چکید
چون قطره خونی
از دلِ ابر
در گذر گاهِ نیم روزی آفتابی
سایه روشن های باور
خطوطِ دانش را
خطی به عمقِ زمان
تا
ایمان
بیابد
راهِ گریزی
ازشکافِ دیواری
که
خطوطِ سنگها به یادگار
قبرهایِ بی نام را نباشند
نشانی از خرد
اینک
نه از دریچه ی یک پنجره
با تو
از جهانِ شک
در کوچه وُ بازار
و
خورشیدی منتظر
سخن می گویم
تا
بتابد
بر خاکِ نمناکِ این روزگار
باور
یا علم
عقل
یا ایمان
گستره ی آسمان
و
یا
نغمه ی دریا؟
با این همه
غلامِ همتِ آنم
که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد
آزادست!
(حافظ)
رسول کمال
12/05/2023
این چکامه را با صدای شاعر بشنیود