گفت شعری بگو
برای توقف ماشین اعدام
گفتم چنین دستگاهی را نباید به شعر نواخت
برای طناب اما چرا!
طناب که هرگز نخواسته بود تنگ گیرد به راه تنفسی
گرهی کور فشارد دور گردنی
او را برای آوردن آب
می فرستادند به کنُه زلال چاه با سطلی
کودکان بر او می نشستند و تاب می خوردند دَمی
رختها پهن میشد، خشک میشد، روی دست میرفت تا ردیف پوشیدنی ها
طنابها گیجند امروز
سرسام گرفته اند
می گویند ما را پاره کنید
رشته بودیم، پنبه کنید
طناب بودیم
عقرب کرده اید ما را
ساحران دربار فرعون هنوز پای معرکه اند
درختها را اجیر گرفته اند محض گاز گرفتن
عصا را واسطه ی کوبیدن
در شهرِ طبالان دروغ
کاشفان رمز جعبه های نیرنگ
این موسیقی نیست که پخش میشود
تزویر است که صرف میشود لقمه لقمه
شعر گفتن در وصف چنین جار و جنجالی
ستمکاری ست به جانب ذبح شوندگان
طناب را موی بافته میکنم
آونگ،
ناقوس میکنم
به صدا در میآورم
در گوش گوژپشتان زنده زنده اسیر
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد