به راننده ای دقیق شده ام
با کاسکت نظامی
تپیده پشت فرمان یک وَن
که قرار است زنان فراری از ارشاد را
به بیابانهای ارث پدریش ببرد
لباسهای نظامیش را اگر تحویل دهد
جز عرق گیری از او نمی ماند
و دنیائی از مگسهای ریز و درشت
که پروای ستر عورتشان نیست
عرق را چه کسی می گیرد
چه کسی فقط عرق میکند
و تولیدیش بازار گلاب قمصر را چپه کرده است؟
روزی بود وروزگاری و سرزمین ما با گلهای سرخش بالا می رفت
امروز به بوی عرق رانندگان گشت
رانندگان نعش
که از ریش بزرگان این خاک
آویزان مانده
تسبیحی از مُخ ابوعلی سینا می گردانند
یک عرق گیر بیشتر نیست
اکر بتکاند و تحویلتان دهد
از بویش
دورترین بیابان گوشه ای نصیب تنفستان نخواهند کرد
عرق گیر های حساب شده
که در سرزمین ما پشت فرمان نشانده اند
تا با خطی از حمله ی مگس، شهر را به قیافه خودشان درآورند
و اما آن بیابان و ارث پدری!
عرق گیر ها کوپن های خاک مملکت را گرفته اند
که مثل تمبر می چسبانند پشت پاکت امکاتات
و گوشت تن تاریخ را
با دندانهای خاردار توّحش له میکنند
مانورعرق گیر ها
و عنکبوت های موتورسوار
در شهری که مغزش را خارپشتی از ستر عورت چسبانده
لحظه به لحظه در جستجوی نبوغ می خارند
و باز عرق میکنند
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد