با گسترش سرکوب مخالفان در جمهوری اسلامی، بخشی از رهبری و اعضای "سازمان فدائیان خلق-اکثریت" به اتحاد شوروی مهاجرت کردند. نقی حمیدیان میکوشد به زندگی سیاسی این سازمان در شوروی بپردازد.
همهچیز از آنجا آغاز شد که کشور را سانسور فراگرفت. در پی کودتای آمریکایی 28 مرداد، فصل سرد ناامیدی در هستی اجتماعی کشور آغاز شد. شاه فکر میکرد که میتواند با حذف آزادیهای فردی و اجتماعی، دمکراسی را کنار نهد و در پناه سانسور اندیشه و بیان، ایران را بهسان کشورهای غربی، به راه مدرنیته پیش برد.
در چنین فضاییست که نسل جوان پرچم عصیان برمیافرازد تا جوّ سکوت بشکند. در سرکوب سازمانها و احزاب سیاسی بود که جنبش چریکی در ایران بنیان میگیرد تا به راه تودهها و برای آنان، از میان اقتدار حاکم، جوانههای انقلاب فردا را با خون خویش آبیاری کند.
این نسل در سانسور و خفقان حاکم، امکان آن نیافت تا خود را بشناسد و از واقعیت جهان موجود چیزی بیاموزد. در زمانهای که تاریخ به عنوان ابزاری در خدمت حاکمیت بازنویسی میشد، شورشگران این نسل نیز تصمیم گرفتند خود تاریخساز گردند.
آنجا که اعتراض را گوشی شنوا نباشد و معترض به عنوان دشمن سرکوب شود، شورش حق آدمیست، اگرچه به خون نشیند. شورش شور است، احساسی خوش و زیبا که اگر با آگاهی در پیوند قرار نگیرد، به تراژدی پایان مییابد. نسل چریک در ایران؛ مجاهدین خلق و چریکهای فدایی، به چنین دامگهی گرفتار آمدند. جان به کف، عاشقانه و صمیمانه از هستی خویش گذشتند؛ با این آرزو که عدالت و آزادی را برای خلق همگانی کنند.
مرگ حماسی و تراژیک صدها چریک در رویارویی با رژیم حاکم، گوشههایی از تاریخ ایران معاصر است. میتوان با دیدگاههای این نسل مخالف بود، ولی نمیتوان هستی آنان را از تاریخ کشور حذف نمود.
با انقلاب سال ۵۷ دهها سازمان و حزب سیاسی از بازماندگان این جنبش شکل گرفتند. "سازمان چریکهای فدایی خلق ایران" یکی از همین سازمانهاست که میتوان آن را بزرگترین سازمان چپ در ایران بعد از انقلاب محسوب داشت. رهبران پُرشور و جوان آن بیتجربهتر از آن بودند که توان رهبری توده سازمانی را در کشاکش سیاسی حاکم بر دوش بکشند. نتیجه آنکه؛ درگیریهای درونی با انشعابهای بیپایان آغاز شد.
"فدائیان اکثریت" زاده چنین شرایطیست. این سازمان که پس از چند سال، در نهایت به وحدت فکری با حزب توده و اتحاد شوروی رسیده بود، در آستانه وحدت سازمانی با حزب توده، در پی یورش به این حزب و سرکوب نیروهای آن، خود را در محاصره ارتجاع حاکم بازیافت. "روحانیون و حزب جمهوری اسلامی که نیروی هدایتکننده روحانیت هوادار آیتالله خمینی بود، با سوءاستفاده از احساسات مردم در دفاع از میهن و بسیج پایگاه اجتماعیاش موفق شد در یک رویارویی بسیار خشن و خونین تمام نیروهای رقیب اعم از آزادیخواهان مذهبی و نیروهای انقلابی دگراندیش را از صحنه سیاسی کشور حذف کنند و حاکمیت انحصاری ولایت فقیه را تا اواسط همین سال برقرار نمایند. به این ترتیب دنیایی از آرزوها و امیدهای شیرین ملت ایران را به یأس و شکست و نابودی کشاندند!"
در چنین شرایطی رهبران سازمان به ناگزیر به اتحاد شوروی گریختند، به این امید که در آرامش راهی برای ادامه مبارزه بجویند.
حضور در اتحاد شوروی واقعیتی را بر آنان آشکار نمود؛ ما «هیچیک از رهبران سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در بارهی اتحاد شوروی و وضعیت واقعی آن کشور اطلاع و آگاهی روشنی نداشتیم... شگفت آنکه هرگز گمان نمیکردیم روز و یا روزگاری به آن کشور پناهنده شویم.»
اگر زنده ماندن و فرار از دامهای جمهوری اسلامی را یک شانس محسوب داریم، فرار به کشورهای غربی موهبتی بود که فراریان در آن به جهانی بزرگتر پرتاب میشدند و امکان این را مییافتند تا با چشمانی باز و فکری بازتر به جهان بنگرند. فرار به اتحاد شوروی اما فاجعهای بود که تنها شانس فراری، همانا فرار از دامهای مرگ جمهوری اسلامی بود. در این کشور نه تنها هیچ افق روشنی نوازشگر چشم و ذهن نبود، پنداری عقربههای زمان سالهاست در این دیار متوقف مانده است. مدرنیزاسیون حاکم بر اتحاد شوروی نه تنها سالها از مدرنیزاسیون غرب، بلکه ایران زمان شاه نیز عقبماندهتر بود. در همین عقبماندگی، فرهنگ ریا و تزویر و رشوه به سنت تبدیل شده، در باندبازیهای رایج، دوران شکوفایی خود را میگذراند.
نخستین پرسش از همین نخستین دیدار با "سوسیالیسم واقعا موجود" به ذهن مینشیند و تخریب جهان آرزوها آغاز میگردد.
"بر بال آرزوها" اثر نقی حمیدیان بر فراز چنین خیالهایی شکل میگیرد. او که در شمار رهبران سازمان به اتحاد شوروی مهاجرت کرده بود، خاطرات سیاسی خویش را از هفت سال حضور در تاشکند، فعالیتهای سازمانی در گذشته و حال، شکلهای رابطه با رهبران و مسئولان کشور شوروی، روابط نیروهای سازمانی با یکدیگر از یک سو و با رهبری سازمان از دیگر سو، گزارشهایی از ادامه فعالیت سازمان در داخل کشور، باندبازیهای درونسازمانی، رابطه سازمان با حزب توده ایران، رهبری سازمان با تشکیلات داخل کشور و ادامه بازداشتهای یاران در ایران، همکاری سازمان با حزب توده در اداره "رادیو زحمتکشان"، زندگی سیاسی و اجتماعی اعضای سازمان در تاشکند و باکو، موج اعتراضها و آغاز مهاجرت اعضای سازمان به کشورهای غربی و سرانجام مهاجرت نویسنده به سوئد و خروج از سازمان را در کتابی به حجم ۶۸۶ صفحه نوشته است.
این اثر پیش از آنکه خاطرات سیاسی نویسنده باشد، گوشههاییست از تاریخ "سازمان اکثریت". نویسنده تا آنجا که امکان داشته کوشیده است سخنان خویش را مستند ارایه دارد. از آنجا که امکان استفاده از اسناد سازمان را نداشته، کوشیده تا در کنار یادداشتها و یادماندههای خویش، به کسانی دیگر از رهبری وقت سازمان رجوع کند و با استفاده از یادماندهها و یا یادداشتهای آنان این مجموعه را فراهم آورد.
پیش از آنکه سازمان اکثریت در اتحاد شوروی حضور داشته باشد، رهبریت حزب توده سالیانی دراز آنجا ساکن بودند. از تجربه زندگی تودهایها در اتحاد شوروی بسیار کمرنگ اینجا و آنجا کسانی چون فریدون کشاورز نوشته بودند، ولی این نوشتهها هیچ تأثیری بر ذهن چپ اردوگاهی ایران نداشت. رهبریت "اکثریت" نیز تا پیش از حضور در شوروی هیچ شناختی از این کشور و "سوسیالیزم واقعاً موجود" نداشت.
در چنین فضایی سازمان آغاز به پیمودن همان راهی را نمود که پیش از آنها حزب توده پیموده بود. گامهای وابستگی اگرچه با امتناع آغاز شد ولی تنها فرجام این راه بود. نقی حمیدیان گوشههایی از نمودهای این وابستگی را در جلسات سازمانی و حزبی و دخالت مستقیم "حزب برادر" در امور داخلی آنها نشان میدهد. در تراژدی حاکم سرانجام بزرگترین سازمان چپ مستقل ایران از استقلال تهی میشود. "شیفتگی و عشق به سوسیالیزم" آنان در "نفرت بیمارگونه به کاپیتالیسم و امپریالیسم" این راه را بر آنان سریع هموار نمود.
عاقبت بسیاری از نسل نخست کمونیستهای ایرانی با حضور در اتحاد شوروی در زمان استالین به اردوگاههای سیبری و یا اعدام پایان یافت. آگاهی تاریخ از این بخش از تاریخ ایران بسیار اندک است. این افراد در واقع فدای آن تز کمینترن شدند که «براساس آن همه احزاب عضو کمینترن مؤظف میشدند از دولت شوروی پشتیبانی کنند."
در رابطه با "سازمان اکثریت"، حوادث شوروی و "پروستریکا" این امکان را به وجود آورد که سرانجام بند وابستگیها نیز با خروج رهبری سازمان از شوروی در حال فروپاشی بگسلد. هزینه رهایی اما چون همیشه بسیار گران بود. پیش از خروج رهبری سازمان از شوروی ولی اعضای آن نافرمانی آغاز کرده بودند؛ «ابتدا عدهای از رفقای معترض تودهای بودند که به غرب رفتند. در پی آنان رفقای سازمان ما نیز شروع به رفتن کردند که با مخالفت رهبری سازمان روبرو شد... اما کسی به فشارها تسلیم نشد. اکثر قریب به اتفاق این مهاجران به غرب از طیف منتقدان به مشی گذشته و به درجات مختلف، مخالف جدی رابطه سازمان با حزب توده بودند. آنان از عقبماندگی اتحاد شوروی و محدودیت زندگی و کار پُررنج و تبعیض و محیط پُر از فساد و رشوهخواری باکو، کاسه صبرشان لبریز شده بود. آنان رهبری سازمان را مقصر میدانستند."
این کتاب که در واقع جلد دوم از کتابی با همین عنوان است که پیشتر منتشر شده بود و به نقد خطمشی سازمان در رابطه با جمهوری اسلامی میپرداخت. کتاب دوم اما در بیست فصل تدوین شده و از آغاز مهاجرت یعنی ورود به اتحاد شوروی در سال ۱۳۶۲ تا خروج از آن سال ۱۳۶۸ را در بر میگیرد. نویسنده یادآور شده که دیگر یادماندههای خویش را نیز در جلد دیگری منتشر خواهد کرد.
زندگی سازمان فدائیان خلق در ایران، آغاز و فرجام آن، با توجه به ایران آن دوران، یادآور سالهای رمان "داستان دو شهر" اثر چارلز دیکنز است؛ «بهترین روزگار بود و بدترین ایام بود، دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بیباوری بود. موسم نور و ایام ظلمت بود. بهار امید بود و زمستان ناامیدی. همهچیز در پیش روی گسترده بود و چیزی در پیش روی نبود، همه به سوی بهشت میشتافتیم و همه در جهت عکس ره میسپردیم. الغرض، آن دوره چنان به عصر حاضر شبیه بود که بعضی مقامات جنجالی آن، اصرار داشتند در اینکه مردم باید این وضع را، خوب و یا بد، در سلسله مراتب قیاسات، فقط با درجه عالی بپذیرند.» (چارلز دیکنز، داستان دو شهر) این رمان در واقع به انقلاب فرانسه نظر دارد.
نقی حمیدیان با انتشار این اثر کوشیده است بر بخشهایی از تاریخ چپ ایران نوری بتاباند. در این شکی نیست که این کتاب سندی خواهد بود برای تاریخنویسان، نه تنها در نوشتن تاریخ چپ ایران، بلکه تبعید و مهاجرت ایرانیان به اتحاد شوروی.
با به پایان رساندن خوانشِ کتاب پرسشی اما برای من خواننده همچنان پرسش خواهد ماند. نقی حمیدیان از رفتار و گفتار دو چهره تأثیرگذار بر سازمان؛ فرخ نگهدار و علی توسلی، زیاد یاد میکند. فرد نخست سالهای سال دبیر اول سازمان بود و شخص دوم مسؤل تشکیلات کل سازمان. در تمامی نشستهای آشکار و پنهان سازمان با حزب توده و مسؤلان حزب و کشور شوروی این دو نفر حضوری مؤثر دارند و خود را مؤظف نمیدانند تا رهبری سازمان را از دیدارها و تصمیمهای خود آگاه کنند. علی توسلی در سفر به کشورهای غربی، افغانستان و حتا ترکیه آزاد است. در سال ۱۳۷۴ خبر ربایش او از باکو توسط جمهوری اسلامی از سوی سازمان اکثریت منتشر میشود. سازمان اکثریت اعلام میدارد که او را در چمدانی گذاشته، به ایران منتقل کردهاند. اینکه خبر تا چه اندازه درست بوده، معلوم نیست، ولی چند سال بعد ایشان در کمال آزادی، از ایران به غرب سفر میکنند و پس از چند روزی دگربار به ایران بازمیگردند. او در این سفر با رهبران اکثریت، از جمله فرخ نگهدار نیز دیدار داشته است. بین آنها چه میگذرد، و یا اینکه داستان آدمربایی تا چه اندازه واقعیت داشته و اصلاً آغاز و انجام این حادثه چه بوده است، چیزی گفته نمیشود. در کتاب "بر بال آرزوها" نیز متأسفانه هیچ اشارهای به این حادثه نمیشود، اگرچه جایی (ص ۱۵۲) اشاره به این دارد که از بعضی از اسرار سازمان که حتا رهبریت سازمان از آن بیاطلاع بود، جمهوری اسلامی خبر داشت و چگونگی ماوقع در کتاب "چریکهای فدایی خلق" از انتشارات سازمان امنیت جمهوری اسلامی آمده است. باید امیدوار بود که نقی حمیدیان در جلد سوم این کتاب، گره از این "حلقه گمشده" نیز بگشاید.
"بر بالهای آرزو" مهاجرت رهبران و بخشی از اعضاء سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به اتحاد شوروی را "نشر باران" در سوئد منتشر کرده است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد