logo





اندر حمایت مالی پهلوی‌ها از دانشجویان اعزام به خارج
و ماجرای ناسپاسی آنان در بازگشت به وطن!

دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۵ ژوين ۲۰۲۳

کیقباد یزدانی

مدتی است که در رسانه‌های گروهی و شبکه‌های اجتماعی در راستای پروژه‌ی "محبوب سازی" پهلوی‌ها تلاش‌هایی از سوی وابستگان و دل‌بستگان به آنان می‌شود. معروف‌ترین این تلاش‌ها برنامه‌ی تلویزیونی "تونل زمان" از شبکه‌ی تلویزیونی "من و تو" است که به‌رسم نظام‌های ایدئولوژیک و توتالیتر که همواره مکان‌های معینِ از پیش آماده‌ای را به‌عنوان ویترین کشور نمایش می‌دهند و یا مهمانان خارجی خود را از خیابان‌ها و مکان‌های معینی عبور می‌دهند، "تونل ویژه‌ای" ساخته‌اند که فقط "خوبی‌ها" و "زیبایی‌ها" و "خدمات" پهلوی‌ها را نشان می‌دهند، طوری که گویی مردم "بهشتی" را ازدست‌داده‌اند که خود از آن خبر نداشته‌اند! گرچه در برابر جهنم اسفل‌السافلین جمهوری اسلامی رژیم شاه "جهنم" قابل‌تحمل‌تری بود! البته با این گندی که سیاستمداران و سیاست‌گذاران جمهوری اسلامی در این چهل و اندی سال گذشته زده‌اند، نیازی به محبوب سازی پهلوی‌ها نیست؛ حتی چنگیز خان و هیتلر هم در برابر این‌همه نکبت و فلاکت، سربلند و روسفید بیرون خواهند آمد!
باری، یکی از این تلاش‌های "محبوب سازی" پهلوی‌ها و هم‌زمان "منفور سازی" مخالفان و منتقدانش، ماجرای حمایت مالی پهلوی‌ها از دانشجویان اعزامی به خارج و بازگشت "ناسپاسانه"ی آنان به کشور است. می‌گویند "شاه به دانشجویان اعزامی خارج از کشور کمک مالی می‌کرد و پول‌توجیبی می‌داد، اما این دانشجویان در بازگشت به وطن به مخالفان و منتقدان حکومت بدل می‌شدند" و به‌اصطلاح نمک می‌خوردند و نمکدان می‌شکستند!
ماکس فریش نویسنده‌ی نامدار معاصر سوئیسی یک‌بار در انتقاد به سیاست دولت آلمان در زمینه‌ی خارجی‌ها و مهاجران و به‌طورمشخص در ارتباط با "کارگران مهمان" به کنایه گفت "ما نیروی کار می‌خواستیم، انسان‌ها آمدند!"

او با این جمله می‌خواست بگوید که انسان‌ها کالا و یا غلام‌های زرخرید نیستند که هر طور که می‌خواهیم، رفتار کنند و فقط آنچه را که از آنان می‌خواهیم، انجام دهند." انسان‌ها شخصیت آزاد و مستقل خود را دارند و هرجا که هستند و می‌روند، باورهای خود را به همراه دارند و مهم‌ترازهمه، از محیط پیرامون خود تأثیر می‌پذیرند و تغییر می‌کنند. و این تغییر، کمتر یا بیشتر شامل همه می‌شود. اتفاقاً روایت است که فرح پهلوی در زمان دانشجویی‌اش در فرانسه بسیار تحت تأثیر "چپ"ها بود و حتی ارتباط دوستانه‌ای با برخی از آنان داشت. این تأثیر را ما سال‌ها بعد، پس از بازگشت ایشان به وطن و در مقام شهبانوی کشور در فعالیت‌های فرهنگی و خدماتی که او به فرهنگ کشور کرد، به‌روشنی می‌بینیم. انتخاب افراد سکولار یا چپ‌گرایی چون رضا قطبی به‌عنوان رئیس تلویزیون ملی ایران یا فیروز شیروانلو به‌عنوان مدیر بخش انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و بعدها بنیادگذار فرهنگ‌سرای نیاوران، نمونه‌های بارز چنین تأثیر و گرایشی است. حتی شاه جوان نیز پس از بازگشت از سوئیس، در سال‌های نخست زمامداری‌اش بسیار دموکرات منش تر از سال‌های پس‌ازآن بود.

چنین نمونه‌هایی در تاریخ جهان و کشور ما کم نیستند. چه‌بسا فرزندان و اعضای خانواده‌های حکومتگر، اشراف و مرفه که از طبقه‌ی خود روی برتافته و در برابرشان قرارگرفته‌اند. سیمون بولیوار، چه گوارا، سوتلانا استالین دختر استالین، آلینا فرناندز دختر فیدل کاسترو، مریم فیروز، سلیمان میرزا اسکندری و بسیاری دیگر، از طبقه‌ی اشراف و مرفه و خانواده‌های حکومتگر بودند که علیه طبقه و خانواده‌های خود به مخالفت برخاستند. و چه‌بسا سیاستمداران و مسئولان حکومتی که چه در رژیم گذشته و چه در نظام کنونی به حکومت وقت پشت کرده و در صف مخالفان قرارگرفته‌اند؛ چراکه آن‌ها خود را نه خدمتگزار حکومت‌ها، بلکه خدمتگزاران مردم می‌دانسته و می‌دانند. فقط تفاوت در این بود و هست که منافع برخی، بیشتر از این به آن‌ها اجازه نمی‌داد که "آزادمنش" و "دموکرات" باشند و بمانند و برخی دیگر برای صلاح جامعه و مملکت از منافع شخصی و حتی جان خود گذشتند و می‌گذرند. اتفاقاً این دسته از افراد، به باور خود، این را درست در خدمت و سپاسگزاری از مردمی می‌دانستند که هزینه پرداز واقعی تحصیلاتشان با همه‌ی تنگدستی‌ها بوده و هستند؛ ولی جان‌نثاران شاه موضوع را طوری جلوه می‌دهند که گویا شاهنشاه به لطف شخصی‌شان و از جیب مبارکشان این هزینه‌ها را کرده‌اند، نه اینکه قانونی تصویب‌شده و وظیفه‌ای انجام می‌شده است و از یک نظام قانون‌مدار انتظاری به‌جز این نمی‌رود. باوجوداین باید انصافاً اعتراف کرد که رژیم گذشته نسبت به رژیم کنونی در برخی زمینه‌ها بی‌هیچ تردیدی قانون‌مدارتر و گشاده نظرتر بوده، ازجمله در جذب روشنفکران و هنرمندان دگراندیش، به‌ویژه در دهه‌ی چهل خورشیدی. در کنار این قانون‌مداری و گشاده نظری، این را هم از یاد نبریم که "گذشت و چشم‌پوشی" رژیم گذشته نسبت به مخالفان و منتقدان خود چندان دست و دلبازانه هم نبوده. موارد بسیاری بوده که رژیم گذشته، به‌ویژه برای دانشجویان منتقد و مخالف حکومت، چه در داخل و چه در خارج، محدودیت‌هایی ایجاد می‌کرده و حتی آنان را از دریافت کمک‌هزینه محروم می‌کرده است. یک نمونه‌ی آن، دستور مستقیم شاه برای اخراج دانشجویان معترض در سال 54 و حمله به خوابگاه دانشگاه تهران در اسفند همان سال و بازداشت عده‌ای از دانشجویان مخالف و منتقد دولت است.

نکته‌ی دیگری که جان‌نثاران شاه نادیده می‌گیرند، حقوق شهروندی است. اینکه هر شهروند ایرانی در هر مقام و موقعیتی این حق را دارد که از سیاست‌های حاکم انتقاد کند و حتی با آن مخالفت ورزد و این نه‌تنها به معنای ناسپاسی نیست، بلکه اتفاقاً به معنای تعهد او به مردم خود و به شغل و حرفه‌ای است که در آن است. اما گویا جان‌نثاران شاه به‌رسم سنت‌های باستانی، به‌جای اینکه به ریشه‌یابی انتقادها و اعتراضات بپردازند، مردم و به‌ویژه مسئولان و دانش‌آموختگان را همچون رعیتی می‌دانند که وظیفه‌شان فقط پیروی از حکومت و وفاداری به آن است.

در پایان به دل‌بستگان و شیفتگان نظام پادشاهی و حسرت خورندگان گذشته توصیه می‌شود که دست از عوام‌فریبی‌ها و بزرگ‌نمایی‌ها بردارند و بگذارند واقعیت‌ها خود سخن بگویند.

خرداد 1402


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد