logo





بوسه‌باره در روایتی از مولوی

چهار شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۲ اوت ۲۰۲۳

س. سیفی

پسوندها و پیشوندها می‌توانند برای ما واژه‌های جدیدتری بسازند. پدیده‌ای که به سهم خود به بالندگی و رشد زبان نیز یاری می‌رساند. متأسفانه اکثر پسوندهایی از این نوع در زبان فارسی امروزی مطرود مانده‌اند. چون مردم یاد گرفته‌اند که با واژگان کمتری با هم سخن بگویند. از چنین آسیبی نویسندگان ما نیز برکنار نمانده‌اند. پدیده‌ای آسیب‌زا که از توان و غنای زبان گفتاری یا نوشتاری ما می‌کاهد. ولی احیای چنین پسوندهایی می‌تواند از نو به بالندگی زبان ما رونق و اعتبار بیشتری ببخشد. چنین رویکردی حتا از پاره‌ای تنگناهای موجود در زبان ترجمه نیز خواهد کاست.
باره را به عنوان پسوند در واژه‌هایی از نوع غلامباره یا زنباره به کار گرفته‌اند. فرهنگ معین پیرامون معنای این پسوند مینویسد: "به‌صورت پسوندی در ترکیب کلمات آید به‌معنی دوست دارنده و مولِع، غلامباره، زنباره، و گاوباره". با این همه واژه‌های مرکب غلامباره و زنباره مفهومی از تکرار عملی زشت را هم در ذهن آدم‌ها باقی گذاشته‌اند. چون هر دو واژه به افرادی اشاره دارند که در رفتار جنسی خود نسبت به زن یا غلام افراط می‌ورزند.

مولوی در مثنوی نمونه‌ی کم‌شناخته‌تری از ترکیب باره را به کار می‌گیرد. چنان‌که در یکی از حکایت‌های مثنوی مردی نماز‌باره نقش می‌آفریند. این مرد در نقشی از غلام، سحرگاه با امیری راهی حمام بود که صدای اذان بلند شد. سپس او از امیر مهلت خواست تا برای خواندن نماز به مسجد بشتابد. امیر موافقت کرد، ولی هر‌چه منتظر ماند، مرد نماز‌باره از مسجد بازنگشت. حتا امام جماعت و نمازگزاران همگی مسجد را ترک کردند، ولی او پیدایش نشد. سرآخر امیر به مسجد شتافت و او را صدا زد. نماز‌باره دوباره فرصت بیشتری خواست. با این همه باز هم به قول خویش عمل ننمود (نیکلسن، دفتر سوم، ص۵۳۴).

مولوی چنین مردی را که در خواندن نمازش به افراط و زیاده‌روی روی می‌آورد، نماز‌باره می‌نامد. حتا بنا به دیدگاه دین‌یاش او را می‌ستاید. با این همه بعید به نظر می‌رسد که چنین ترکیبی را در جایی دیگر از منابع کلاسیک زبان فارسی به کار گرفته باشند.

در دیوان غزلیات شمس هم نمونه‌های دیگری از ترکیب‌های "باره" بازتاب می‌یابد. چنان‌که در مطلع غزلی از دیوان شمس گفته می‌شود:

بیا ساقی که عشقِ شرابباره رسید / خبر ببر به بیچارگان که چاره رسید

شاعر در این بیت "عشق شرابباره" را چاره‌ای برای درمان مشکل بیچارگان می‌بیند. با همین دیدگاه است که به بیچارگان توصیه می‌کند تا برای چاره‌ی مشکل خویش به عشق شرابباره روی بیاورند. او هم‌چنین از رفتار شراببارگی پدیده‌ی عشق در راه درمان درد بیچارگان سود می‌برد. درمانی که در سامانه‌ای از مستی شرابِ عشق، پیدایی آن محتمل خواهد بود.

سماع‌باره نیز از ترکیباتی است که مولوی کاربرد آن را در بیتی از غزل خویش مغتنم می‌شمارد. او در همین خصوص می‌سراید:

ای همه خلق نای تو، پر شده از نوای تو / گر نه سماع‌باره‌ای، دست به نای جان مکن

در این بیت مثل این‌که تنها کثرت عمل سماع است که از سوی مولوی تحسین می‌گردد. بدون آن‌که شاعر رفتاری منفی از آن را در ذهنش بپروراند. چون همه‌ی مردم از نای معشوق او سخن می‌گویند و در نقشی از انسانِ سخنگو و ناطق، نوا و صدای همین معشوق را بازتاب می‌دهند. انگار شاعر نای و نی را مترادفی برای هم می‌گیرد تا صوت و آهنگِ هر دو را قدر بشناسد. صوت و آهنگی که نوای آن ضمن افراط در سماع، نای همه‌ی مردم را فرامی‌گیرد.

نای یا همان نی نقشی از جان واحد را در بیت بالا به پیش می‌برد. همان نقشی که آن را می‌توان از نای و حلق انسان هم انتظار داشت. مولوی در رویکرد تمثیلی خویش، این نای را نشانه‌ای برای نفس ناطقه‌ی انسان می‌گذارد. نفسی که می‌تواند ضمن سیر و سلوک لازم بپالاید و در سامانه‌ای از "نفس مطمئنه" جای بگیرد. موضوع نفس ناطقه، انسان را به یاد همان "حیوان ناطق" ارستو می‌اندازد که به انسان گفته می‌شد. پدیده‌ی نفس ناطقه هم در سامانه‌ای از عرفان یا فلسفه‌ی کلاسیک ما تنها به انسان تعلق یافته است. مولوی از تمثیل نی و نیستان در همین راستا یاری می‌جوید و چنان می‌پندارد که نفس ناطقه‌ی انسان (نی) ضمن سیر عرفانی خود خواهد توانست به همان اصل خویش یعنی نیستان (نفس کل یا جان هستی) بپیوندد.

موضوع سماع نیز در همین سیر و سلوک عارفانه است که جانمایی می‌شود. انسان وامانده از اصل خویش ضمن اجرای آیین سماع همچون سیاره‌ای پیرامون خورشید هستی به گردش درمی‌آید. انگار می‌خواهد در همین گردش‌های عرفانی به گسترهی نیستان عارفانه‌ی وجود پا بگذارد. در عین حال چرخش‌های تند سماع هیجانی را در عارف و صوفی خلق می‌کند که همین هیجان نیز در توهم او برای پیوستن به هسته‌ای عارفانه تسهیل‌گری به عمل می‌آورد. عارفان و صوفیان برای عملیاتی کردن چنین راهکاری حتا از بنگ و افیون نیز سود می‌بردند.

مولوی جدای از این در کاربرد ترکیباتی از پسوند باره تا به آن‌جا پیش می‌رود که عربده‌باره را نیز در یکی غزل‌هایش به کار می‌گیرد. عربده‌باره کسی است که لابد بیش از مستان دیگر به چنین رفتاری از عربده‌کشی روی می‌آورد. او می‌گوید:

بنگر سوی حریفان که همه مست و خراب‌اند / تو خمُش باش و چنان شو، هله، ای عربده‌باره

بر خلاف سماع‌بارگی، عربده‌بارگی در عرفان رفتاری زشت به حساب می‌آید. چون سکوت و خاموشی در عرفان عملی ستودنی است و به طبع عربده‌جویی با چنین راهکاری سازگاری ندارد. با همین رویکرد است که مولوی نیز شخص عربده‌باره را دعوت به آرامش می‌نماید. عربده‌بارگی همان رفتاری است که افراد مست و خراب هم نمونه‌ای روشن از آن را به نمایش می‌گذارند.

مولوی همچنین در غزلی دیگر واژه‌ی بوسه‌باره را به شعرش می‌کشاند و می‌گوید:

همی‌زاید ز دف و کف یک آواز / اگر یک نیست از همشان جدا کن
حریف آن لبی، ای نی، شب و روز / یکی بوسه پی ما اقتضا کن
تو بوسه‌بارهای و جمله خواری / نگیری پند اگر گویم سخا کن

در بیت‌های بالا نیز مولوی از دیدگاه عرفانی خویش تأویل و روشنگری به عمل می‌آورد. او در هستی "یک آواز" بیشتر نمی‌شنود که این یک آواز هم جداکردنی به نظر نمی‌رسد. او حضور بلامنازع وحدت وجود را در همه جای جهان ناظر و فعال می‌بیند. هم‌چنان که گفته شد مولوی در جاهای دیگری از مثنوی یا دیوان شمس هم، نیستان را برای روشنگری از همین وحدت جهانی تمثیل می‌آورد. تا آن‌جا که نی‌های این نیستان نیز در سامانه‌ای تمثیلی از آن توجیه می‌پذیرند. او هم‌چنین معشوق خود را بوسه‌باره‌ای می‌بیند که کار لبان او تنها در بوسه گرفتن و خوردن (جمله خوار) خلاصه می‌شود. اما معشوق مولوی همانند نی از بوسه دادن سر باز می‌زند و تنها به گرفتن بوسه کفایت می‌کند. در نتیجه سخاوت بوسه دادن در رفتارش به چشم نمی‌آید. مولوی چنین معشوقی را بوسه‌باره می‌نامد. کسی که فقط بوسه می‌گیرد، اما بوسه به کسی نمی‌دهد.

پسوندها و پیشوندها می‌توانند برای ما واژه‌های جدیدتری بسازند. پدیده‌ای که به سهم خود به بالندگی و رشد زبان نیز یاری می‌رساند. متأسفانه اکثر پسوندهایی از این نوع در زبان فارسی امروزی مطرود مانده‌اند. چون مردم یاد گرفته‌اند که با واژگان کمتری با هم سخن بگویند. از چنین آسیبی نویسندگان ما نیز برکنار نمانده‌اند. پدیده‌ای آسیب‌زا که از توان و غنای زبان گفتاری یا نوشتاری ما می‌کاهد. ولی احیای چنین پسوندهایی می‌تواند از نو به بالندگی زبان ما رونق و اعتبار بیشتری ببخشد. چنین رویکردی حتا از پاره‌ای تنگناهای موجود در زبان ترجمه نیز خواهد کاست.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد