مگر من
چند بار
مرده ام
و درچند گور خفته ام
که تو هر روز وهر شب
سرگردان
در گورستان ها
میانِ گورهایی
با سنگ های شکسته
سنگ های سوخته
گورهایی بی نام ونشان
به دنبالِ من می گردی
تا بر گوری بنشینی
و در سوگ من
شیون و فریاد کنی.
آنهم
در زمانی
که من
هر شب و هر روز
برای دیدارت
بر سرِ قرارها
همیشه آمده ام
در میدان ها
خیابان ها
کوچه ها
پس کوچه ها
با همان رقص و شور و آواز
وموهای پریشانِ رها شده در باد
هرچند
با حنجره ای خونین و پُر فریاد.
اما
هر بار
در هر قرار
این تو بودی که نیامدی
و اکنون
این من هستم
که با بی قراری
بدنبالِ تو می گردم
در جای جای شهر
کوچه ها
خیابان ها
میدان ها
وآن پس کوچه های عاشقانه ی بی فریاد
با بوی عطرِ زُلف های رها شده ام
در باد.
.................تابستان ۱۴۰۲
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد