logo





پنجاه و هفتی‌ها یا پنجاه و هشتی‌ها؟!

يکشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۱ مه ۲۰۲۳

کیقباد یزدانی

این اصطلاح پنجاه و هفتی‌ها هم این روزها دستاویزی شده برای سلطنت‌طلبان و شرکا که چون زورشان به زورمندان حاکم نمی‌رسد، یقه‌ی پنجاه و هفتی‌ها را بگیرند و همه‌ی کاسه کوزه‌ها را بر سرشان بشکنند. آن‌ها این واژه را به‌طورکلی برای "همه‌ی" شرکت‌کنندگان در انقلاب 57 (البته به‌جز خودشان که در برابر آن و مردم قرار داشتند) به کار می‌برند؛ بی‌هیچ تفکیک زمانی، محتوایی و سیاسی! یعنی برای آن‌ها خمینی و یاران و پیروانش، همان‌قدر پنجاه و هفتی هستند که احزاب و گروه‌ها و افرادی که با اهداف و آرزویی دیگر در انقلاب شرکت کردند و خواب چنین حکومتی را هم نمی‌دیدند. بر این اساس، پنجاه و هفتی‌ها همه‌ی زنانی هستند که با انقلاب همراه بودند، اما دو هفته پس‌ازآن، در اعتراض به حجاب اجباری، روبروی حکومت انقلابی ایستادند. همه‌ی آن نویسندگان و هنرمندانی هستند که برای دفاع از آزادی اندیشه و بیان در انقلاب شرکت کردند و بلافاصله پس از انقلاب، نخستین قربانیان سیاست‌های سرکوبگرانه بودند که یا قلمشان زیر تیغ سانسور رفت یا سرشان زیر تیغ جلاد. به همین ترتیب، هم همه‌ی هزاران جوان آرزومندِ آرزو به گور بُرده‌ی زندانی و اعدامی سال‌های 60 و 64 و 67 و پس‌ازآن، پنجاه و هفتی‌اند، هم صادرکنندگان و مجریان احکام آنان؛ هم همه‌ی کشته‌شدگان قتل‌های زنجیره‌ای و دیگر قتل‌های مشکوک از روزِ پس از پیروزی انقلاب پنجاه و هفتی‌اند و هم آمران و عاملان آنان.

اگر این‌ها کمی چشم و دل و ذهنشان را باز می‌کردند، به‌سادگی درمی‌یافتند که نطفه‌ی پنجاه و هفتی‌ها از زمانی بسته شد که رضاشاه همه‌ی آزادیخواهان را سرکوب کرد، مطبوعات آزاد را بست، مجلس را طویله نامید و آن را به مجلسی فرمایشی بدل کرد و از همه مهم‌تر، سیاست‌های مدرن سازی آمرانه‌ی خود را خودکامانه پیش برد. گیریم که امنیت را به کشور بازگرداند، آبادانی‌هایی هم کرد و پیشرفت‌هایی هم حاصل شد؛ اما قرار نبود که به‌قول‌معروف اگر برای مردم جارو ساخت، آن را تا دسته در آنجایشان فروکند! این نطفه‌ی پنجاه و هفتی‌ها در دوره‌ی دوم سلطنت پهلوی، به‌ویژه پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد برای مدتی خفه شد، اما از دهه‌ی 40 به این‌سو به‌سرعت رشد کرد. دلایلش را بسیار نوشته‌اند که نیازی به تکرار آن نیست.

اما آنچه مهم است، ترکیب، کمیت و کیفیت پنجاه و هفتی‌هاست که در درازای دهه‌ها تغییر کرد و گسترش یافت تا به 57 رسید. اگر پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد، پنجاه و هفتی‌ها نسل‌های دهه‌های 20 و 30 بودند و از ملیون، چپ‌های سنتی و مذهبی‌های بنیادگرا تشکیل می‌شدند، در دهه‌ی 40، جوانان دانش‌آموخته و پرشور نسل جدید که دیگر صبرشان لبریز شده بود، وارد گود شدند و همین‌طور که به جلو می‌رویم و به دهه‌ی 50 می‌رسیم، اقشار مختلف مردم، از تهیدستان و حاشیه‌نشینان تا روشنفکران و تحصیل‌کرده‌ها به آن ملحق می‌شوند و 3-4 ماه مانده به پیروزی انقلاب، زنان و دانش آموزان و تقریباً همه‌ی اقشار ملت به آن می‌پیوندند، تا جایی که به‌جز وابستگان و دل‌بستگان به‌نظام حاکم، تقریباً همه پنجاه و هفتی می‌شوند.

نیروها و شخصیت‌های معروف پنجاه و هفتی هم بسیار درهم و نامتجانس‌اند: از چپ سنتی محافظه‌کار گرفته تا چپ نوین رادیکال، از نیروهای ملی لائیک گرفته تا ملی-مذهبی‌ها، از مذهبی‌های سنتی تندرو گرفته تا مذهبی‌های سنتی محافظه‌کار و البته از روشنفکران و شخصیت‌های مستقل تا مردمان "عادی". اینکه همه‌ی این‌ها به‌ظاهر ناگهان، اما به دیده‌ی بصیرت در یک‌روند طولانی زیر یک سقف و یک نام، یعنی آیت‌الله خمینی گرد آمدند، نه از هنر خمینی، بلکه از بی‌هنری و بدسیاستی شاه بود که با سیاست‌های خودکامانه و خطاآمیز خود، به‌ویژه از دهه‌ی 50 به این‌سو، کوچک‌ترین روزنه‌ی امیدی برای آخرین نیروهای "اصلاح‌طلب" و "قانون‌گرا"ی آن زمان باقی نگذاشته بود. افزون بر این و مهم‌تر از آن، ناتوانی دیگر نیروهای سیاسی که نه تشکل فراگیری داشتند و نه رمقی از آنان (به دلیل سرکوب خونین شان) مانده بود، کار را بر خمینی و پیروانش آسان کرده بود. این‌ها همه دست‌به‌دست هم داد که بسیاری از این نیروها از سر ناچاری و ناتوانی زیر چتر خمینی بروند و زیر عَلَم او سینه بزنند و آن‌هایی هم که این کار را نکردند، صدایشان به گوش کسی نمی‌رسید.

و یک‌چیز را فراموش نکنیم: همه‌ی جنبش‌های سیاسی و اجتماعی (به دلایل ویژه ی خود) همیشه بر اساس آگاهی و برنامه‌ریزی هدفمند صورت نمی‌گیرند و نمی‌توانند هم بگیرند. در تاریخ گاه شرایطی به وجود می‌آید که عوامل مختلف دست‌به‌دست هم می‌دهند تا آنچه نباید روی دهد، روی می‌دهد و در این میان، آنانی که در کمین قدرت هستند، بر موج نارضایتی‌ها سوار می‌شوند و سکان سیاست و جامعه را به دست می‌گیرند. انقلاب 57 نمونه‌ی بارز چنین رویدادی بود.

سخن آخر اینکه: اگر به‌جای مو، کمی پیچش مو را هم بینیم، به‌خوبی درخواهیم یافت که آنچه بر سر میهن و مردم ما آمد، بیشتر از آن‌که خواسته‌ی پنجاه و هفتی‌ها بوده باشد، کار "پنجاه و هشتی‌ها" بود. پنجاه و هشتی‌هایی که از 23 بهمن 57 با وعده ‌و وعیدها و خدعه‌ها قدرت سیاسی را در دست گرفتند و برای حفظ آن تا اکنون از هیچ جرم و جنایتی دریغ نکردند.

سخن کوتاه: پیش از انقلاب با پس از انقلاب الزاماً و همیشه یکی نیست! این را تاریخ بارها به ما نشان داده است.

اردیبهشت 1402


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد