logo





چگونه پوتین واقع بین به پوتین ناسیونالیست تبدیل گردید؟

چهار شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۷ مه ۲۰۲۳

محسن مسرت

new/Mohsen_Maserrat_02.jpg
مقاله زیر بخشی از کتاب پرفسور محسن مسرت در باره جنگ اوکراین میباشد که در بنگاه نشریاتی نقدفرهنگ بچاپ رسیده است. در این کتاب در سه فصل تحلیل جامعه ای از ریشه های تاریخی و روند جنگ اوکراین ارائه شده است. علاوه بر آن دردو فصل دیگرکتاب پیامدهای جنگ اوکراین از نقش هژمونیسم آمریکا نشان داده شده و تصویری از دورنمای امنیت مشترک درخاورمیانه در قبال چالشی امنیتی به بجث گذارده شده که این دورنما میتواند با توجه به تجربیات جنگ اوکراین برای منطقه خاورمیانه و بطور کلی بعنوان الگوی امنیت در جهان مد نظر قرار گیرد.

بوریس یلسین اولین رئیس جمهور روسیه این کشور را در همه سطوح به بحرانهای حیاتی کشانید. کلیه بنگاههای اقتصادی زیر لوای اقتصاد برنامه ای اتحادجماهیر شوروی در این دوران خصوصی و یا دقیقتر بگوئیم خصولتی شدند. مدیران اسبق این بنگاهها شبانه به صاحبان آنها تبدیل شدند، اما اقتصاد روسیه ساختار انحصاری دوران سابق را حفظ نمود و هیچ زمان به اقتصاد سرمایه داری رقابتی خلاق آنگونه که در جمهوری چین بوجود آمد، نشد. شاید بتوان ادعا نمود که اقتصاد روسیه مانند اقتصاد ایران نوعی از سرمایه داری مرکانتیلیستی است. با در اختیار داشتن منابع طبیعی وسیع و صادرات آنها به خارج و بخصوص به کشورهای غربی، بنگاههای تجاری نقش مهمی را از آن خود کردند و با تکیه به منابع ارزی بی کران و واردات همه نوع کالا از کشورهای سرمایه داری و جمهوری چین اقتصاد روسیه را بسوی واردات محوری کردن آن سوق دادند. علاوه بر آن با پیروی از نسخه های نئولیبرالی صندوق جهانی پول در دوران بوریس یلسین اقتصاد روسیه با اجرای برنامه های شوک درمانی به بیکاری انبوه کشانده شد. ارتش روسیه و تقریبا همه نهاد های دولتی و بانکها به وضع اسفناکی افتادند و فساد از پائین تا بالای جامعه را برگرفت. چیزی نمانده بود که دست سرمایه داران غربی بخصوص آمریکائی بکمک عنصرهای نفوذی از قبیل میشائیل خودورکوسکی به دخول و کنترل صنایع معدنی و بخصوص نفت و گاز روسیه باز شود.

در این شرایطی که دقیقا بی کفایتی یلسین در اداره وسیع ترین کشور جهان بر آمده بود، ولادیمیر پوتین در مه 2000 به رئیس جمهوری فدراسیون روسیه انتخاب شد. پوتین در مدت نسبتا کوتاهی موفق شد با نزدیک شدن به بخشی از اولیگارشی اقتصادی که در دوران یلسین ایجاد شده بود و انزوای بخش دیکری که تمایل به غرب داشت، موقیعت خود را در حکومت محکم کند و با نوع مدیریتی که در سازمان جاسوسی کا گ ب تجربه کرده بود و روشهای آتوریتر فساد همه جاگیر در دستگاه دولتی را از میان بردارد، ارتش روسیه را بازسازی نماید و بطور نسبی هم برای ادامه حکومت خود پایگاه اجتماعی بسازد و برای آن مشروعیت سیاسی هم کسب کند.

همزمان با اصلاحات اداری و اقتصادی، پوتین اقدام به سازماندهی سیاستهای خارجی روسیه شد. وی بدعوت آلمان متحد شده درپارلمان این کشور در ادامه سیاست خارجی گورباچوف دست خود را با اراده راسخ بطرف اروپا دراز نمود و پیشنهاد ساختمان اروپا از ولادی وستوک تا لیسبون را مطرح نمود. وی در این سخنرانی که در 25 سپتامبر 2001 انجام گرفت، با اشاره به سیاستهای نادرست دوران استالین، با تکیه به آگاهی شهروندان اتحادجماهیر شوروی به مضایای دمکراسی و بالاخره تحولاتی که به فروپاشی شوروی گردید و اینکه قاره اروپا ریشه های فرهنگی مشترکی دارد در باره نقش اروپا در نظام جهانی چنین گفت:

" هیچ کس در باره ارزش والای روابط اروپا با آمریکا شکی ندارد. اما من اعتقاد دارم که اروپا زمانی قادر است، اهمیت خود را بعنوان مرکز قدرتمند و مستقل در جهان در دراز مدت در عمل استحکام بخشد، که ظرفیتهای خود را با ظرفیتهای سرزمینی، انسانی، منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگی و دفاعی روسیه ادغام کند"

طبق پروتوکل سخنرانی پوتین در پارلمان آلمان در این لحضه وی با احساسات تائید کننده نمایندگان حاضر در پارلمان مواجه شد. پوتین در ادامه سخنان خود که دنیا به تغیر و تحولات در همه سطوح محتاج است و وظیفه سیاستمداران از میان برداشتن ریشه های تروریسم جهانی و اشتباهاتیکه همه سیاستمدارن چه در غرب و چه درشرق مرتکب شده اند به اصلاحاتیکه در روسیه انجام گرفته پرداخت و نتایج مثبت آنها را برشمرد و اظهار نمود که روسیه در اصلاحات وسیعتر راه طولانی در پیش دارد مهمترین اقدام سیاست خارجی خود را چنین تشریح نمود:

"من اعتقاد راسخ دارم: امروز ما صفحه جدیدی از روابط بینا بینی را باز میکنیم و ما سهم خود را در ایجاد ساختمان اروپا به اجرا در خواهیم آورد"

سخنرانی تقریبا یک ساعته پوتین 17 بار با احساسات و کف زدن های طولانی نمایندگان مواجه شد و کسانیکه از جمله نویسنده این کتاب بیاد دارند بخوبی دریافتند که آلمانیها با پیشنهادات همکاری روسیه با احساسات خالصانه، از خود عکس العمل نشان دادند. بر این منوال اتمسفری بوجود آمد که میتوانست در میان یا درازمدت به همکاری همه جانبه و بخصوص در ایجاد معماری امنیتی "خانه اروپا" میان روسیه و اتحادیه اروپا منتهی شود. اما بنظر نویسنده درست این نزدیکی بی سابقه روسیه با آلمان همان چیزی است که آمریکا به باور ژئوپولیتیکر آمریکائی جورج فریدمان بعنوان زنگ خطر جدی در گوش نیروهای حامل و پشتیبان هژمونیستی ایالات متحده برای موقعیت هژمونیستی این کشور به صدا آمد. جورج فریدمن گفته بود که ادغام فن آوری و سرمایه ـآلمان با نیروی کار ارزان و منابع طبیعی روسیه به قدرتی تبدیل خواهد شد که انحطاط مقام هژمونیستی آمریکا را قطعی میکند علاوه بر آن بر کسی پوشیده نیست که در آلمان هم جناح قدرتمندی در ادامه سیاست نزدیک شدن به شرق سوسیال دمکراتها ی طرفدار ویلی براندت جدا ایمان دارد که "امنیت در اروپا نه در مخالفت بلکه تنها با همکاری روسیه امکان پذیر است" بنابراین و از همان ساعت پس از سخنرانی پوتین نیروهای هژمونیست طلب آمریکا با شنیدن زنگ خطر دست بکار شدند که با اقدامات حساب شده و سیستماتیک و سرمایه گذاری قابل ملاحضه ای از نزدیکی میان روسیه و المان جلوگیری کنند.

متاسفانه آلمانها هیچگاه از آن استقلال فکری و عملی در مقابل آمریکا که پوتین به آن اشاره نمود برخوردار نیستند و قبل از اینکه در باره پیشنهادات تاریخ ساز پوتین تعمق نمایند، منتظر عکس العمل آمریکا شدند، بدون اینکه دریابند که آمریکا سرسختانه در حال تدارک راه دیگری است. آلمانها بدلیل جنگ جهانی دوم و فاجعه فاشیسم و هولوکاست نسبت به دو کشور عمیقا احساس عقده حقارت دارند و حتی پس از 70 سال که از جنگ دوم جهانی و هولوکاست میگذرد همچنین در چنگ این چالش روانی گرفتارند. ایالات متحده آمریکا و اسرائیل، هردو کشور هم از این درگیری و چالش روانی شهروندان آلمانی حد اکثر سوء استفاده را بنفع منافع غیر مشروع خود مینمایند. آمریکا با این حربه المان را به پیرو و همپیمان بی چون و چرای خود در ناتو تبدیل نموده و اسرائیل هم این کشور را بعد از آمریکا بزرگترین حامی خود میداند و همواره انتظار دارد که بدون قید وشرط از سرکوب مردم فلسطین و ادامه حفظ مناطق اشغالی حمایت نماید .

در هر صورت آلمان و اتحادیه اروپا هیچگونه اقدام موثری در راستای نزدیک شدن به روسیه نکرد ند، در حالیکه ایالات متحده.آمریکا با شدت سرسام آوری هم به ادامه سیاستهای هژمونیستی خود که با بقدرت رسیدن نئو کنها و بوش پسر افزایش شدید پیدا نموده بود، پرداختند و هم در خاورمیانه به چند جنگ دست زدند و هم اینکه به محاصره نظامی روسیه پرداختند. پوتین پس از گذشت زمان 6 سال بعد از سخنرانیش در پارلمان آلمان در فوریه 2007 بار دیگر، اما اینبار در اجلاسیه سالانه امنیت مونیخ سخنرانی نمود . وی ضمن تکرار اینکه جهان به یک نظام امنیتی مشترک محتاج است با تکیه به تجارب 6 سال گذشته شدیدا به نظام تک قطبی موجود انتقاد نمود و آنر فاقد مشروعیت سیاسی و اخلاقی دانست و خاطر نشان کرد که این نظام نهایتا حتی برای شهروندان آمریکا هم کار آور نبوده وبرعکس مخاطره آور است. پوتین در سخنرانی خود علاوه بر انتقادتش به عقب نشینی غرب از قرارداد های خلع سلاح نظامی، نظامی کردن فضا و کمرنگ نمودن هدفمندانه سازمان همکاری مشترک اروپا به روند گسترش ناتو بسوی شرق شدیدا انتقاد نمود و ضمن طرح این سئوال که ایجاد پایگاههای نظامی در بلغارستان و لهستان علیه کدام کشور در شرف انجام است، اعلام نمود که بدین ترتیب آمریکا در حال عبور از خطوط قرمرز روسیه میباشد.

بدین ترتیب پوتین بموقع به آمریکا خط قرمرز امنیتی روسیه را هشدار داد و این اختارها را بعد از سخنرانیش در مونیخ در چند مورد دیگر هم تکرار نمود. اما ایالات متحده نه تنها برای اخطارهای پوتین پشیزی ارزش قائل نشدند، بلکه در سال 2008 پیشنهاد ورود اوکراین به ناتو را طرح کرده و در پی آن در سالهای بعد چندین پروژه همکاریهای اقتصادی با اوکراین را به اجرا درآوردند . بالاخره در سال 2014 حادثه پیامد بار مایدان که به کشتار بیش از 100 نفر تظاهر کننده علیه رئیس جمهور وقت یانوکوویچ انجامید که در پی آن وی کشوررا ترک گفت. شماری از کارشناسان تغیر رژیم از حکومت طرفدار روسیه به یانوکوویچ (رئیس جمهور) واساروف (نخست وزیر) حکومت غرب گرای پروشنکو (رئیس جمهور) و یاسنیوک (نخست وزیر) را به نوعی کودتا تعبیر کردند، که برای این تعبیر دلائلی هم وجود قابل مشاهده بودند. از جمله اینکه معاون وزیر خارجه آمریکا و مسئول امور اوکراین در دستگاه دولت این کشور خانم ویکتوریا نولاند در12 دسامبر 2013 رسما اذعان نمود که آمریکا از سال 1991 در اوکراین 5 میلیارد دلار برای پیشرفت دمکراسی هزینه داده است . در اینجا اشاره به پیشبینی ذیبنیو برژینسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر در کتاب معروفش که در 1997 در نیویورک و برلن انتشار یافت، اهمیت استراتژیک اوکراین برای آمریکا و غرب را دقیقا آشکار میکند: " چون اتحادیه اروپا و ناتو بسوی شرق گسترش میابند، اوکراین در مقابل این گزینه قرار خواهد گرفت که به این نهادها بپیوندد......اگر چه این روند احتیاج به زمان دارد، اما غرب میتواند دهه 2005 تا 2015 را برای الحاق اوکراین در نظر بگیرد" .

شاید بتوان گفت که رهبران سیاسی آمریکا بدقت بدنبال اجرای پیشنهاد برژینسکی بوده اند. در هر صورت سفارش بریژینسکی به رهبران آمریکا این بود که اوکراین را از بلوک آسیائی اروپائی جدا کرده و به غرب ملحق کنند، زیرا " تنها موجودیت اوکراین بعنوان یک کشور بی طرف کافی است که روسیه دیگر نخواهد توانست، امپراتور آسیائی- اروپائی بشود. البته روسیه بدنبال ایجاد امپراتوری خواهد رفت، اما این حد اکثر یک امپراتوری آسیائی بیش نخواهد بود" در این باره که ایالات متحده در تغیر رژیم اوکراین در سال 2914 دست داشته اند، توافق نظر وسیع وجود دارد. مخالفت داخلی با دولت یانوکوویچ از آنجا شروع گردید که این دولت قرارداد همکاریهای نزدیک با اتحادیه اروپا را که خود قبلا بسته بود، تحت فشار دولت روسیه دوباره پس گرفت. البته اوکراین هم با روسیه و هم با اتحادیه اروپا قراردادهای همکاری اقتصادی و تجارت آزاد بسته بود، اما جناههای غرب گرا رئیس جمهور یانو کوویج را در مقابل انتخاب گزینه میان قرارداد با اتحادیه اروپا و یا با روسیه قرار دادند و وی را بطرف موضعگیری بنفع روسیه سوق دادند، که به تظاهرات پرحادثه مایدان کشیده شد .

اما تغیر رژیم در اوکراین بسوی دولتی که صد در صد از حمایت آمریکا و اتحادیه اروپا برخوردار بود، در مسکو زنگ خطر جدیدی را بصدا درآورد. با این پیش بینی که ایالات متحده در پی تغیر رژِیم در اوکراین و حتی در شبه جزیره کریمه به لحاظ موقعیت سوق الجیشی اش در کنار دریای سیاه پایگاه نظامی ایجاد خواهد نمود و چالش قابل ملاحظه ائی برای پایگاه نیروی دریائی روسیه در بندر زواستوپول بوجود خواهد آورد، روسیه بسرعت شبه جزیره کریمه را به اشغال خود درآورد و سپس با سازماندهی یک رفراندم و موافقت اکثریت اهالی روس نشین کریمه، این منطقه را به روسیه الحاق نمود. اکثر کارشناسان حقوق بین الملی در غرب با استناد به اینکه در روند رفراندوم سازمان ملل به نظارت دعوت نشده بود، این رفتار روسیه را در تضاد با قوانین بین المللی تعبیر نمودند. بر این اساس دستگاهای تبلیغاتی آمریکا و غرب امکان پیدا کردند، که روسیه در افکار عمومی جهان بعنوان کشور اشغالگر معرفی نمایند، امریکه در توجیه ادامه سیاستهای ضد روسی آمریکا در اوکراین بکار گرفته شد و سبب گردید دلائل اصلی جنگ اوکراین روسیه در فوریه 2022 به حاشیه کشانده شوند. در اینجا لازم بنظر میرسد، اقدامات دولتهای طرفدار غرب در اوکراین که پس از کودتای میدان به مصدر کار رسیدند را مد نظر قرار دهیم.

در.فوریه همان سال 2014 اولین اقدام دولت جدید اوکراین این بود که تقاضای ورود به ناتو را در دستور کار خود بگذارد و سپس قانون زبان رسمی دولت را به تصویب رساند که طبق آن زبان اوکراینی تنها زبان رسمی اوکراین خوانده و استفاده از زبان روسی در ادارات و مدارس حتی در مناطق روس نشین ممنوع گردید. اینگونه اقدامات شاید بظاهر بی اهمیت بنظر آیند، اما با نگاه عمیقتر آنها چیزی جز تحریک احساسات ناسیونالیستی هم در میان شهروندان اوکراینی و هم در میان شهروندان روسی و در گیریهای قومی نمیتواند باشد. چند هفته پس از تغیر دولت و تصویب قانون زبان در اوکراین در گیری شهروندان روسی منطقه دونباس اوکراین (که شامل شهرهای بزرگ دونسک و لوگانس در شمال شرقی اوکراین و در مرز غربی روسیه میباشد) با سیاستهای دولت جدید شروع گردید و بزودی نیروهای پارتیزان روسی این منطقه را بعنوان جمهوریهای خود مختار لوگانس و دونسک. اعلام نمودند. طبیعی است که حلقه زنجیر افزایش درگیری که از تصویب قانون زبان دولت جدید شروع شده بود، بسرعت به سطح جنگ داخلی گسترش یافت. خود مختاری منطقه دونباس بهمین دلیل از جانب دولت جدید اوکراین بعنوان تعرض به تمامیت ارضی این کشور اعلام و به جنگی میان حکومت خود مختار دونباس و ارتش اوکراین کشیده شد. سپس با میانجیگری دولتهای آلمان و فرانسه قرار داد مینسگ میان طرفین بسته شد که در این قرارداد روند بسیار دقیقی برای حل مشکلات و ایجاد صلح دائمی تعین گردید. اما چون مفاد این قرارداد از جانب دولت اوکراین ناعادلانه تعبیر شد، این دولت با استناد به بهانه های بی پایه از اجرای مفاد قرارداد تفره رفت و بدین منوال درگیریهای پیاپی میان دوطرف تا شروع جنگ روسیه ادامه پیدا نمود، به گونه ائیکه دولت اوکراین با آوردن نیروی نظامی شامل 100 هزارسرباز اوکرانی، دو جمهوری خود مختار را با تهدید بسیار جدی جنگ علیه آنها که مورد حمایت روسیه بودند قرار گرفت. این تهدید جدی یکی از استدالات پیاده کردن 130 هزار سرباز روسی در ابتدای سال 2022 و سپس جنگ روسیه بود که در 24 فوریه 2022علیه اوکراین شروع گردید.

اما مسئله دیگری که پس از اشغال شبه جزیره کریمه توسطه روسیه یعنی بعد از 2014 بوقوع پیوست و روسیه را بطرف جنگ سوق داد، حمایت شدید آمریکا از نیروهای ناسیونالیستی و ضد روس اوکراین بود. در این راستا آمریکا به استناد کارشناسان آمریکائی و اروپائی به صدور تسلیحات و مشاورین نظامی بسیاری پرداخت، به نوسازی و افزایش قدرت نظامی اوکراین کمک شایانی نمود و اوکرانیها را به اقدامات تحریکی تشویق نمود، بطوریکه پارلمان اوکراین در فوریه 2019 هدف الحاق این کشوربه اتحادیه اروپا و ناتو را به قانون اساسی وارد نمود. آمریکا اتحادیه اروپا را نیز تحت فشار قرار داد که اوکراین را هر چه زودتر به اتحادیه اروپا ملحق نماید و علاوه بر آنهم به دفاع از عضویت این کشور در ناتو تن در دهد. اما این اقدامات آمریکا با مخالفت فرانسه و آلمان روبرو شد و بهمین دلیل هم مسکوت مانده و عملی نشدند.

جان مورسهایمر استاد علوم سیاسی در دانشگاه شیکاگو و یکی از معروفترین تحلیگران سیاست خارجی آمریکا در مصاحبه ائ در مارس 2022، غرب را مسئول اصلی جنگ اوکراین تلقی کرد."ما میخواستیم هرطور شده اوکراین را به عضویت ناتو در آوریم. اما روسها گفتند که روسیه در مقابل گسترش ناتو در سالهای 1999 و2004 سکوت نمود ولی گسترش ناتو به گرگان و اوکراین را تحمل نخواهیم کرد، زیرا این تحدید جدی برای امنیت روسیه میباشد" وی اضافه نمود که "سیاست غرب بر سه ستون استوار شده است:" مهمترین آن عضویت اوکراین در ناتو، دوم ورود این کشور به اتحادیه اروپا و سوم تبدیل این کشور به یک کشور لیبرال دمکرات طرفدار غرب. اما غرب مدعی است که علت اصلی جنگ گسترش ناتو بسوی مرزهای روسیه نمیباشد، بلکه این پوتین است که کشورگشائی و تجدید حیات اتحاد جماهیر شوروی را دنبال میکند. در همین راستا اما بوضوح روشن تر افسر بازنشسته ارتش آمریکا لاورنس ویکرسون ازسیاست ناتو آمریکا در کل و بخصوص در اوکراین شدیدا انتقاد میکند. وی در مصاحبه نزدیک به یک ساعته خود با یک کانال جامعه مدنی مونیخ آلمان که در 19 اوت 2022 انتشار یافت، در این باره مطالب انتقادی بسیاری را عنوان نمود، که چند نمونه از آنها در اینجا استناد میشوند : " ما درباره جنگ اوکراین به دنیا دروغ گفتیم، آگاهانه در لندن و واشنگتن دروغ گفتیم" " پرزیدت بوش در سال 2003 به رئیس جمهور گرگان گفت، گرگان میتواند بزودی عضو ناتو شود، نتیجه این شد که چندی بعد پوتین به گرگان حمله کرد و چند استان این کشور را اشغال نمود" " من از ولادیمیر پوتین خوشم نمیآید، اما اگر من هم جای او بودم، همین کار را میکردم" " روسیه بخشی از اروپاست، اینرا در هر نقشه میتوانید ببینید. اینکه اروپائیها این واقعیت را مد نظر قرار نمیدهند، بی شرمی محض است" " مسئولیت جنگ اوکراین در حال حاضر به عهده بایدن است" "ناتو بایستی به عقب رانده شود ما همیشه عکس این سیاست را دنبال کرده ایم" " ورود اوکراین به ناتو تهدید بزرگی بزای روسیه است" بد نیست بدانیم که هنری کیسینجر هم با سیاست اوکراین آمریکا توافقی ندارد. وی که به بهانه انتشار کتاب جدیدش با وال استریت ژورنال مصاحبه ای داشت اذعان نمود که " امکان دیگری نمیبیند جز اینکه تردید امنیتی پوتین را جدی بگیریم" سپس وی تاکید نمود، که "این اشتباه بود که ناتو به اوکراین سیگنال ورود به اتحادیه اتلانتیک شمالی داد"
بدین منوال و با ارزیابی علمی و بی طرفانه میتوان نتیجه گیری نمود که ایالات متحده در دو دهه گذشته از هیچ کوششی برای آتش افروختن و افزایش تشنج میانه اوکراین و روسیه خود داری ننمود و بنظر نویسنده آگاهانه نیروهای ناسیونالیست، ضد روس و طرفدار غرب در اوکراین را آنگونه حمایت وتشویق نمود که روسیه و پوتین گزینه جنگ علیه اوکراین را تنها راه مقابله با این کشور بپندارند. واقعیت این است که همپیمانان آمریکا در ناتو بخصوص اتحادیه اروپا هم آنطوریکه منافع آنها برای جلوگیری از شروع جنگ ایجاب میکرد، توجه کافی به خطر جنگ روسیه علیه اوکراین و عواقب آن برای اروپا مبذول ننمودند و اصولا به دسیسه آمریکا برای نفاق هرچه بیشتر در اروپا و افزایش تضاد میان روسیه و آلمان آنطوریکه جورج فریدمن در سخنرانی معروفش در2015 در شیکاگو مطرح نموده بود بی توجهی غیر قابل تصوری دارند و در حقیقت مانند روسیه و پوتین همانطوریکه در ابتدای این فصل آورده شد، به دامیکه آمریکا برای دو قدرت مهم اروپا یعنی روسیه و آلمان پهن کرده بود، افتادند.

این روند تاریخی و خطرناک برای صلح جهانی احتیاج به ارزیابی همه جانبه دارد که بتوان برای این پرسش و چگونگی موفقیت ایالات متحده در پیشبرد اهداف هژمونیستی اش هم در قبال رقیب هسته ای خود یعنی روسیه و هم در قبال همپیمانان غربی خود و بخصوص کشور آلمان جوابی مستند ارائه نماید. اما با نگاهی اجمالی و به استناد داده های تبلیغاتی نیروهای طرفدار اتلانتیک در آلمان میتوان موقتا نقش تعین کننده وسائل ارتباط جمعی و خانه های فکری زیر نفوذ آمریکا را عامل مهمی برای این موفقیت آمریکا دانست. در حقیقت آمریکا تقریبا همیشه ولی در دو دهه اخیر پس از پایان جنگ سرد و از میان رفتن خطر کمونیسم یعنی بزرگترین دشمن غرب، هدفمندانه سرمایه گذاری قابل توجهی در " طرفدارسازی" نمود و از راههای گوناگون به جلب افرادی که هم در وسائل ارتباط جمعی و هم در احزاب، در کمسیونهای کاری پارلمان و هم در اطاقهای فکری نقش کلیدی دارند، پرداخت. در این زمینه دو نهاد پرنفوذ در آلمان فعالند. یکی بنیاد جرمن مارشال فاوند است، که در سال 1972 با سرمایه بیش از 200 میلیون دلار از جانب دولت آلمان به آمریکا بخاطر قدردانی از خدمات برنامه مارشال آمریکا پس از جنگ جهانی دوم اهدا گردید. هدف اصلی این نهاد تقویت روابط آلمان و ایالات متحده است. در حقیقت این بنیاد هم بطور مستقیم و هم بطور غیر مستقیم بمرور به مهمترین نهاد کلیدی تربیت نیروهای انسانی در خدمت گسترش افکار و سیاستهای آمریکائی و عملا طرفدار سازی برای آمریکا در کشور آلمان تبدیل شده وکلیه امکانات لازم را برای تربیت نیروی انسانی که میتوانند نقش کلیدی در نهادهای سیاسی و فکری آلمان داشته باشند فراهم میکند، از جمله اقامت در آمریکا و گذراندن دورهای کارشناسی از اهمیت بسیاری برخوردار است.

نهاد دیگر " پل اتلانتیک میباشد، که در آن بسیاری از سیاستمداران آلمانی، اکثر سردبیران روزنامه های بزرگ و پرنفوذ آلمانی، همچنین مدیران مسئول تلویزیونهای دولتی و خصوصی آلمان و فعالین خانه های فکری این کشور عضویت دارند. این نهاد با تشکیل گردهمائیهای سالیانه و سمینارهای گوناگون به آشنا نمودن اعضائ خود با دیدگاههای همراه با تبلیغات ایالات متحده در باره کلیه مسائل جهانی میپردازد و بدین ترتیب این امکان را بوجود میاورد که از این طریق افراد کلیدی دیدگاه آمریکا را به شهروندان و بخصوص سیاستمداران آلمان انتقال دهند. در هر صورت کاملا مشهود است که شهروندان آلمانی برای نمونه هیچگاه اطلاعات واقعی برای آشنائی با انگیزه های روسیه در ارتباط با جنگ اوکراین دریافت نمیکنند. برای نمونه گذشته جنگ اوکراین در اکثر نهادهای ارتباطات جمعی آلمان از اشغال شبه جزیره کریمه شروع میشود و روسیه و پوتین تنها مقصرین این جنگ معرفی میشوند. در این نوع خبررسانیها کمتر و شاید تقریبا هیچگاه محاصره نظامی ایالات متحده و کوششهای سیستماتیک این کشور برای پیوستن اوکراین به ناتو تا کنون محلی از اعراب نداشته اند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد