درحالیکه اکثر سازمانهای سیاسی گذشتهی خود را کمابیش نقد کردهاند، بقایای حکومت پهلوی، بهجز آن نطق معروف تلویزیونی شاه که در آن "صدای انقلاب مردم را شنیده بود" و به خطاها و کاستیها و فسادها و بیدادگریها اعتراف کرده بود (و با این کار در زمرهی نخستین "پنجاه و هفتیها"یی قرار گرفت که از "انقلاب" سخن میگفت!)، نهتنها نقد روشن و شفافی نکردهاند، بلکه حتی بخشی از آنها اینک عصبانیاند که شاه کم کشته و کم سرکوب کرده است! | |
در چند ماه گذشته با اوجگیری جنبش "زن، زندگی، آزادی"، سلطنتطلبان نیز که همواره در انتظار موجی هستند تا سوارش شوند و قدرت ازدسترفتهی خود را بازستانند، به میدان آمده و این بار با رفتاری خشنتر و ادبیاتی گستاختر، چهره و نیات واقعی خود را آشکارتر کردند. (البته باید همینجا، بیدرنگ و منصفانه تفاوت میان شخص رضا پهلوی را با اکثریت سلطنتطلبان ابراز کنم که اولی - دستکم در حرف - از "جمهور مردم" سخن میگوید و دومی از "میراث تاریخی"!)
لشکر پیادهی آنان که به یُمن فناوریهای نوین در فضای مجازی و حقیقی مشغول تاختوتازند و در کار به هم زدن مجامع و جوسازیهای سیاسی، اینک بهرسم اقتدارگرایان، هنوز به قدرت نرسیده، دست به تهدید و ارعاب مخالفان، بهویژه اعترافگیری و انتقامگیری از "پنجاه و هفتیها" میزنند. آنها درحالیکه واژهی "پنجاه و هفتیها" را بهعنوان فحش سیاسی به کار میبرند، میکوشند یک نسل را وادار به "اعتراف" کنند که مسئول همهی فلاکتها و نکبتهای پس از انقلاب ۵۷ هستند و باید حساب پس بدهند؛ آنهم به کسانی که مسبب اصلی انقلاب بودند. گرچه این برخوردهای کلی و فلهای و تعویض جای مجرم و قربانی از سوی چنین جریانهایی شگرد تازهای نیست، اما گستاخانهتر و دردناکتر این است که اینها اینک در جایگاه شاکی و مدعی نشستهاند و نسلی را که قربانی سیاستها و عملکردهای خودکامانهی شخص شاه و دستگاه حکومتیاش بودهاند، مسبب جلوه میدهند و حکومت وقت را در جای حق مینشانند! شاید که نسل اکنون شاهد سیاستها و عملکردهای رژیم پیشین نبوده و یا نسل پیشین به دلیل فاصله گرفتن از آن و ابعاد فاجعهبار اوضاع پس از انقلاب، بخشی از آن دردها و رنجها را فراموش کرده و یا کمتر حس میکند، اما تاریخ که همهچیز را فراموش نمیکند! تأسفبارتر از همه، سوءاستفاده از وضعیت فاجعهبار کنونی در مقایسه با اوضاع پیش از انقلاب با "منطق" بد و بدتر برای توجیه خطاها و خرابیهای گذشته است که شوربختانه به شیوهای رایج در جامعهی ما بدل شده است.
سخن در اینجا بر سر اشتباهات این یا آن گروه سیاسی نیست. اشتباه در سیاست و رفتار اجتماعی امری طبیعی و انسانی است، بهویژه در شرایط دشوار و بحرانی و بنبست سیاسی و اجتماعی. سخن بر سر این است که اگر قرار باشد رویدادی تاریخی کاویده و ارزیابی شود، باید همهجانبه، منصفانه، علمی، روشمند و مستند و مستدل باشد. بزرگنمایی و کوچک نمایی، نگاه تکبُعدی و مغرضانه و نادیده گرفتن بخشی از واقعیات، فقط در خدمت توجیه خطاهاست، نه روشنسازی واقعیات برای درسگرفتن از آنها. از این گذشته، همسنگ دانستن سهم و نقش حکمرانانی که همهی امکانات و اهرمهای اصلی سیاست، اقتصاد و حکومت در دستانشان بوده و برنامهریزی و سیاستگذاری میکردند با نیروهای سیاسی و اکثریت جامعه که نهتنها حق مشارکت در تعیین سرنوشت خود را نداشته، بلکه حتی حق ابراز نظر و انتقاد را هم نداشتهاند، بهدوراز انصاف و واقعبینی است.
از سوی دیگر، درحالیکه اکثر سازمانهای سیاسی گذشتهی خود را کمابیش نقد کردهاند، بقایای حکومت پهلوی، بهجز آن نطق معروف تلویزیونی شاه که در آن "صدای انقلاب مردم را شنیده بود" و به خطاها و کاستیها و فسادها و بیدادگریها اعتراف کرده بود (و با این کار در زمرهی نخستین "پنجاه و هفتیها"یی قرار گرفت که از "انقلاب" سخن میگفت!)، نهتنها نقد روشن و شفافی نکردهاند، بلکه حتی بخشی از آنها اینک عصبانیاند که شاه کم کشته و کم سرکوب کرده است!
آیا با چنین نگاهی به گذشته میتوان آینده را ساخت؟ آیا اقشار مختلف مردم میتوانند به چنین افراد و نیرویی با چنین دیدگاهی اعتماد کنند؟ اگر سلطنتطلبان واقعاً میخواهند گامی برای این مردم و سرزمین بردارند و برای ایرانی آباد و آزاد بکوشند، باید نخست، همچون دیگر گروههای سیاسی از خرِ خودمحوری، قدرت مداری، انحصارطلبی و طلبکار بودن پائین بیایند و بهعنوان یکی از نیروهای سیاسی و بهدوراز حب و بغضهای تاریخی و با همدلی و همبستگی، همراه و همگامِ همهی نیروهای دلسوز جامعه گام بردارند و نقش و سهم تاریخی خود را در این برههی تاریخی ایفا کنند.
اردیبهشت ۱۴۰۲
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد