اگر آخرین پیام تلویزیونی محمدرضا پهلوی در چهاردهم آبان ۱۳۵۷ را که به "صدای انقلاب شما را شنیدم" معروف شد، یک بار دیگر، اما بدون توجه به گوینده ی آن، یعنی شخص شاه، بخوانیم و بشنویم، بی هیچ تردیدی با یک فرد "انقلابی" روبرو می شویم که از"فساد، ظلم، اختناق و استبداد" و از "نبود آزادیها و انتخابات آزاد و اجرای کامل قانون اساسی" در کشور و نیز از "سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی" در نظام حاکم به تنگ آمده و خواهان "برقراری حکومت قانون و ایجاد نظم و آرامش" و "تشکیل یک دولت ملی برای آزادی های اساسی و انجام انتخابات آزاد" است؛ "حکومتی که [...] بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و به دور از استبداد و ظلم و فساد" بنا شده باشد. او حتی از این هم فراتر رفته و اذعان می دارد که "آگاه [است] که بنام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج، این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود" و یا "بنام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار، این خطر وجود دارد که سازش نا مقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود"! او حتی "از رهبران فکری جوانان میخواهد تا با دعوت آنان به آرامش و نظم، راه مبارزه اصولی برای برقراری یک دموکراسی واقعی را هموار کنند." و از همه مهم تر اینکه در پایان خطاب به ملت می گوید "بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد، من در کنار شما هستم." (همه ی جمله ها در گیومه از شخص شاه است.)
این ها همه، بی هیچ کم و کاستی از خواسته ها و آرزوهای ملت ایران بوده که بیش از نیم قرن برای آن کوشیدند و کشته ها و هزینه ها دادند تا جنبش را به جایی برسانند که شاه مملکت نیز با آنان همراه شود (البته خیلی دیر!).
اگر ما "انقلاب" را "تحول خواهی"، "دادخواهی" و "آزادی خواهی" بدانیم، شاه هم همصدا با ملت ایران، یک پنجاه و هفتی بود!
اردیبهشت 1402
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد