logo





اعدام، میراث سیاسی روح‌الله خمینی

دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۲ مه ۲۰۲۳

س. حمیدی



جست و جوی واژه‌ی اعدام در سایت "دفتر حفظ و نشر آثار امام خمینی"، از گستردگی کاربرد آن حکایت دارد. تا آن‌جا که کاربرد و تکرار آن به ۱۳۲۶ نوبت می‌رسد. در فضای چنین بسامد و تکراری حتا به موضوع حکم قتل سلمان رشدی جایگاه ویژهای بخشیده‌اند. روح‌الله خمینی در همین حکم از تمامی "مسلمانان غیور" جهان می‌خواهد در هر جایی که نمونه‌ای از سلمان رشدی را یافتند "اعدام نمایند تا دیگر کسی جرات نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید". چنین فتوایی را روح‌الله خمینی در حالی رسانه‌ای می‌کرد که او از متن و محتوای کتاب آیات شیطانی هیچ آگاهی نداشت. چون شنیده‌های غیر مستنند او از این کتاب، مبنایی برای صدور حکم قرار گرفته است. سرآخر جایزه‌ای نیز برای اجرا و عملیاتی کردن این حکم در نظر گرفتند که روح‌الله خمینی ضمن آن از همه‌ی مسلمانان عملکردی تروریستی را انتظار داشت. بدون آن‌که برای قانون دیگر کشورها حریمی را به رسمیت بشناسد. او آشکارا و روز روشن تروریست استخدام می‌کرد و این تروریست هم جهت اجرای ترورهای دولتی جمهوری اسلامی حد و مرزی نمی‌شناخت. ماجرایی که متاسفانه تا به امروز دوام آورده است.

در بخش‌هایی از بهانه‌جویی‌های روح‌الله خمینی برای اعدام، او از واژه‌هایی چون مفسد و محارب سود می‌برد. در فضای همین واژگان اختصاصی روح‌الله خمینی است که گفته می‌شود مفسد و محارب را به حتم باید اعدام کرد. حتا به محاکمه‌ای علنی هیچ نیازی نخواهد بود. چنین متهمانی را اکثر مواقع از حق داشتن وکیل نیز محروم نموده‌اند. به عبارتی روشن حکم را از پیش برای متهم می‌نویسند و او فقط باید برای گردش کار چنین دادگاه و حکمی تا مرحله‌ی اجرا نقش بیافریند. اما در نگاه قاضی پرونده، اعدام فرد مفسد می‌تواند به زدودن فساد و تباهی از کره‌ی زمین بینجامد. از چنین نقش‌مایه‌ای شخص محارب نیز سهم می‌برد. گفته می‌شود که محارب به مقابله با نظام برخاسته است. مکافات چنین مقابله‌ای را نیز در اعدام متهم می‌بینند تا ضمن آن به ظاهر تداوم و ماندگاری جمهوری اسلامی تضمین گردد.

در زمان رهبری روح‌الله خمینی گونه‌های ویژه‌ای از اعدام نیز باب شد. چون بسیاری از این متهمان را به محل وقوع جرم در معابر عمومی شهر می‌کشاندند و در همان‌جا به چوبه‌ی دار می‌سپردند. گاهی اوقات نیز خیلی مبتکرانه از تیرهای چراغ برق یا جرثقیل به همین منظور استفاده می‌شد. اما آموزه‌های روح‌الله خمینی در خصوص اعدام تا همین جا به پایان نمی‌رسد. چون او "قطع دست و پای" بسیاری از متهمان را هم امری صواب می‌دید. از چنین موضوعی در صفحه‌های ۳۱۳ و ۳۱۴ جلد هفتم "صحیفه‌ی امام" هم یاد کرده‌اند. او سنگسار کردن متهمان را هم امری مناسب برای پیشگیری از جرم می‌دید. در همین راستا از شلاق و تعزیر هم سود می‌بردند که تمامی رفتارهای از این دست تا به امروز نیز در نظام "دادگری و دادگستری" حکومت دوام آورده‌است.

روح‌الله خمینی نخستین اعدام‌هایش را در همان مدرسه‌ی علوی به اجرا گذاشت. چون پشت بام محل زیست خود را در مدرسه‌ی علوی به محلی برای کشتار نظامیان و مهره‌های کلیدی رژیم پیشین درآورد. محکمه‌ای رسمی و قانونمند در کار نبود و تنها پرسش و پاسخی کوتاه کفایت می‌کرد تا این افراد را به جوخه‌های مرگ بسپارند. حضور وکیل و دفاع متهم از خود نیز به افسانه و داستان بیشتر شباهت داشت. جدای از این، کار قضاوت را به افرادی مبتدی و بدون دانش حقوقی سپرده بودند. آنان فقط می‌بایست احکامی را که از قبل صادر شده بود به اجرا بگذارند. چنین موضوعی بعدها به تمامی دادگاه‌های انقلاب در سرتاسر کشور تسری یافت. قضات همگی یاد گرفته بودند بدون ضابطه و بدون گردش کار دادرسی، افراد را به دار اعدام بیاویزند. چون حکومت که شرع و فقه را به استخدام خویش درآورده بود، از آن در راه برپاداشتن هرچه بیشتر چوبه‌های دار سود می‌برد.

از سویی، روح‌الله خمینی و گماشتگان او هرگز نمی‌پذیرفتند که در زندان‌های کشور عده‌ای را با جرایم سیاسی به زندان کشانده‌اند. چون جرم سیاسی را همیشه از مفهوم اصلی آن تهی می‌کردند تا زندانیان سیاسی را جاسوس یا محارب بنامند. گفتنی است همه‌ی آنانی را که در دهه‌ی شصت اعدام کردند یا جاسوس می‌نامیدند یا محارب و یا هر دو. انگار سیاستمداران راستین تنها در زیر عبای روح‌الله خمینی گرد آمده بودند. او در پناه اصطلاحاتی از نوع "وحدت کلمه" جامعه را یک دست و یک پارچه می‌خواست. هم‌چنان که هر دیکتاتوری از سرِ خامی چنین سودای ساده‌لوحانه‌ای را در سر می‌پروراند. در همین راستا بود که اجرای اعدام‌های مداوم را به پیش می‌برد. تابستان و پاییز سال ۶۷ نمونه‌ی پردامنه‌تری از اعدام‌ها را سامان بخشید تا زندان‌ها را در کل کشور از زندانی تخلیه نماید. گویا می‌خواست برای همیشه خود را از کارکرد مزاحم مخالفان سیاسی وارهاند. در راستای چنین سیاستی قریب پنج هزار نفر اعدام شدند. اما رؤیای حکومتیان هرگز تحقق نیافت. با این تفاوت که از آن پس همواره توده‌های بیشتری از مردم پا به میدان مبارزه گذاشتند. توده‌هایی که پیش از این، بسیاری از ایشان را روح‌الله خمینی با شعارهای به ظاهر عدالتخواهانه‌ی خویش فریفته بود.

اینک علی خامنه‌ای هم‌چنان سنت‌های برآمده از اعدام را برای شهروندان کشور ارتقا می‌بخشد. اما چنین پدیده‌ای تنها به بهره‌گیری از اعدام محدود باقی نمی‌ماند. خامنه‌ای حریم شهروندی خانواده و بستگان افراد اعدام شده را هم به رسمیت نمی‌شناسد. خانواده‌ها همگی با آسیب دستگیری روبه‌رو هستند و آنان را از برگزاری مراسم کفن و دفن برای عزیزان خویش بازداشته‌اند. چنان‌که آسیب‌های اجتماعی و سیاسی "پسااعدام" در ایران چیزی از خود اعدام کم نمی‌آورد. چون حکومت حریم شخصی شهروندان کشور را بخشی پایدار از حریم حکومتی خویش می‌بیند و به چیزی کمتر از این رضایت نمی‌دهد. مردم ضمن تجربه‌ای همگانی می‌گویند: "ایکاش اذان صبح نبود". چون مدیران امنیتی حکومت اذان صبح را با عملیاتی کردن اعدام‌های روزانه‌ی خود پیوند می‌زنند.

اعدام‌های خیابانیِ بدون محاکمه هم از شگردهایی است که علی خامنه‌ای همواره شیوه‌های نوتری از آن را به اجرا می‌گذارد. ابتکار استفاده از گلوله‌های مسموم ساچمه‌ای نیز به نام علی خامنه‌ای به ثبت رسیده است. گماشته‌های او با همین تفنگ‌های ساچمه‌ای است که حتا به چشمان معترضان نیز شلیک می‌کنند. چون حق اعتراض و مطالبه‌گری را هرگز برای مردم به رسمیت نمی‌شناسند. اعدام‌های خاموش هم از اعدام‌هایی است که علی خامنه‌ای همواره شگردهای نوتری از آن را به پیش می‌برد. چنانکه بیش از هر زمانی استفاده‌ی مخرب از مواد شیمیایی را روی زندانیان باب کرده‌اند. زندانیان هرچند از زندان آزاد می‌شوند ولی چند روزی بعد خیلی بی‌سر و صدا جان می‌بازند. هنوز هم آمار درست و دقیقی از این اعدامیان خاموش را رسانه‌ای نکرده‌اند. چراکه در بسیاری مواقع چنین مرگی را خیلی طبیعی می‌پندارند.

جمهوری اسلامی در کشتار علنی شهروندان کشور تا به آن‌جا پیش رفته است که آزمایش انواع و اقسام گازهای سمی را در فضای مدارس کشور به اجرا می‌گذارد. گازهایی که هرچند دانش‌آموزان را نمی‌کشد ولی اختلالات روانی و آسیب‌های جسمی فراوانی از خود به جای می‌نهد. با این همه در این گونه حوادث نیز گزارش‌هایی از فوت دانش‌آموزان رسانه‌ای گردیده است. چون خامنه‌ای هرچند در فضای سیاست داخلی و خارجی، جهانی از بی‌آبرویی برای خویش فراهم دیده است ولی دوست دارد در همین فضای بی آبرویی هم که شده چند روزی بیش از این دوام بیاورد. آن‌وقت برای او هرچیزی که این دوام نکبت بار را تضمین نماید، مشروعیت می‌یابد.

عملکرد ناصواب علی خامنه‌ای در خصوص اعدام را نیز باید به عملکرد روح‌الله خمینی افزود تا از مجموع آن‌ها پرونده‌ی ویژه‌ای برای اسلام سیاسی جمهوری اسلامی تدوین گردد. این نوع اسلام سیاسی از همان آغاز پیدایی خویش مقابله‌ی با مردم را تجویز می‌نمود. جا ماندن حکومت از پایگاه مردمی مناسب، برای چنین مقابله‌ای توجیه به عمل می‌آورد. سپاه پاسداران نظام هم با چنین رویکردی بود که شکل گرفت. ولی سپاه برای ترورها و اعدام‌های آشکار و پنهان خویش هرگز به مجوز رسمی نیاز نداشت. چون حکم خودمانی روح‌الله خمینی یا علی خامنه‌ای برای اعضای سپاه کفایت کرده است تا آن‌که را که بخواهند در هر جایی از کرهی زمین به قتل برسانند. تا آن‌جا که بقای حکومت به دوام همین سپاه پیوند می‌خورد. ولی بحث آن است که همین سپاه سرآخر تا کجاها دوام خواهد آورد؟



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد