logo





شیرازی در مسجد بنگ می‌پخت / عبید

جمعه ۲۳ تير ۱۴۰۲ - ۱۴ ژوييه ۲۰۲۳

س. سیفی

در اشعار عبید بنگ بخشی پایدار از زندگی مردم شمرده می‌شود. همان طور که شراب هم چنین جایگاهی را برای مردم پر می‌کند. شاعر خود نیز نم‌یتواند وابستگی خویش را به شراب و بنگ برای خواننده‌اش پنهان نماید. چون او نمی‌خواهد نقشی از معلم اخلاق را در زندگی‌اش به اجرا بگذارد. پدیده‌ای که مردم فرآیند آن را تنها از پیامبران یا روحانیان متظاهر به دین انتظار دارند. در نتیجه از عبید همان چهره و سیمایی در اشعارش انعکاس می‌یابد که مردمان زمانه‌ی او نیز با همان چهره در جامعه دیده می‌شوند.
عبید بخش عمدهای از زندگانی خود را در شیراز به سر آورده بود و دوستی او با خواجه حافظ امری غیر قابل انکار می‌نماید. چنان‌که هر دو شاعر از دوستی صمیمانه‌شان با شاه ابواسحاق اینجو بر خویش می‌بالند. کلیات عبید مستندات ارزشمندی از چند و چون مصرف بنگ در دیدرس خواننده می‌گذارد. از توضیح فرهنگ معین و دیگر منابع، چنان برمی‌آید که بنگ را از برگ گیاه شاهدانه فرآوری می‌کرده‌اند.

فصل هشتم رساله‌ی ده فصل عبید به موضوع "بنگ و لواحق آن" اختصاص می‌یابد. با همین رویکرد است که پی می‌بریم بنگ و وابسته‌های آن جایگاه مهمی در جامعه‌ی قرن هشتم ایران به عهده می‌گرفت. عبید در همین فصل از دف، شترنج، آفتاب‌روی، کُنج، هریسه، پلا (پلو) و حلاوات یا همان شیرینیجات امروزی به عنوان وابسته‌ها و لواحق بنگ نام می‌برد. همان چیزهایی که امروزه نیز تریاکی‌ها یا منقلی‌های زمانه‌ی ما نمونه‌هایی از آن‌ها را دور منقل خویش گرد می‌آورند.

او در همین فصل از رساله‌اش شترنج را آلت بنگ می‌خواند. لابد بسیاری از مصرف‌کنندگان بنگ ضمن همراهی دوستانه‌ی خویش، به بازی شترنج هم روی می‌آوردند. در همین راستا است که عبید دف را نیز سازی در خدمت بنگ می‌داند. چون می‌خواهد بگوید همراه با خوردن بنگ پای آلته‌ایی از این دست نیز به میان می‌آمد. وسایلی تفریحی که دین و باور رسمی زمانه‌ی عبید چندان هم نسبت به آن‌ها روی خوش نشان نمی‌داد. بی‌دلیل نیست که عبید "الکنج و الآفتابروی" را هم ملزوماتی برای بنگ می‌خواند. چون خوردن علنی بنگ وجاهت نداشت و آن را همانند شراب در خلوت خویش مصرف می‌کردند. چنان خلوتی که این خلوت از حضور آفتابرویان زمانه نیز بی‌نصیب نمی‌ماند.

عبید در کلیات خویش بارها از اصطلاح کریم‌الطرفین برای شناخت دوگونگی در عمل جنسی گروهی از زنان سود می‌برد. اما در رساله‌ی ده فصل برای شناخت "الکریم‌الطرفین" می‌نویسد: "آن‌که بنگ و شراب با هم خورد". در واقع رسم بر آن بود که بنگ را داخل شراب بریزند تا ضمن آن به تأثیر مستی شراب بیفزایند.

عبید همچنین مناسب می‌بیند تا از خود بنگ نیز شناسه‌ی دقیق و درستی پیش روی خواننده‌اش بگذارد. درنتیجه مقابل واژه‌ی "البنگ" می‌نویسد: "آن‌چه صوفیان را به وجد آورد". چون صوفی در رفتاری از سماع به وجد نمی‌آمد، خوردن بنگ را برای راه یافتن به چنین وجدی لازم می‌دید. در واقع صوفی می‌خواست به اتکای خوردن بنگ به وحدت با حق دست بیابد. وحدتی که تنها مستی توهم‌زای بنگ یا مواد مخدر دیگر می‌توانست تحقق آن را تضمین نماید. گفتنی است که مصرف هدفمند انواع و اقسام مخدر تا زمانه‌ی ما نیز در بسیاری خانقاههای کشور دوام آورده است.

عبید در مقاله‌ی "ملا دوپیازه" نیز دو باره از بنگ یاد می‌کند و می‌نویسد: "الاکابر: بنگخواران مخفی". امروزه نیز افراد سرشناس جامعه در خلوت خود و به دور از چشمان مردم عادی مواد مخدر را به مصرف می‌رسانند. رسمی که در زمانه‌ی عبید نیز "اکابر" و "اشراف" شهر به آن عمل می‌کردند تا هرگز بر وجاهت اجتماعی ایشان خدشه‌ای وارد نشود.

در رساله‌ی دلگشای عبید نیز حکایتی از پختن بنگ دیده می‌شود. او می‌گوید: "شیرازی در مسجد بنگ می‌پخت. خادم مسجد بدو رسید. با او در سفاهت آمد. شیرازی در او نگاه کرد. شَل بود و کَل و کور. نعرهای برکشید. گفت: ای مردک، خدا در حق تو چندان لطف نکرده است که تو در حق خانه‌ی او چندین تعصب می‌کنی".

پختن بنگ در مسجد به آن می‌ماند که خمره‌هایی از شراب در پستویی از مسجد جانمایی شود. واکنش اعتراضی خادم مسجد نیز از چنین رویکردی حکایت دارد. اما پاسخ مرد شیرازی به خادم مسجد درونمایه‌ای فلسفی را با مخاطب در میان می‌گذارد. چون آشکارا می‌گوید: "ای مردک! خدا در حق تو چندان لطف نکرده است که تو در حق خانه‌ی او چندین تعصب می‌کنی".

عبید ضمن کنایه‌ی طنزآمیز خویش در این داستان، حضور پدیده‌ی شر را در هستی به خداوند بازمی‌گرداند و با همین استدلال منطقی است که وجود خداوند را به چالش می‌گیرد. او ضمن داستان خویش از تبانی خداوندی که قادر و مطلق نیست با اهریمن افشاگری به عمل می‌آورد. مگر آن‌که باورمندان به خداوند از صفت‌های قادر و مطلق او صرف نظر نمایند. آن‌وقت خداوند نیز در هیأتی از بی‌عرضگی خود در مقابل شیطانی قدرتمند، توان عرض اندام نخواهد داشت. ناصرخسرو و حافظ نیز بارها در اشعار خویش چنین تناقضی را در سامانه‌ی دین، به چالش گرفته‌اند.

اما چالش عبید با باورهای ساده‌لوحانه‌ی دینی به همین جا پایان نمی‌پذیرد. او در حکایتی دیگر نیز ضمن بهره‌مندی از کارکردهای روانی بنگ، باورهای ساده‌لوحانه‌ی عوام‌الناس را به چالش می‌گیرد. چنان‌که همراه با بهره‌گیری از زبان طنز می‌نویسد: "عربی بنگ خورده و در مجلس خفته. صبح مؤذن به غلط گفت النّوم خیرٌ مِن‌الصّلاة (خواب بهتر از نماز است). عرب گفت والله صدقتُ یا مؤذن بِالف مَرّة (به خدا قسم صد مرتبه راست گفتی)". عبید در این حکایت هم خیلی رندانه مستی مرد بنگی را بهانه می‌کند تا حرف راستی را به جای راه و رسمی غلط بنشاند. راه و رسمی غلط که احکام غیر مستدل دین اجرای بدون چون و چرای آن را امری واجب و لازم می‌شمارد.

گفتنی است که در این‌جا هم محل واقعه‌ی داستان عبید به ساحت مسجد راه می‌برد. هم‌چنین در این حکایت نیز همچون حکایت پیشین، رفتار عقلانی و منطقی در برابر هنجارهای غیر منطقی افراد مسجدی قرار می‌گیرد. عبید ضمن روایت خود از این داستان‌ها، شک را نیز در دل مخاطبانش می‌پروراند. شکی فلسفی که ضمن آن خیلی راحت باورهای دینی مردم را به تمسخر می‌گیرد. انگار عبید نوسازی و تغییر باورهای غیر منطقی مسجد و مسجدیان را هدفی همیشگی برای خویش می‌شمرد.

قالب غزل را در اشعار کلاسیک زبان فارسی برای بیان احساس‌های عاشقانه‌ی شاعر در نظر گرفته‌اند. اما عبید هرگز به چنین رسمی وفادار باقی نم‌یماند و فرآیند آن را تا پهنه‌هایی از طنز اجتماعی نیز گسترش می‌دهد. در نتیجه مضمون غزل در نگاه او از درونمایه‌های تنگ خود خارج می‌شود تا نمونه‌هایی از طنز تند اجتماعی را هم در قالب خویش بپروراند. او در بیتی از این غزلها می‌سراید:

گر حکم کند سلطان، کین باده براندازند / او باده براندازد، ما بنگ براندازیم

عبید براندازیم پایانی این بیت را در معنایی سوای معنای پیشین آن به کار می‌گیرد. چون هرچند سلطان نوشیدن شراب را ممنوع اعلام می‌کند، ولی شاعر خوردن بنگ را جایگزینی مناسب برای آن می‌گذارد. معنای براندازیم پایانی این بیت را امروزه نیز می‌توان در مصدر مرکب "برانداز کردن" یا "ورانداز کردن" سراغ گرفت.

او از قالب‌های دیگر شعری نیز در راستای همین خواست و اراده‌ی خویش سود می‌برد. در قطعه‌ای از شعرهایش چنین خواستی را این گونه با خوانندهاش در میان می‌گذارد:

گفتی که بنگ و شراب است پیش من / ای خواجه نیست این سخن الا خیال بنگ
بنگ فسرده می است که گوید من و شراب / کیر کدوی باده در کون جوال بنگ

توضیح اینکه در زمانه‌ی عبید از کدوهای ویژهای به جای جام باده سود می‌بردند. بسیاری از شاعران پیشین ما هم از رواج چنین جام‌هایی یاد کرده‌اند. بنگ هم به برگ‌های گیاه شاهدانه اطلاق می‌گردید که آن را در جوال و سبد می‌چیدند. عبید در روایت تمثیلی خویش، از چنان کارکردی برای کدو و جوال غافل باقی نمی‌ماند.

او در رباعی‌هایش هم از کارکردهای تخدیری بنگ بهره می‌گیرد. رباعی‌هایی که برخلاف رسمی همگانی از درونمایه‌های متداول و چالش برانگیز فلسفی خالی می‌گردند. چون عبید همان گونه که گفته شد کارکردهای نوتری را از تمامی این قالب‌های شعری انتظار داشت. او در یکی از همین رباعی‌ها می‌سراید:

زین صومعه‌ای که جای تزویر و ریاست / بیزار شدم راه خرابات کجاست
از صحبت بنگ و بنگی‌ام دل بگرفت / هم می که حریف و همدم کهنه‌ی ماست

او در همین رباعی نه تنها بیزاری خویش را از بنگ و بنگی با مخاطب در میان می‌گذارد بلکه بیزاری‌اش را از همدم قدیمی‌اش شراب نیز برملا می‌سازد. شاید هم در زندگی تفریحی خویش، مداومت و تکرار در نوشیدن شراب و خوردن بنگ را برنمی‌تابید.

در یک رباعی دیگر او نیز همین پنداره‌های شخصی بازتاب می‌یابد. چون می‌گوید:

در خانهی ما ز نیک و بد چیزی نیست / جز بنگی و پاره‌ای نمد چیزی نیست
از هر چه پزند نیست غیر از سودا / وز هرچه خورند جز لگد چیزی نیست

ناگفته نماند که فعل خوردن را جز برای بنگ برای لگد هم به کار می‌برند. چنان‌که شاعر در رباعی بالا به جای بنگ خوردن به خوردن لگد اکتفا می‌کند.

در اشعار عبید بنگ بخشی پایدار از زندگی مردم شمرده می‌شود. همان طور که شراب هم چنین جایگاهی را برای مردم پر می‌کند. شاعر خود نیز نم‌یتواند وابستگی خویش را به شراب و بنگ برای خواننده‌اش پنهان نماید. چون او نمی‌خواهد نقشی از معلم اخلاق را در زندگی‌اش به اجرا بگذارد. پدیده‌ای که مردم فرآیند آن را تنها از پیامبران یا روحانیان متظاهر به دین انتظار دارند. در نتیجه از عبید همان چهره و سیمایی در اشعارش انعکاس می‌یابد که مردمان زمانه‌ی او نیز با همان چهره در جامعه دیده می‌شوند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد