logo





در جستجوی آرامش

جمعه ۳۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۳

محمد تقی طیب

new/mohammad-taghi-tayeb1.jpg
ماه ها بود که دستم به نقاشی نرفته بود. شوق نقاشی نداشتم. یعنی اصلا حوصله نداشتم. آخه نقاشی سرگرمی منه. اما شروع هرکاری انگیزه وانرژی میخواد که هیچ کدومشون در من نبود. بقول شاملو روزگار غریبیست نازنین. صبج که چشتو وازمیکنی، روزنامه ها ، رادیو، تلویزیون و دنیای مجازی را که میخونم و یا میبینم ، تقریبا همه خبرها بد و نگران کننده هست. آخه مردم اشتیاق زیادی به خبرهای بد دارند. امروزه هم که تو دنیا پول حرف اول و آخرو میزنه ، منابع خبری دنبال خبر های بد میگردن و با آب و تاب اونا رو منتشر میکنند. خبرهای ایران هم که بطور مضاعف آدمو ناراحت میکنه. همسرم میگه حالا که حالت بد میشه ، خوب اصلا دنبال خبرهای ایران نرو، ما که هراران کیلومتر دور از ایران زندگی میکنیم. اما من نمیتونم. مگه اصلا شدنیه؟ ریشه وخاطرات ما توایرونه. اگه ایران رو فراموش کنم یعنی که خودمو وهستی مو فراموش کرده ام .

برگردم به اصل مطلب که نقاشی بود. دقیقا یادم میاد کلاس ششم دبستان ،معلم نقاشی مون از ما خواست بعنوان امتحان ثلث سوم یک منظره پائیزی رو بکشیم. من چند تا درخت که مقداری از برگاشون روی زمین ریخته بود با رنگهای نارنجی ، زرد ، قهوه ای و بنفش کشیدم. معلم ، نقاشی منو به همه نشون داد و بمن نمره بیست رو داد. شاید این اولین محرک برای نقاشی من بود اگرچه من علاقه زیاد به نقاشی و اگه حمل بر خود ستائی نباشه قدری استعداد ذاتی هم داشتم.

از سی و شش سال پیش که زندگیمون در هامبورگ شروع شد ، نقاشی جای ثابت خودش رو به منزله مشغولیت زندگی برام باز کرد. وقتی دخترم میخواست مطب دندانپزشکی خودش را راه بیندازه ، از من خواست که چند تابلو برای تزئین مطب براش بکشم. حدود ده تا نقاشی اکریل براش کشیدم که الان به دیوارهای مطبش آویزونه. موقع نقاشی کردن یک موزیک بدون کلام ملایمی رو هم میذارم و خلاصه میرم تو عمق کار و همه چی بطور خودکار فراموشم میشه. این یک حالت لذت بخش و خوبیه. وقتی بعد از سال ها به نقاشی هام خیره میشم ، مفهوم های تازه ای رو توش میبینم که خیلی جالبه. نقاشی رو من بیان احساس و یا آرزوی روح و روان نقاش میبینم که نقاش روی کاغذ و یا بوم نقاشی میاره و گذشت زمان اون ارزو و احساس اون موقع نقاش رواز بین نمیبره. در واقع با در نظرگرفتن کارهای یک نقاش ، یک روانشناسی کلی میشه شخصیت او کرد.



گفتم که پس از ماه ها تصمیم گرفتم چیزی بکشم. یکهو به فکرم اومد که یک تصویرساده از دریا ، آسمان آبی با ابر و ساحل بکشم. همان موقع در فکرم اومد که هر وقت این نقاشی رو ببینم ، بمن آرامش خواهد داد. فکر میکنم آرامش مهمترین پدیده زندگیه که این روزا همه بهش محتاجند اما کمتر کسی میتونه ختی لحظاتی به آرامش واقعی برسه و میرسه. نقاشی را با ابرنگ همراه با قدری رنگ اکریل کشیدم.

نقاشی داشت تموم میشد که همسرم اونو دید. گفت صحنه خیلی خالیه. یک پرنده هم بهش اضافه کن. گفتم وچود یک پرنده ، آرامش صحنه رو بهم میزنه اما با اصراراو یک مرغ دریائی رو تو آسمونش کشیدم. حالا میبینم همون که فکر میکردم شد. یعنی دیگه آرامشی را که در نظر داشتم در این تصویر نمی بینم. تو زندگی روزانه مون هم همینطوره. یک صحنه کوچک و یا یه گفتار کوتاه میبینی تمام روزمونو خراب میکنه و یا بقول معروف میسازه. اما باز عزم کرده ام یک نقاشی دیگه در همین زمینه و بدون مزاحم که پرنده باشه بکشم که چیزی مزاحم آرامش فضا نشه. چیزی که سخت بهش احتیاج دارم. وقتی مهمترین پدیده زندگی یعنی " آرامش" را بندرت بتوان در روابط اجتماعی بین انسان ها یافت ، چاره دیگری جز جستجوی آن در عناصر دیگر طبیعت یعنی حیوانات ، گیاهان ، خاک ، آب و هوا وجود ندارد.

محمدتقی طیب هامبورگ سپتامبردوهزاروبیست وسه




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد