رفتی و دل ما را شکستی دخترم، پانته آ.
تراژیک و ناباورانه رفتی، آن هم رفتنی که بودنش معنی داشت، رفتن کسی که به خاطر بچه ها، به خاطر مردم زندگی و خلق میکرد، و تلاش شبانه روزیاش با معنا بود.
خودکشی یک اعتراض است اما آیا انتخاب دیگری برای"روبرو شدن با شرایط غیر قابل تحمل زندگی و گریز از آن" و اعتراض به شرایطی جانکاه و فرار از خودِ خُرد کننده و ویرانگر وجود ندارد؟ آیا تنها راه غلبه بر رنج نا امیدی ها و رنج اسارت به دست گورزادها مرگی خودخواسته است و اصلا آیا طرح اینکه این مرگ، مرگی خود خواسته است واقعی و درست است؟
دخترم، هیچکس نمی داند بر تو چه گذشت و در واپسین لحظه های اقدام به خودکشی به چه می اندیشیدی. سحرآمیز و راز گونه ست و جستجو و سفر در جهان ذهن و روان تو، سیر و سیاحت در جهانی هنوز ناشناخته و غبار گرفته و مِه آلود است. شاید هم با آن اندیشه شکل گرفته در جهان ذهنی ات به دنبال شکستن ساختار ذهنی و مفهومی وعینی ای بودی که تا کنون فقط قربانی گرفته است.
تراژدی ست " نگهبان نیرومند" که فریاد رسی برای کاهش رنج ها نیافتی و با غروری اسطوره ای تاختی با این حال ایکاش به آنچه هرمان هسه گفته گردن نمی نهادی که "خودکشی یک راه گریز اضطراری همواره موجود است". شاید خواستی به آرامشی دائمی برسی دخترم و شبیه آن گربه شدی،" که بالای صخرهای سنگی، رو به رودخانه، میان نردههای داغی محاصره شده است و تنها راه نجاتش، پرش مرگبار در آب سرد بود. گربه ای که میدانست طاقت سوختن ندارد و تنها راه رهایی را پرش به سوی مرگ یافت"؟
امیدی به ایجاد تغییر در خود و محیط زندگی و کاهش تفاوت میان استانداردهایت و واقعیت ندیدی و خودکشی را راه رسیدن به آرامش و تامین کنندۀ خواست های درونی خود یافتی. ایکاش راه دیگری برای گریز از رنج، و برای اعتراض به بی عدالتی ها می یافتی. شاید هم با خودکشی خواستی" جای خالی عشق " را پُرکنی و غریزۀ مرگ را پس بزنی.
پانته آ، تو ترسو نبودی نگهبان نیرومند انسانیت و وفاداری، شجاع و خلاق به گفته اریک فروم " زیست دوست و گریزان از مرگ"، اما ...
تلاش کردی زندگی و شادی را فتح کنی، تلاش کردی خودت را فتح کنی اما زندگی و به گفته خودت "مملکت" ات با تو بیرحمانه رفتار کردند.
پانته آ ما و کودکان این سرزمین فراموشت نخواهیم کرد، با آنکه دل مان را شکستی.!
........
ازفیس بوکِ مسعود نقره کار
