پیشکش برای مبارزِ دو استبداد، در آلبانی
یک جام، مستی میبارد
از چشمانِ سُرخت
و
قندلِ اشک
قطره قطره خون
بر زردیِ گونه هایت
غربتِ غریبت
حکایتی ست
- نگفتی!
دیریست که
خامُشانه از بُغض
طعامی تلخ در گلو
سُلاله ی کدامین قرنی
که
هیچ ققنوسی مرگت را
نمی خواند ناله ای
حتا
از گلوگاهِ پنجره ای
به گوشِ شب زنده دار
ماهِ گریان
زمین را بگو
بگو
خالیست آسمان
از زایشِ نور
و
نی لبک ها
با دهانی پُر از آیاتِ فسیل
پارو می زنند
ریشه های سرگردانی را
در غم بادِ شوره زارانِ رویایِ شط
با این همه
من
همچنان
تکه ارزنی سبز
از علف هایِ مهاجر را
درسینه سوزِ تاریکِ
کوچه باغ هایِ یأس
زیرلب
آوازِ چکاوکی می خوانم
تا
شالیزارانِ چهل تکه ی
صد رنگِ شادی
بر
گُل اندامِ بهارِ بلوغ
و
قتلت فتحِ پنج سنگر شد
22/06/2023
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید