« قرآن به مراتب خطرناک تر از کتاب نبرد من هیتلر است...باید تقدس قرآن و اسلام را بی آبرو ساخت … در برابر طاعون اسلام ما کوتاه نمی آییم ..» این چند جمله نقل قولی ست از مقالهٔ جناب جلال ایجادی استاد جامعه شناسی دانشگاه فرانسه که در تاریخ ۲۶ تیرماه ۱۴۰۲ در بخش اندیشهٔ عصر نو روی صفحه آمده است*. نوشتن چنین جملات ازکسی که ظاهرا استاد دانشگاه است و باید جوامع بشری را بدون حب و بغضِِ عقیدتی مورد بررسی قرار دهد بعید می نماید.اما بدون اغراق؛ اگر فرضا قدرت سیاسی در دست ایشان و همدلانشان بیفتد راضی هستند کره زمین را از وجود یک ونیم میلیارد مسلمان بکلی خالی کنند . من این دعوی را از روی مطالعهٔآثار متعدد ایشان در نقد دین اسلام می نویسم که پر است از آوردن مطالب درست و غلط و برداشت های جهت گیرانه برای القاء اندیشه های آته ئیستیک. البته دیدگاه خدا ناباورانه داشتن یا نداشتن حق طبیعی هر کسی ست اما از آن نتیجه گیری سفسطه آمیز کردن روشی قابل قبول نیست. مثلا از ماجرای جمع آوری نسخه های پراکندهٔ قرآن در زمان خلافت عثمان و تدوین قرآنی واحد و سوزاندن دیگر نسخ؛ به توجیه قرآن سوزی اخیر معترضی در سوئد پرداخته با تمسخر از مخالفان این عمل تفرقه برانگیز می پرسد:
«حال چرا معترضان به سوزاندن قرآن در مورد همین اقدام در تاریخ اسلام خاموشند؟» آیا استاد خواننده را احمق فرض می کند؟ کیست که تفاوت این دو داعیه را نفهمد!! عثمان برای حفظ وحدت کلام نسخه های دیگر را از بین می برد و این یکی برای نشان دادن نفرت خویش از هرچه مسلمان است اینکار را می کند. موارد سفسطه آمیز در آثار ایجادی در تخطئهٔ اسلام فراوان است و در این نوشتار کوتاه مجال پرداختن به آنها نیست؛ تنها به یک مورد دیگر آن اشاره کنم وی در مانیفستی شش ماده ای شیوهٔ برخورد روشنفکران لائیک با قرآن سوزی را دیکته می کند. در مادهٔ پنجم نوشته:
«پنجم، اسلامگرایان «خیرخواه» می گویند از نفرت پراکنی باید اجتناب کرد. آنها کاریکاتور محمد در فرانسه را نفرت پراکنی می نامند، آتش زدن قرآن در سوئد را نفرت پراکنی می گویند، رمان آیه های شیطانی سلمان رشدی را نفرت پراکنی ارزیابی می کنند، دفاع از لائیسیته فرانسه را نفرت پراکنی می نامند، نقد آیه های قرآنی را نفرت پراکنی می دانند، نقد اسلام در جهان را نفرت پراکنی و راسیسم می نامند. این طرز تفکر خواهان کرنش کامل در برابر دین است، حال آنکه دین اسلام یک خطر بزرگ جهانی است که دمکراسی و آزادی فردی انسانها را تهدید می کند. در این دیدگاه شکست خورده، مبارزه فلسفی و تئوریک هیچ ارزشی ندارد و بنابراین جهان را باید به دست اسلام سپرد.»
درجملات بالا سفسطه موج می زند. اولا منظور از اسلام گرای خیرخواه کیست؟ هر مسلمانی خیر اسلام را می خواهد از داعش و خامنه ای گرفته تا خاتمی و سروش و احمدی نژاد و دیگران. و اگر منظور وی روشنفکران مذهبی ست؛ از چه رو اشاره ای به آنها نمی کند؟ تصور می کنم از آن جهت که اصلا اعتقادی به وجود آنها ندارد. از دیدگاه وی دین اسلام در تمام حوزه هایش عقب گرا و خطرناک است ومانند ایدهٔ فاشیسم بایید از ریشه سوزانده شود. حال آن که جلوگیری از نفرت پراکنی از مهمترین وظایف دول جوامع دمکراتیک امروزی ست. وگر نه چرا مثلا در اینترنت باید کلماتی را که بوی فاشیسم و یهود ستیزی می دهد حذف کرد؟ اتفاقا برای همین هم باید جلو پخش کاریکاتور پیامبر اسلام را گرفت.منظور گردانندگان شارلی ابدو این ست که مسلمان جز سکس و کشتار به چیزی نمی اندیشد زیرا پیامبرش نیز بیمار جنسی و تروریست بود. اگرفرضا کاریکاتوریستی همین کار را با عصای موسی کرده و آن را بصورت آلت تناسلی بکشد؛خواهیم دید بعنوان نفرت پراکنی ضد قوم یهود چه بر سردفتر و دستکش می
آورند. این است یک بام و دوهوای دمکراسی غربی. با این حال باز هم در این جوامع آزادی اندیشه مانند دیگر نظام های توتالیتر سرکوب نمی شود.و اما جلال ایجادی عامدانه فرقی میان روشنفکران دینی و تاریک اندیشان مذهبی نمیگذارد و همه را سراپا یک کرباس می داند.حال آنکه اینهمه دستاوردهای اندیشمندان اسلامی را در پی ریزی دانش و فرهنگ بشری نمی بیند . بقول ارنست رنان که در سال ۱۸۵۲ نوشت :«اسکندرانیان و سُریانیان و مسلمین و مسیحیانِ قرون وسطی همه حلقه های یک زنجیرند» (نک؛ تاریخ فلسفه در جهان اسلامی؛ الفاحوری ترجمهٔ آیتی؛ انتشارات زمان) علوم و فرهنگ یونانی عمدتا توسط ترجمه های سریانی بوده که به عربی برگردانده شد و به جوامع کلیسا زدهٔ قرون وسطی در اروپا راه یافت. پس از ارسطو؛ عنوان معلم دوم را ابونصر فارابی بخاطر کوششی که در نشر آثار وی در جهان اسلام داشت از آن خود کرد. ابوعلی سینا و ابن رشد و دیگر فلاسفهٔ دنیای اسلام جملگی بیش و کم با فضای فلسفی یونانیان و مکتب اسکندریه آشنایی داشتند .از آن طرف ادبیات غنی صوفیه و کوشش های علمی دانشمندان اسلامی را داریم. جناب جلال ایجادی چشم بر تمام این جلوه های تمدن اسلامی بسته و تنها نگرش مرتجعان شریعت زده آن زمان را عمده کرده به تمام بدنه دین اسلام گسترش داده است.
متاسفانه سیاهکاری های اسلام سیاسی در جهان گلوبال مدرن؛ بسیاری فرصت ها را سوزانده است . کمتر کسی حاضر است نظرات روشنفکران دینی را بشنود. می دانیم در جهان اسلام رنسانسی صورت نگرفته است ولی با وجود این همه وسایل ارتباط جمعی؛ ادعای بی خبری جوامع اسلامی از تحولات اجتماعی جهان غرب و تحقیر روشنفکران دینی آن شاید از روی غرض ورزی باشد. اسلام تافتهٔ جدا بافته از سایر مذاهب تک خدایی نیست. از تاریخ باید آموخت.
سیحیت برای رسیدن به موقعیّت امروزی که بیش و کم در دل اکثر پیروانش جایی دارد از موانع بسیاری گذشته است. بزرگترین مانع پیشرفت جوامع مسیحی در قرون وسطی وجود کلیسای کاتولیک بود. لوتر و رفرمیستها بودند که با ترجمه انجیل و قیام در برابر قدرت کلیسا زمینه های ظهور اندیشه های آزادی خواهانه در اروپا را بوجود آوردند. چنین روندی در جهان اسلام هم می تواند رخ بدهد بشرط آن که زمینه های تبادل افکار میان روشن اندیشان لائیک و مذهبی بوجود آید. متاسفانه قدرتهای استعماری از قرنها پیش به خطر روشن اندیشی در جوامع تحت ستم پی برده در پی دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی و حتی ساختن مذاهب جدید بر آمدند. برای مثال در این راستا بوده که انگلستان به تقویت و تربیت شریعت گرایان و کاست روحانی پرداخت. البته واضح است که برای چنین شریعت سازی ها زمینه ای از قشریون مذهبی لازم است که قرن هاست زمام اختیار توده های مذهبی را در دست دارند . شریعت اسلام در هر دو شاخهٔ سنی و شیعی چنان دچار خرافات و ایستایی شده است که تاریخ مصرف بسیاری دستو راتش سپری شده است.اما به این معنی نیست که در دیگر حوزه های دینی و عرفانی و فلسفی نیز رو به قهقراست. البته اینجا مجال پرداختن به جزئیات نیست ولی در مجموع؛ بدون شنیدن صدای رفرمیست های مذهبی روشنگری در زمینهٔ اسلام به جایی نمی رسد . روشنفکران مذهبی طیفی گوناگون از دین دارانند که بیش وکم فضایی باز در زمینهٔ نگرش به اسلام را ایجاد کرده اند . در این فضا اگر گفته شود تمام یا بخش هایی از قرآن وحی الهی نبوده بلکه حاصل عرقریزان روح پیامبر اسلام است؛ سخن غریبی نیست. اگر بگویند احکام مربوط به برده داری و یا داد و ستد و امثال آن مربوط به بیش از چهارده قرن پیش است؛ پذیرفتنی ست. اگر عصمت پیامبر اسلام زیر سؤال رود؛ چرا که در بخشی از آیهٔ ۵۵سورهٔ المؤمن خطاب به وی آمده است: « و برای گناهت آمرزش بخواه و هر شامگاه و بامداد به حمد پروردگارت بپرداز» قابل بحث و بررسی ست. بر آیند سخن آنکه با قرآن سوزی و دشنام به دین و سیاهکاری مشتی روحانی مرتجع را به حساب بیش از یک و نیم میلیارد سکنه روی زمین گذاشتن جز قوی تر شدن نیروهای قشری نتیجه ای بدست نمی آید.
محمد بینش ( م – زیبا روز )
________________________