بامن چه کردهای؟
با خود چه کردهای عزیز؟
تنهایی نجیب تو را
تنها نهادهای…
در جلوهٔ سکوت کنارت دمیدهام...…
***
هر روز؛
با صد پیام و عکس و ترانه به گوشیت
خود را به تماشا نهادهای
روزها به کار؛
شبْ خسته
خوابناک؛ مرا جا نهادهای
مدهوش ِ هوش ِ برتری و در کمندِ او
سرها نهادهای
دریای نور و نازش ِ آفتاب را
در قالب ِ سه بعدی ِ عکسی بدون جان؛
بر قاب ِ جعبهٔ سیم و الکترون
وانهادهای …
***
دیگر کجاست خلوت ِشبهای انتظار؟
در شور ِ دیدن ِ جادوگر ِ خیال؟
آن خنده های کوته ِ گریه وار
وآن گریه های خامش و بی قرار؛
تا ماه کی دمد
از پشت ِابرِِ تیرهٔ آبستن ِ بهار؟
تا یار کی نهد
پایی برهنه بر علف ِ ترد ِ سبزه زار ؟
دیگر کجاست راحت ِ صبحی پر آفتاب؛
شِستن کنار جویی و دیدن گذار عمر؛
کف کف به جرعه نوشی ِ آن آب ِ خوشگوار؟
***
در جامهٔ سکوت کنارت نشستهام
خستهام..
چشمت بسوی دیگرو دستت گدای چیست؟
دستی زحسرت ِ کامم گزیدهای؟
آهی ز آرزو بَر ِ آیینهٔ دل گشادهای؟
با ما چه کردهای؟
تنهایی ِ نجیب ِ تو را
چه تنها نهادهای …
محمد بینش(م _ زیبا روز)
نظرات خوانندگان:
ای جادوگر خیال مرضیه شاه بزاز 2023-10-16 06:27:07
|
چه صادقانه، چه لطیف و پر از احساس به ملامت خود نشسته ای. چقدر اندوه انسانی در جان واژه ریخته ای. و چقدر هم درست گفته ای و چه زیبا. فرم دلکش شعر ما را از فراموشی شعر به در می آورد. |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد