۸۰۸ سال پیش در چنین روزی پیمان ماگنا کارتا بین اشراف شورشی و جان پادشاه انگلستان با میانجیگری اسقف اعظم کانتربری و کاردینال استفان لنگتون امضا شد.
این معاهده اگرچه در زمان سلطنت جان اجرا نشد و به جنگ بارونها علیه دربار انگلستان منجر شد اما در دوره هنری سوم پادشاه بعدی انگلستان با تغییراتی تصویب شده و اجرا شد.
این پیمان نه تنها در تاریخ بریتانیا بلکه در دنیا رویداد مهمی است. نخستین گام در پیدایش مفهوم قانون در شکل مدرن، حاکمیت پارلمانی و محدودیت قلمرو حکمرانی حاکم و غیرشخصی بودن حکومت در آنجا برداشته شد. پایههای مفهوم شاه مشروطه و موازین حقوق بشری در آنجا گذاشته شد.
طبق این پیمان حقوقی برای کلیساو اشراف تعیین شد و مالیات فئودالی نیز محدود شد. همچنین قرار شد با تشکیل شورا محدوده حکمرانی پادشاه مقید به نظرات شورا شود.
البته تفاوت بین سنتهای حکمرانی، نظام توزیع منابع و شرایط اقلیمی نیز عاملی تاثیرگذار بود. بر خلاف آسیا هیچگاه در غرب پادشاه حاکم مطلقالعنان و دارای تسلط کامل بر جان، مال و روابط زناشویی اتباع وجود نداشت. اتباع در سطوح میانی و اشراف هر چند کم ولی یک حقوقی داشتند و روابط آنها با پادشاه مبتنی بر یک سری محدودهها بود.
مفهوم حکومت مبتنی بر نمایندگی از سوی مردم و یا شورایی در غرب از زمان یونان باستان و بعدا روم حضور پررنگی داشت در حالی که در ایران، چین و هند و کشورهای عربی جز مقاطع محدود چنین باوری وجود نداشت و شاهان حکومت خداگونه و مبسوطالید داشتند. به قول شاهنامه «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه»!
خواجه نظام الملک طوسی به خوبی در کتاب «سیاستنامه» این قدرت قاهره نامقید را توصیف کرده و توجیهات مذهبی برای آن میآورد:
«ایزد تعالی، در هر عصری و روزگاری، یکی را از میان خلق برگزیند و او را به هنرهای پادشاهانه و ستوده آراسته گردانَد. و مصالح جهان و آرام بندگان را بدو باز بندد و درِ فساد و آشوب و فتنه را بدو بسته گرداند و هیبت و حشمت او اندر دلها و چشم خلایق بگستراند تا مردمان در عدل (و داد) او، روزگار میگذرانند و آمن همی باشند و بقای دولت همی خواهند»
یکی از دلایل دشواریابی دمکراسی در خاورمیانه و آسیا در مقایسه با غرب همین تفاوت در درازای تاریخ است که فرهنگهای سیاسی متفاوتی را ایجاد کردهاست. تا زمانی که بند ناف مفاهیم کهن سیاسی در ایران از نظام حکمرانی و تئوریهای حکومتی قطع نشود، گذار به دمکراسی در شکل پایدار محقق نخواهد شد.
دمکراسیها در غرب ابتنا به هشت قرن تلاش پیوسته و مستمر و با فراز و نشیبهای بسیار داشتهاند اما در ایران تلاشهای مشابه هنوز به دو قرن نرسیده است. ازاینرو باید مصمم و امیدوار و با اتکا به دانش و تشخیص درست و درسآموزی از ناکامیها به تلاشها ادامه داد و از صعبالعبوری راه مایوس نشد.