![]() |
|
در ضمیرِ باد
نشسته یادِ تو و بر کاکُلِ خورشید نگاهت که زُلالِ عشق مرهمی بر زخم های بی شمار عصیانت با فته های خشم بر خاکی چنین سوخته در حصارِ حسرت تجسمِ مهربانی را بی دریغی تو آه ای همهمه ی هر چه دلتنگی بر ستیغِ تفتان هرچند که رُستم در سوگِ سهراب پهن دشتِ آسمانش همه خون و پیرِ توس بُغضِ هزاران ساله را به سیلِ اشک رها در دامنِ هیرمند و پایانِ شه نامه اش روایتِ رنج از اندوهِ تهمینه با این همه نامِ تو آغازِ آوازی دیگر که زمزمه می کند بادی سوزناک در گوشِ شب پرستان 29/09/2023 رسول کمال این شعر را با صدای شاعر بشنوید نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|