logo





«قسمت هائی» از «رمان آوارگان خوابگرد»

«چهارمین قسمت» - «مرکز خودیابی وبسامان سازی آوارگان-ناکجا»

جمعه ۲۵ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۴ آپريل ۲۰۲۳

سيروس"قاسم" سيف

seif.jpg
......."خو"، در سالن تئاتر مرکز خودیابی و بسامان سازی "ناکجا"، میان دیگر تماشاگران نشسته است و چشم به اجرای نمایشنامه ای دوخته است که در صحنه جریان دارد.

....شنل پوش پس از شلیک کردن به زندانی و به زمین افتادن او، به سوی جلوی صحنه می رود. لحظه ای به جائی در بالای سر تماشاگران خیره می شود و سپس هفت تیر را بالا می برد و دهانه ی لوله ی آن را در دهان خودش می گذارد و شلیک می کند و همزمان با فروافتادنش به روی زمین، نور از صحنه می رود.

"تاريکی"

تابلوی دوم:

نوری موضعی ای در جلوی صحنه روشن می شود و شخصی که بعدا معلوم می شود کارگردان یا "یکی از اساتید مرکز خودیابی و بسامان سازی آوارگان است" از تاریکی انتهای صحنه بيرون می آيد و در درون نور موضعی می ايستد و رو به تماشاگران، شروع به صحبت می کند:

کارگردان:( به راستی، اين نمايشنامه ی زندگی که ما انسان ها، بازيگران آن هستيم، ازکجا آمده است؟! می گوینداز همانجائی آمده است که انسان از آنجا آمده است. بسیارخوب! انسان از کجا آمده است؟ می گویند انسان از خدا، از طبيعت، از تاريخ و غیره و غیره آمده است.

اما،روشنترين جواب را تا همين لحظه که من در اینجا ایستاده ام، علم ژنتيک داده است و حتما خبرهای علمی را تعقيب می کنيد که پس از بازشدن آرشيو ژنی، قرار است از اين به بعد، جنگ تنازع بقاء و انتخاب اصلحی که در طبيعت اتفاق می افتد و داروين، کاشف آن است و مبارزات طبقاتی که در تاريخ اتفاق می افتد و مارکس، کاشف آن است ، به آزمايشگاه ها منتقل شود و در آنجا، آن تنازع بقاء و مبارزه ی طبقاتی، بدون کشت و کشتار و به شيوه ی صلح آميزی انجام شود و موجودات ضعيف را از سر راه تکاملی موجودات قوی بردارند و پرونده ی آنهمه مبارزات تاريخی و نمايش و تئاتر نتيجه شده از آن را ببندند و به جای آن، نمايشنامه ی جديدی برای بشريت بنويسند که بازيگران آن، چنان در نقش های واگذارشده شان، فروروند که با نيروی اتم هم نشود آنها را از نقش هايشان جدا کرد!



والبته، صحبت از چنان نمايشنامه ای، هنوز زود است و فعلا بایدمنتظر شويم؛ چرا؟! چون، حکايت اثبات چنان نمايشنامه ای، حکايت اثبات وجود همان "مرغ آتشخوار" است و سفربه هندوستان که فعلا از طرح آن درمی گذریم! اما،براساس کشفیات همان علم ژنتیک، وقتی کسی پا به صحنه ی زندگی می گذارد، نقشی را با خودش به اين دنيا می آورد؛ نقشی که در طول زندگی اين دنيائی اش، بايد از هفتخوان های ديگری بگذرد تا توجيه شود:

اولين خوان، خوان خانواده است:

در هر خانواده ای ،نقشی که از طرف پدر و مادر بر ما تحميل می شود ، بار ارزشی بخصوص خودش را دارد؛ يعنی، پدر و مادر، از طريق آموختن نوعی بيان و نوعی حرکت، ارزش های مورد باور خودشان را به ما منتقل می کنند. اگر مختصات نقشی که ما ازآن دنيا با خودمان آورده ايم، يعنی" مختصات ژنتيکی ما"، در برابر نقشی که پدر و مادر می خواهند بر ما تحميل کنند، مقاومت کند، آنوقت، آنها از شيوه های تطميع و يا تهديد استفاده می کنند تا سر انجام، نقش جديد را بر قالب ما راست کنند. اين دوره ی ظاهرا کوتاه نقش پذيری ، بعد ها نقش مهمی را در بازی ما- در نقشی که قرار است روی صحنه ی زندگی بازی کنيم- بازی خواهد کرد. مگر آنکه نقش بازگرفته شده، از خصوصيات ژنتيکی ما ، آنقدر قوی باشد که نقشی را که پدر و مادر برای ما در نظر گرفته اند نپذيريم و يا اگر بپذیریم، در برخورد با خوان بعدی که -خوان جامعه- است، رو در رو با نقشی بشویم که خواست جامعه است؛ نقشی که ريشه در فرهنگ " سنت و مذهب و هنر" آن جامعه دارد و بازهم سعی می کند از طريق عامل تهديد و تطميع بر قامت ما راست کند! درهرحال، بيرون آمدن از نقشی که خانواده و جامعه بر ما تحميل کرده اند، کار آسانی نيست! چرا؟!

چون، اولا، خود ما آگاه به بازی کردن آن نقش ها نيستيم.

ثانیا، چون به ما باورانده اند که آنچه را داريم بازی می کنيم، نقش نيست، بلکه شخصيت ما است و اگر آن را به کناری بگذاريم، بی شخصيت و بی هويت می شويم!

ثالثا، چون، به کنار گذاشتن چنان نقش هائی از نگاه – سنت و مذهب- در قالب قانون و عرف، مجازات هائی به دنبال دارد.

رابعا، گاهی هم ممکن است که خود ما، به دلايلی متوجه شويم که داريم نقشی را بازی می کنيم که خانواده و يا جامعه بر ما تحميل کرده است ، ولی به دليل طمع و يا ترس، به بازی در آن نقش ادامه دهيم و در پنهان آن کار ديگر کنيم و منظور من از آن کار ديکر، مربوط به حوزه ی خصوصی زندگی آدم ها نمی شود؛ بلکه منظورم به اين است که ممکن است، در جامعه ای ، درنقش مدافع استقلال و آزادی اندیشه و بیان بدون هیچ حصر و استثناء، ظاهر شويم و يقه مان را هم برای آن پاره کنيم و چون پای منافع شخصی خودمان به میان آید، پنهانی ، کمر به قتل استقلال و آزادی اندیشه و بیان بدون هیچ حصر و استثناء دیگران ببنديم !

بازيگری در صحنه ی زندگی، يعنی دودوزه بازی، و دودوزه بازی، در صحنه ی زندگی، عملی زشت و ناپسند است، اما، بازيگری درصحنه نمایش، عملی است زيبا و پسنديده. چرا؟ چون، کارش نشان دادن اعمال ناپسند همان سايه روشن های نقش هائی است که انسان ها دراثرتطميع و تهديد به آن تن داده اند و هدفش، آزاد کردن انسان ها از بازی در چنان نقش های تحميلی است. يعنی تغيير موقعيت؛ تغييررفتار و گفتار های ناپسند و در نهايت، تغييرانسان، تغيير جامعه وتغيير جهان!

اما، مسئله این است که تحقیقات ژنیتیکی جدید، به ما می گوید که وقتی یک انسان اراده می کند که دست به تغییر وضعیت درونی و یا بیرونی چیزی و یا کسی بزند، همزمان با آن، وضعیت درونی و بیرونی خود اوهم شروع به تغییر می کند واگردرمقابل چنان تغییری مقاومت کند، آن تغییر، جبرا، اما به مرور و آرام آرام و بدون آگاهی او انجام می شود که در مورد تغییر نقش، همان تغییر،بدون آگاهی اما به طور"ناگهانی" انجام می شود که در شما عزیزان اتفاق افتاده است!

تغییر ناگهانی نقش، معمولا زمانی اتفاق می افتد که شما احساس می کنيد در بازی نقشی که برعهده تان گذاشته شده است ، حسابی جا افتاده ايد، اما، ناگهان متوجه می شوید که نقش ديگری، دربرابرتان ظاهر شده است و می خواهد که بازی کردن خودش را بر شما تحميل کند. درست مثل همین اتفاقی که برای شما عزیزان افتاده است و تغییر نقش به چنان سرعتی در شما ها اتفاق افتاده است که حتی قادر به یاد آوری آن نیستید، چه رسد به اینکه بخواهید چگونگی بارارزشی آن نقش ها را به خاطر بیاورید! اما، نگران نباشيد! شما، خوش شانس ترين ها هستيد، چون خيلی از بازيگران پيش از شما، جانشان را بر سر اين تغيير نقش ها گذاشته اند، بدون آنکه شانسی برای تجديد نظر در مورد نقش های گذشته شان داشته باشند.

همچنانکه در قسمت اول نمايش با شليک شدن آن هفت تير ديديد، تضمينی وجود ندارد که فکر کنيم همه ی حوادث، بر وفق مراد ما اتفاق خواهد افتاد و ديگر ناظر برصحنه های دلخراشی از آن نوع که شاهدش بوديم، نخواهيم بود! و تازه، آنچه را که شما تماشا کرديد، اصل آن صحنه ای نبود که در واقعیت اتفاق افتاده بود، بلکه بازسازی صحنه ای بود، از يک ماجرای واقعی، ولی هولناک و دلخراش که برای چند نفر از افراد گروهی که قبل از شما، به اينجا آمده بودند، پيش آمده بود؛ می گويم هولناک و دلخراش، چون، پس از گلوله خوردن زندانی – که قرار نبود از هفت تير واقعی باشد و به زمين افتادن او و بعد هم "خودکشی شنل پوش" همزمان چند نفر ديگر هم با هفت تيرهای واقعی وارد صحنه شدند و جنگ مغلوبه شد وبه جای گلوله های مشقی که شما امشب ملاحظه فرموديد، گلوله های واقعی از اسلحه های واقعی شليک شد واگرچه آن شب، برای جلوی گيری از هرگونه سوء استفاده ای از چنان اوضاع و احوالاتی، نيروهای نظامی وادار به دخالت شدند، ولی متاسفانه ، شد آنچه نبايد بشود و آن نمايشنامه ی تراژیک ، در نهايت با چند کشته و زخمی به پایان رسید! والبته، برای بر طرف شدن هر گونه سوء تفاهمی بايد عرض کنم که درمتن نمايشنامه ی چند دقيقه ای که آن گروه به ما داده بودند، و همچنين در طول تمرين هايشان، نه تنها صحبت ازهفت تير و اين طورچيزها نکرده بودند، بلکه حتی اشاره ی کوچکی هم به کشتن و کشته شدن نمايشی هم نشده بود و در حقيقت، نمايشنامه شان، به اين صورت باید تمام می شد که آن شخص شنل پوش، پس از آخرين مکالمه ی تلفنی اش، صورت زندانی را می بوسيد و بعد هم به خوبی و خوشی، دست در دست همديگر، از سلول خارج می شدند و می پيوستند به مردمی که جلوی در زندان، برای آزادی زندانيانشان، اجتماع کرده بودند و به هر حال، اگرچه متاسفانه، هردوی بازیگران اصلی آن نمايشنامه، قبل از رسيدن به بيمارستان، از دست رفتند و برای حل معمايی که به وجود آورده بودند، نتوانست به ما کمک کند، اما با تحقيقاتی که بعدا به عمل آمد، معلوم شد که علت پيش آمدن آن حادثه ی هولناک و دلخزاش، این بوده است که.....

" تلفن همراه کارگردان به صدا در می آيد. کارگردان، دستش را در جيب کتش می کند که تلفن را بيرون بياورد، اما به جای تلفن، هفت تيری بيرون می آيد و درست در لحظه ای که هفت تير را می برد جلوی گوشش، متوجه ی وجود آن می شود، اما......
داستان ادامه دارد.......

...................................................
اولین چاپ "رمان آوارگان خوابگرد"۱۹۹۸ میلادی.پاریس. انتشارات خاوران.




google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

Dr
Amir
2023-04-14 09:12:10
Its a very interesting story with a new oint of view to the humans life.
Thanks

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد