![]() |
|
یک وطن سوگوارم
کاش جهان را دریایی بود تا بشویم اشک باریِ چشمانم و با بُغضِ خاموشم از بی تابیِ رنجِ حلقه هایِ زنجیرِ بر دوش با قلبِ خویش از شراره هایِ خشم و نفرتی تا فراسوهایِ فردا و حجمِ بی دریغِ موریانه ها در هر کجایِ این جهان بر نام وُ نشانِ شما سخن گویم تاریخ یاورم و شورابه هایِ اشک در حجله ی سیاهِ عزا و گُنبدهایِ طلا با نعره ی وقاحت وُ تباهی تان یگانه شاهد وُ آخرین باورم با هیچکس جز قلبِ خویش سخن نخواهم گفتن و مرگتان هرچه هایِ لبخند تا زایشِ ذره ذره هایِ نور بر قامتِ سپیدِ زندگی 12/04/2023 رسول کمال این شعر را با صدای شاعر گوش کنید نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|