باید باشد، دلبستگی هادی و فیروز زیر سایهی اختر و شبنم پنهان میماند اما این اختر و شبنم هستند که هریک به نوعی تاوان حسرت دو مرد را باید بدهند. هردو در چنگال هیولای مرگ اسیر میشوند، هیولایی که در زندان ملایان اختر را می رباید و سرطان شبنم را به روز شمار مرگش وامی دارد. هادی و فیروز را اما تاب این همه درد نیست. تنها شب باهم بودنشان یادآور دردهای دو زن است. دردهایی که در روابط عاشقانهی آنها بیتاثیر نیست. و همین دردهاست که اولین و واپسین دیدارشان را رقم می زند. دیداری که بی تردید سالها در یادها خواهد ماند. آخرین کلام را شاعر برجسته ی ما اردلان سرفراز به شایستگی به پایان می برد. کلامی که بازی درخشان هومن آذرکلاه و حمیدرضا جاودان را با درخشش سپیده شکری در خاطرهها جاودانه میکند.
با سپاس از رضا علامهزادهی عزیز و به امید کارهای درخشان آیندهاش.
چهاردهم نوامبر دوهزارو بیست سه