سالهاست که نقا شی مشغولیت زندگی ام شده است. حدود شش هفت سال پیش برای خریدن رنگ و قلم به یکی از مغازه های لوازم نقاشی رفته بودم که چشمم به موم های مجسمه سازی خورد. قبلا در تلویزیون توضیح مرحوم نصرت کریمی را در باره کارهایش که چهره های ساخته شده مختلف از موم در بیان احساسات گوناگون را دیده بودم که توجه مرا بشدت جلب کرده بود. او حدود هفتاد تا از این صورت ها را ساخته بود. در مغازه دیدم چون قیمت یک بسته از مومها ارزان است ، یک بسته خریدم که سعی کنم وببینم آیا من هم میتوانم صورتکی با موم درست کنم؟
بعد از حدود هفت سال هنوزاین موم دست نخورده روی میز من مانده است. نه اینکه خرید غلط کردم ، بلکه بارها خواستم یک چهره با این موم درست کنم اما دودلی و شک خاصی مانع از شروع کارم شد. همیشه فکر کردم هر چی که درست کنم حاوی اصالتی نیست. علت این احساس در شناخت و تغییر رفتار انسانها به مرور زمان و در شرائط مختلف بوده است. پنجاه سال گذشته برای نسل هم سن من که حدود هفتاد سال دارند شاید برای هیچ نسل دیگری تکرارشدنی نباشد. ما ، تغییر باور نکردنی تکنولوژی در مدت کوتاه پنجاه سالی را شاهد بودیم که هنوزهم نتوانسته ایم آنرا هضم کنیم و هیچوقت هم نخواهیم توانست. از طرف دیگرتجلیات و عکس العمل های ما ایرانیان که بدلایل فرهنگی یکدیگر را بیشتر از افراد سایر ملل میشناسیم ، بعلت تغییر عظیم و باورنکردنی اوضاع مملکتمان ، برای حودمان نیز باور نکردنیست. قبل از این تغییر تصور چنین رفتار و عکس العمل هائی در مورد وقایع و اتفاقات گوناگون حتی برای خودمان نیز دور از تصور بود.
شاید بخواهیم دلیل این امر را در پدیده روح و روان انسان جستجو کنیم که سایر موجودات از ان بی بهره هستند. اما وجود و چگونگی این پدیده هم همیشه مورد بحث و آزمایش دانشمندان و روان شناسان بوده و تا کنون نتیجه مستدل و مورد اتفاق نظر مشترک حاصل نگردیده است. فلاسفه یونان معتقد بودند که فقط در مورد چیزی میتوان با قاطعیت نظر داد که ماهیت آن چیز را دقیقا بدانیم. درعصر وعلم جدید هم هایزنبرگ دانشمند آلمانی نظریه عدم قطعیت را اعلام کرد که دانستن مکان و وضعیت دقیق اتم ها در لحظه بعد امکان پذیر نیست. به نظر من این نظریه را میتوان در مورد انسانها هم تعمیم داد.
در طول زنگی ، انسانها وقتی به منزلت های مختلف رسیده و یا در شرائط مختلف قرارگرفته اند ، تصمیم هائی گرفته اند و یا عکس العمل هائی داشته اند که قبل ازآن در تصور نمی گنجید. راننده های تاکسی را در هامبورگ میشناسم که در ایران استاد دانشگاه و یا مهنس عالیرتبه کامپیوتر بودند. بدون اینکه کوچکترین ایرادی به شغل شریف رانندگی تاکسی داشته باشم ، این افراد هنگام تحصیل در ایران در مخیله شان هم نمیتوانستند تصور کنند که زندگیشان را روزی از طریق رانندگی خواهند گذراند. چنین وضعیت هائی مرا یاد " اختراع زائیده احتیاج است " میاندازد.
بنظر من تقریبا همه افراد بطورناآگاه تحت پوشش ماسکی زندگی میکنند که شاید تا آخرعمرهیچگاه عکس العمل بالقوه زیر این ماسک برای خود آنها نیز قابل شناخت و تصور نباشد. عامل اساسی که در طول تاریخ باعث این همه جنگ ، جنایت ، ویرانی و کشتار بوده است در تضاد ظاهری انسان ها با ماهیت نهفته زیر این پوشش است.
نهایتا مشکل اصلی در طول حیات بشروجود خود انسان است و شرائط مکانی ، زمانی و محیطی ، دخالت اندکی در وقایع اتفاق افتاده دارند. واضح است که بعلت خصوصیات هستی وجود انسان ، گریزی از این وضعیت نیست و بهترین عمل وانتخاب آنست که منجربه حداقل رنجها وتلفات باشد.
من هم باید با مومی که خریده ام بالاخره چهره ای را درست کنم ، اگر چه ماهیت و واقعیتی ناشناخته درپشت آن چهره پنهان شده باشد.
محمد تقی طیب – نوامبردوهزاروبیست وسه
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد