logo





شکل های احتمالی گذار از جمهوری اسلامی

شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸ فوريه ۲۰۲۳

مهران رجبی

اردوی گذار برای پیروزی نیازمند آن است که اسباب و شرایط این امر را فراهم کرده، و کاستی هایی را که مانع از پیشرفت و ادامه کار جنبش گردیدند، برطرف سازد. از میان کاستی های پیشگفته که بود و نبودشان در ظرفیت اراده و ذهنیت جنبش است می توان بعنوان نتیجه گیری روی دو مورد زیر انگشت نهاد: نداشتن نگرش اثباتی پیرامون اینکه چه می خواهیم و در این رابطه جایگزین نکردن «چه نمی خواهیم» (مرگ بر دیکتاتوری) با «چه می خواهیم» (آزادی، برابری، دمکراسی)، در کنار نبود رهبری و مرکزیت آگاه، مهمترین کاستی های خیزش مهر و آبان بودند.

چکیده :

نوشته زیر به تحلیل کاستی های مهم جنبش زن، زندگی، آزادی در شرایطی که زبانه های آن فروکش کرده است، می پردازد، تا در پرتو درس هایی که از آن گرفته می شود، بررسی شکل های محتمل گذار از جمهوری اسلامی به دمکراسی مبتنی بر آزادی، برابری و حاکمیت مردم را در دستور کار نهد. در این بررسی، روی توهم هایی که در جریان سه چهار ماهه گذشته ذهنیت فعالان جنبش را فراگرفته بود، تامل خواهد شد و با واکاوی آنها به این پرسش کسانی که سودای رهایی از یوغ جمهوری اسلامی را دارند، پاسخ داده می شود: گذار از جمهوری اسلامی بگونه یی فارغ از توهم و خیال بافی چگونه می تواند صورت پذیرد؟

خواست انقلاب و نبود شرایط انقلاب

حکومت جمهوری اسلامی بهنگام رویارویی با نخستین فروزه های جنبش اعتراضی زن، زندگی، آزادی در ماه های شهریور و مهر، نتوانست سیاست نرمش و رواداری پیشه کند، در عوض راه سرسختی، کین توزی و سرکوب و کشتار مردم بیگناه را در پیش گرفت، و با این کار خود کمک نمود تا جنبش آرام و مسالمت آمیزی که خواسته های جزیی معینی داشت به جنبشی انقلابی فرروید که سرنگونی رهبر حکومت و رژیم دیکتاتوری را در شعارهای خود فریاد می زد. گرایش ساختارشکن زیر پوسته اعتراض جزیی پیرامون تبعیض علیه زنان و زورگویی های حکومتی پنهان بود، و یکدندگی لجوجانه حکومتیان آن را به خواست «مرگ بر دیکتاتوری» فرارویانید. این درخواست چنان نیرومند و همه جانبه شد که از هر کوی وبرزن و از هر در و پنجره یی طنین افکن بود. حتا درخواست محجوبانه مولوی عبدالحمید برسر اینکه از واژگان مرگ بر... استفاده نکنید، نتوانست مانع از پژواک آن گردد.

درخواست سرنگونی یک حکومت، یک خواست انقلابی است، انقلاب در چارچوب سیاسی کشور. این چنین دگرگونی حتا اگر بصورتی خشونت پرهیز انجام شود، خود یک انقلاب است. درخواست انقلاب در قالب مرگ بر دیکتاتوری بیش از هرچیز واکنشی بود خوبخودی به سرکوب بیرحمانه اعتراض های ساده بوسیله حکومتیان. این خواست با وجود حقانیت خود در رابطه با 40 سال سیاست زورگویی و سرکوب و کشتار حکومت، مبتنی بر یک بررسی هوشمندانه و نتیجه گیری آگاهانه پیرامون اینکه شرایط عینی و ذهنی انقلاب فراهم شده یا نه، نبود. این درخواست با گذشت زمان نیرومند شد، و بر موج بلندی از توهم سوار گردید. توهم اینکه بصرف داشتن درخواست انقلابی می توان انقلاب کرد، بی آنکه شرایط آن فراهم باشد. در پایین به این نکته که شرایط برای انقلاب فراهم نبود، خواهیم پرداخت.

چون واژه انقلاب رساننده بهره گیری از خشونت و تندی در کارزار سیاسی است، اغلب نیروهای خواهان برچیده شدن بساط حکومت زور و تزویر بجای بکاربردن آن واژه از مفهوم «گذار» بهره می گیرند. با این حساب، نام بالا برای نوشته کنونی برگزیده شد که بررسی شکل های محتمل رهایی از بختک شوم حکومت کنونی را در دستور کار دارد.

رویکرد سیاسی طبقات و اقشار جامعه به گذار

گذار از جمهوری اسلامی چه شکل انقلابی بخود بگیرد، چه بصورت آرام و خشونت پرهیزی جریان یابد، برآمده از کشاکش نیروهای اجتماعی و بزبان دقیق تر فرآورده رویارویی طبقات و اقشار اجتماعی و نیز نیروهای سیاسی است، که منافع آنها را باز می تابانند. پس باید به ترسیم صف آرایی گروه های اجتماعی پرداخت، و ظرفیت های سیاسی آنها را از نظر هستی بخشیدن به شکل های محتمل گذار پیکاوی کرد.

ـ سرمایه داران رانت خوار و شریک در سفره اقتصادی وابسته به حکومت، بوروکرات ها و تکنوکرات های فعال در شرکت هایی که بطور مستقیم یا غیر مستقیم برای حکومت کار می کنند، مدیران و کادرهای اجرایی و قضایی وابسته به طیف اصول گرا، در کنار بخشی از فرودستان جامعه که جیره خوار ریخت و پاش های حکومتی اند، تشکیل دهنده طیف نیروهایی اند که پابرجایی و ماندگاری جمهوری اسلامی بسود شان است. افزون بر این گروه های اجتماعی که پایه اجتماعی جمهوری اسلامی را هستی می بخشند، می توان به نیروهایی اشاره کرد که هنوز گرفتار توهم نسبت به وجه اسلامی حکومت و ظرفیت آن برای خدمت به «امت اسلامی» هستند. این نیروها یک گروه اجتماعی ویژه را بوجود نمی آورند، و بصورت اقلیتی پیوسته در حال کاهش در جامعه و بویژه در میان اقشار پایین و میانی حضور دارند. بی رمقی و بی حالی آنها که در آخرین نمایش خیابانی جمهوری اسلامی بمناسبت 22 بهمن به نمایش درآمد، بازتاب دهنده واقعیت جمهوری اسلامی است که شور و حال پیشین خود را از دست داده، و تنها به کمک زورگویی، سرکوب و قلدری خود را سرپا نگاه می دارد.

ـ سرمایه داران مستقل از حکومت که به دلایل مختلف اقتصادی و اجتماعی ادامه حیات، پیشرفت و آینده خود را در تباین با زورگویی سیاسی و حقوقی و بی سامانی اقتصادی می بینند که رژیم جمهوری اسلامی مسبب آن است. آنها سود و صلاح سیاسی خود را در چارچوبی متمایز از جمهوری اسلامی می جویند.

ـ بازاریان و کاسب کاران بطورکلی پایگاه اجتماعی حکومت را در گذشته تشکیل می دادند. بخش های فزاینده یی از آنها هم در خلال جنبش های گذشته و هم در جریان اعتصاب های جنبش اخیر، همبستگی خود را با اعتراض های مردم نشان دادند. آنها بلحاظ سیاسی اغلب بی طرفی پیشه می کنند. برخی از این گروه در طیف مخالفان خاموش جا می گیرند. گزارش ها حاکی از این اند، کاسب کاران و مغازه دارانی که آشکارا موضع سیاسی دفاع از حکومت را به نمایش می گذارند، (پدیده یی که در گذشته بفراوانی بچشم می خورد) در اقلیت بسر می برند.

ـ کارگران و کارمندان که اکثریت نیروهای کارکن جامعه را تشکیل می دهند، هم بلحاظ اقتصادی (درآمد ناچیز، فشار کمرشکن گرانی و تورم)، هم بلحاظ اجتماعی (زورگویی همیشگی حکومتیان در جلوگیری از شکل گیری نهادها و تشکل های کارگری و سرکوب اعتراض های آنها) سود و صلاح خود را در عرصه رودررویی با جمهوری اسلامی می بینند، و بلحاظ سیاسی مهمترین و بزرگترین نیرو ی جبهه مبارزه با حکومت بشمار می روند.

ـ روستاییان و دهقانان بدلیل سطح رشد اقتصادی و اجتماعی کشور یک گروه بندی اجتماعی متمایز از دیگر اقشار و طبقات را تشکیل نمی دهند، و عمدتا در چارچوب تقسیم بندی بالا می گنجند، از سرمایه داران بزرگ تولید غله و دام تا دهقانان خرد که گاه درامد شان از سطح یک دکه دار کوچک ناچیزتر است، تا کارگران کشاورزی و روستایی بلحاظ موضعگیری سیاسی اغلب مانند دیگر گروه های اجتماعی عمل می کنند. درست است که فضای بسته روستا و تاثیر فراوان مسجد و امام جمعه در منطقه های روستایی عامل پدید آمدن نوعی تفاوت سطح اگاهی بین شهر وروستا از زاویه نگرش به حکومت بوده است. ولی اوضاع اقتصادی سخت و ناگوار در کنار پدیده های اجتماعی و سیاسی و رویدادهای مربوط به زندگی در شهرها دیوار ذهنی روستاییان را در جانبداری از حکومت جمهوری اسلامی متزلزل کرده است. خیزش سال 98 که نمایشگر این تزلزل بود، موجب به میدان آمدن بخشی از روستاییان نزدیک شهرها در مبارزه با گرانی و فشار اقتصادی و با زورگویی حکومتیان گردید.

رویدادهای چهارماهه جنبش اخیر نشان داد؛ منهای گروه نخست، دیگر گروه های بالا در مناطق شهرنشین، گاه بصورت فعال و اغلب بشکلی منفعل، در جبهه نیروهای مخالف جمهوری اسلامی قرار گرفته بودند، و علیرغم سرکوب وحشیانه و کشتارگری نیروهای انتظامی و بسیجی که مانع از به میدان آمدن مردم مسالمت جو می شد، طیف گسترده مخالفان ساکت رژیم حاکم را به پیشتازی جوانان سلحشور تشکیل می دادند. نظرسنجی های غیر رسمی که توسط رسانه ها پخش شدند، تایید کننده آن بود که بیش از 80 درصد مردم ایران در اردوی مخالفان جمهوری اسلامی قرار دارند.

جوانان و دانشجویان یک گروه اجتماعی مستقل را تشکیل نمی دهند، و بطورکلی بینش سیاسی آنها بازتاب جهت گیری اجتماعی و سیاسی خانواده های ایشان است. ولی جنبش سترگ مهر و آبان 1401 هویت ویژه و متمایزی را از این گروه به نمایش نهاد. کسی انکار نمی کند، موتور اصلی این جنبش جوانان و خشم توفنده آنها بود که دیگر نمی توانستند بساط تبعیض، زورگویی و نابرابری های مدنی را تحمل کنند. حرکت اعتراضی این گروه که دانش آموزان برخی از شهرها را با خود همراه کردند، زلزله بزرگی براه انداخت که پس لرزه های آن تا مدتها گریبان جمهوری اسلامی را خواهد فشرد. برخی از پیآمدهای اجتماعی جنبش جوانان مانند میل به ابراز بیان و تحمل نکردن قلدری و زورگویی مسئولان دولتی و آموزشی تبدیل به سرمایه بزرگی برای آینده ایران و روندهای اجتماعی و سیاسی آن خواهد شد.

شروط پیروزی انقلاب بر دیکتاتوری

از صف آرایی سیاسی که در جامعه شکل گرفته است، چنین بر می آید که دیکتاتوری موجود توانایی حکومت گری بی دردسر و آرام را که بایسته زندگی اجتماعی بشمار می رود، از دست داده است. بی حساب نبود که حکومتیان در این دوره چهارماهه، نتوانستند برای رویارویی با اعتراض های مردم سیاست دیگری جز بکارگیری سرکوب و کشتار در پیش بگیرند. شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور بشکل های مختلف تایید کننده این نتیجه گیری است، و نیز اینکه حکومت جمهوری اسلامی نه در آینده دور، بلکه در همین آینده نزدیک ناتوان از اداره صلح آمیز کشور بوده، و بطور محتوم روند دگرگونی آن آغاز خواهد شد.
ولی هیچ حکومتی هر قدر متناقض و شکننده، بخودی خود فرو نمی افتد. دانش سیاسی و نیز آموزه ها و تجربه های مبارزه سیاسی از دوره انقلاب های آمریکا و فرانسه تاکنون افزون بر تایید این گفته بدیهی، برآورده شدن سه شرط زیر را برای پیروزی گذار و فرو افکندن یک حکومت ناخواسته ضروری می دانند:

ـ باید شرایط عینی و ذهنی زندگی مردم برای خیزش انقلابی و مایه گذاشتن در این راه آماده باشد. در کنار سخت و توانفرسا شدن شرایط عینی زندگی مردم باید ذهنیت آنها در سطحی باشد که اتوریته و اعتبار حکومتیان را رد کرده، و نخواهند زیر قدرت آن بسر ببرند، و برای برچیدن بساط حکومت موجود آماده باشند، و اینکه هستی ذهنی آنها با اندیشه ها و سیاست های رهبرانی که سیاست «گذار» را پی می جویند، هماهنگ و همخوان باشد.
ـ باید توانایی حکومت در اداره ماشین سرکوب سست شده، و تضادهای درونی آن بالا گرفته، و به مرحله یی برسد که مانع از اجرای کارکردهای عادی حکومت در برقراری نظم زورسالارانه گردد.

ـ باید ابزار سازمانی و نیروی رهبری کننده در میان باشد تا توده مردم را برای فروافکندن حکومت و جایگزین کردن آن با حکومتی دیگر بسیج و هدایت نماید.

حال با توجه به صف آرایی بالا و با درنظرگفتن توان و ظرفیتی که در پویش ناشی از رویارویی بین حکومتیان و مخالفان وجود دارد، و نیز با آگاهی به اینکه سه شرط بالا هنوز تامین نشده است، ببینیم سرنوشت جمهوری اسلامی چگونه رقم خواهد خورد، به چه شکلی دگرگون خواهد شد، و با کمک از عنوان نوشته، گذار از آن به چه شکل یا شکلی های انجام پذیر خواهد بود. فراموش نکنیم اندیشه پردازی در این رابطه با این آگاهی صورت می گیرد که هیچگونه یقینی به اینکه قطعا چنین یا چنان خواهد شد، در میان نیست، ، بزبان دیگر شکل های گذار همگی شکل های احتمالی محسوب می شوند.

گذار تند و خشن بکمک دخالت نظامی بیگانگان

پیش از ادامه گفتمان، باید نکته مهمی را که به نقش کشورهای خارجی از نظر تاثیرگذاری روی روند تحولات کشور بر می گردد، بازگو کنیم. نیروهای خارجی که آشکارا خواهان تغییر رژیم جمهوری اسلامی اند، و به شکل های مختلف از مخالفان آن پشتیبانی می کنند، عبارت اند از : امریکا، اسراییل و عربستان سعودی. در این میان، آمریکا بدلیل توان نظامی آن، نقش محوری و تعیین کننده دارد. این کشور با وجود آنکه بارها تمایل خود را برای جایگزین کردن رژیم حاکم بر ایران با حکومتی گراینده به آمریکا و غرب ابراز کرده است، و در عمل به کارهایی مانند جاسوسی نظامی هوایی و کشتن سردار سلیمانی دست زده است، آمادگی آن را ندارد که به رویارویی مستقیم با کشور ایران و دخالت همه جانبه در آن دست یازد.

کارشناسان نظامی امریکا بارها گوشزد کردند، رودررویی نظامی با ایران هزینه های گرانباری را بر آمریکا و متحدان آن تحمیل خواهد کرد، و این ماجرا در مقایسه با کارزاری جنگی چون یورش نظامی به عراق در دوره صدام بسا پیچیده و خطرناک بنظر می رسد. بی سبب نیست که دولت آمریکا در چند مورد مانند سقوط هواپیمای جاسوسی، دستگیری ملوان های نیروی دریایی آمریکا و بمباران موشکی پایگاه های آن کشور در عراق واکنش نشان نداد. وانگهی آمریکا دیگر توان نظامی و اقتصادی لازم را برای آغاز نمودن جنگی که ماه ها بدرازا خواهد کشید و آینده آن روشن نیست، ندارد. فراموش نکنیم، این کشور نزدیک به هفت هزار میلیارد دلار هزینه نمود، چند هزار کشته و زخمی داد، تا عراق را از چنگ صدام حسین بدر آورده، و بناچار آن را تحویل شیعیان نزدیک به ایران بدهد. خاطره این آزمون تلخ گهگاه در سخنان مقام های سیاسی آمریکا بازتاب می یابد.

آن نیروهایی از اپوزیسیون ایران که آشکارا از دولت آمریکا می خواهند، در ایران دخالت نظامی بنماید، یا در جستجوی گرد آوردن وکالت برای نشان دادن خود بعنوان نماینده رسمی ایرانیان به نیروهای خارجی اند، بیشتر گرفتار خوش خیالی و پیروی از توهم ساده یی هستند مبنی بر اینکه دخالت آمریکا موجب خواهد شد تا رژیم سقوط کند، و قدرت بدست آنها بیفتد. آنها به واقعیت بالا و تجربه یی که آمریکا از دخالت در عراق و افغانستان بدست آورد، بی توجه اند، و بیش از آنکه از واقعیت جامعه ایران و بررسی موازنه نیروها در صحنه ژئوپولیتیک خاورمیانه حرکت کنند، به خواست و آرزوی ساده خود برای براندازی یکباره جمهوری اسلامی اتکا می کنند.

گذار خشن و «انقلابی»

این نوع گذار که باعتبار شکل خشن آن، درست یا نادرست مرادف انقلاب بشمار می رود، در بین نیروهای سیاسی داخل کشور آشکارا طرفدار ندارد. مردمی که از سر تامل به سرنوشت کشور می نگرند، و روشنفکران و نیروهای سیاسی با چنین گزینه یی که بر آمد مستقیم آن آشوب و هرج و مرج و خونریزی و احتمالا جنگ داخلی خواهد بود، سرناسازگاری دارند، و آشکارا دربرابر آن می ایستند. از بین گروه های اجتماعی پیشگفته تنها در میان بخشی از بورژوازی لیبرال ـ آن هم بصورت فردی ـ نداهایی در راستای برخورد تند و خشن با حکومت و گاه بکمک دخالت نیروهای خارجی به گوش می رسد. منهای این صداهای منزوی، اغلب گروه های اجتماعی کشور و نیروهای سیاسی بازتابگر منافع آنها از راهکارهای سیاسی که به آشوب و خشونت کشیده شود، فاصله می گیرند. در بین نیروهای اپوزیسیون برون مرزی گهگاه نداهایی پیرامون یورش نظامی به ایران و در پیش گرفتن راه درگیری خشن با نیروهای حکومتی شنیده می شود، ولی این نداها، هم در میان آن طیف ضعیف است، هم در بین مردم ایران زمین پژواکی ندارد.

نادرستی این شکل از گذار و خطای راهبرد انقلابی که در پس آن قرار دارد، تنها باعتبار ناهمراهی اکثریت مردم ایرلن با آن توضیح داده نمی شود. دلیل مهمتر برای توضیح اینکه چرا این راهبرد به کژراهه خواهد رفت، همانا نبود رهبری و سازمانی است که آماده این کار باشد، و نیز نبود نقشه راه انقلابی اثباتی که ناظر برعملکرد نیروی رهبری کننده و ذهنیت مردم باشد. بگذریم از اینکه ساختار حکومتی هنوز یکدستی و یکپارچگی خود را حفظ کرده، و ارکان اصلی آن متزلزل نشده است.

زمانی که جنبش اعتراضی با عرضه نمایی در خیابان ها به اوج خود رسیده بود، برخی گمان می کردند که سرنوشت حکومت به پایان خود رسیده است، و این توهم را دامن می زدند که قدرت اعتراضی مردم آنچنان نیرومند است که بزودی انقلابی پر شکوه را پدید خواهد آورد. غافل از آنکه انقلاب تنها فرآورده جوشش خیابان یا بقولی کوچه و بازار نیست. آنها اشغال شدن خیابان بوسیله مردم را انقلاب قلمداد می کردند، حال آنکه خیابان محل نمایش قدرت مردم و رویارویی آنها با حکومتیان است، نه تعیین کننده روند انقلاب. سرنوشت انقلاب بوسیله روندها و عواملی ناپیدا تعیین می شود که در عرصه خیابان بخشی از هستی خود را به تجلی می گذارند. در بالا به این عوامل در قالب شرایط انقلاب اشاره شد: اینکه حکومت بدلیل ضعف ها و تضادهای درونی نتواند از ابزارهای سرکوب خود به تمامی استفاده کند، و اینکه مردم برای رویارویی پیگیرانه با حکومت آمادگی داشته، و بتوانند بکمک رهبری و مرکزیت نیرومند بسیج شده، و در درازای زمان ایستادگی کنند. جنبش مهسا و نیکا از این شروط حیاتی، منهای شور فراوان جوانان و آمادگی بخشی ازمردم، محروم بود، و درنتیجه نتوانست به انقلابی پیروزمند فراروید.

گذار مسالت آمیز و خشونت گریز

اکثریت قاطع گروه های اجتماعی و نیروهای سیاسی ایرانی خواستار مبارزه مسالمت آمیز و پرهیز از خشونت و خونریزی اند. آنها گوش شنوا به نداهایی که راه گذار غیر مسالمت آمیز را ترویج می کنند، نمی دهند، و هر راهکاری را که بوی خون و خشونت بدهد، تخطئه می کنند. تجربه های تلخ راه های خشونت آمیز مبارزه با رهبران دیکتاتور مانند صدام، حافظ اسد و قذافی، و سرانجام فاجعه بار آن آزمون ها برای مردم این کشورها در آگاهی سیاسی مردم ایران و روشنفکران آنها وارد شده، و جا افتاده است. بی حساب نیست که حتا نیروهای سیاسی که هم اکنون بازوی نظامی در بیرون از کشور برای مبارزه با حکومت دارند، آشکارا از راهکارهای سیاسی تند و خشن جانبداری نمی کنند، و ادعای پیروی از راهبردی مسالمت آمیز را دارند.

با این حساب، ما با معادله یی دو مجهولی روبرو هستیم؛ از یکسو راه های خشن و تند که امکان رویارویی با توان برتر نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی را بکمک دخالت خارجی می دهد، بکنار نهاده می شوند، و از سوی دیگر کاروان پیکار مسالمت آمیز مردم از قدرت لازم مانند حضور فعال میلیونی بی بهره است، و در این حالت با نیروی برتر نظامی و یکپارچه حکومت رودررو می شود. موازنه نیروها در چنین آوردگاهی دستکم در شرایط کنونی بسود نیروهای دمکراسی خواه نیست. در این صورت تدبیر چیست؟

فروکش کردن زبانه های جنبش زن، زندگی، آزادی پس از فرازهای ماه آبان خود نشان از یک واپس نشینی اجباری می دهد. پرروشن بود که رودررو شدن با بازوهای انتظامی رژیمی که یکدستی و یکپارچگی خود را حفظ کرده، و با سنگدلی تمام به سرکوب و کشتار اعتراض ها و گردآمدن ها دست می زد، بخردانه نبود. واپس نشینی خیزندگان جنبش از خیابان ها تصمیمی نبود که آگاهانه و بصورت ارادی از سوی مرکزی معین اتخاذ شده باشد. ولی همه دست اندر کاران میدانی دریافته بودند که دربرابر ماشین سرکوب و کشتار بیرحمانه و چرخه اعدام چاره یی جز واپس نشینی نیست.

سه ماه پیکار سلحشورانه در رویارویی با ابزارهای سرکوب رژیم نتوانست در ساختمان حکومت رخنه جدی ایجاد کند، تا از گذرگاه آن بتوان رژیم را متزلزل کرد. حال با توجه به اینکه راه اصلاح طلبی و پیش بردن تحولات جزیی حتا بگفته رئیس اردوی اصلاح طلبی به بن بست رسیده است، و در نتیجه نمی توان به گذشته بازگشت و راه اصلاح طلبی در پیش گرفت، پس چکار می توان کرد؟

با این حساب چاره یی جز این نیست؛ صورت مسئله را دوباره باید بررسی کرد. پیکاوی کاستی های جنبش در چهارماه گذشته می تواند برای گشودن راه آینده درس آموز باشد. در نوشته های پیش به دو کاستی بزرگ جنبش که نبود رهبری و سازمان سیاسی نیرومند در کنار بی بهره بودن آن از ذهنیتی آگاه، اثباتی وسامان یافته باشد، اشاره شد.(1) این دو عامل منفی سهم زیادی در پدید آمدن کاستی سوم داشتند که همانا بمیدان نیآمدن اکثریت مردم در عرصه رویارویی با رژیم، یا بزبان دیگر حضور نداشتن میلیونی و فعال توده ها بود. واقعیت این است که میدان دار اصلی کشاکش های خیابانی جوانان بودند، و گروه های مختلف اجتماعی آنچنانکه در جنبش های سال های پیش مشاهده شد، وارد گود نشدند. آنها بسا بیشتر از گذشته از این کارزار ستیز با حکومت پشتیبانی نمودند، ولی پشتیبانی غیرفعال و بدور از حضور گسترده در صحنه. تنها در بلوچستان بطور مداوم و در کردستان در برهه یی کوتاه، مردم بطرزی گسترده وارد میدان نبرد شدند. پشتیبانی کارگران، کارمندان و معلمان از خیزندگان جنبش زن....کاملا جنبه نمادین داشت، و بازتاب عملی نیرومندی نداشت.

اگر نیروهای فعال جنبش بتوانند در چند ماه آینده دشواری تلخ پراکندگی و نبود رهبری و مرکزیت را حل بنمایند ـ البته بطور واقعی و نه از سر نمایش رسانه یی ـ می توان با امیدواری چشم بر این داشت که در فرازهای آتی جنبش، مردم بسیج بشوند و بطور گسترده، بادوام و بصورت میلیونی در صحنه حاضر گردند.

گذار ترکیبی


بسیج شدن مردم شرط لازم برای ایجاد رخنه در بنای حکومت است، ولی اگر مردم بصورت میلیونی بسیج بشوند، ولی حکومت جمهوری اسلامی دستکم در آینده نزدیک دچار تزلزل نگردد و مانند حکومت حافظ اسد به سرکوب و کشتار مخالفان و معترضان بپردازد، در این حالت چکار می توان کرد؟ این پرسش توجه ما را بسوی یکی دیگر از کاستی های مهم جنبش رهنمون می سازد؛ ناتوانی جنبش در ایجاد تزلزل در ساختار حکومت، و نداشتن آگاهی لازم از دامنه اختلاف ها و گرایش های متضاد حکومتیان در رویارویی با جنبش.

بهنگام همآوردی با حکومت، نداشتن شناخت لازم از صف آرایی پویای درون حکومت ضعف و کمبود بزرگی است. گفتم «پویا» چراکه دراثر بالا گرفتن فشار اعتراض ها بر دیواره سرکوب رژیم، تناسب نیروهای هار و تند آن در همسنجی با آنهایی که صدای اعتراض مردم را گوش می دهند، دچار تغییر خواهد شد. مادام که شناخت جبهه پیکار با استبداد از نیروهای درونی حکومت پاره پاره و ناقص باشد، ادامه مبارزه همانا به تیراندازی در تاریکی می ماند. کازار سیاسی برای دگرگون کردن حکومت را باوجودآنکه اصرار بر وارد نشدن در فاز نظامی دارد، باید همچون یک کارزار جنگی نگریست.

تیمسار یا فرماندهی که نداند نیروهای حریف چگونه آرایش یافته اند، کجایش ضعیف است، و در کجا پرنیروست، چه کسانی هار و تندخو اند، و چه کسانی متزلزل و متردد، در صحنه نبرد شکست خواهد خورد، و جبهه رویارویی را خواهد باخت. همه آموزش دیدگان و باتجربه های نبرد نظامی می دانند که نقش اندام های اطلاعاتی برای بدست آوردن آگاهی روی ترکیب نیروها و صف آرایی و کیفیت چهره های اصلی دشمن سرنوشت ساز است.
آگاهی از ترکیب و صف آرایی حریف و از درجه قوت و ضعف رهبران میدانی آن، تنها برای این نیست که مانند جبهه جنگ نیروی خود را روی یورش به نقاط ضعف رژیم متمرکز کرد، بلکه و بویژه در شرایط پیکار مسالمت آمیز، نیاز به آن اطلاعات حیاتی است، تا در شرایطی که جنبش سنبه پرزوری ندارد، از تضادهای درون رژیم استفاده نماید، و در این راستا به نیروهایی از رژیم که چهره هار و خشن ندارند، نزدیک شود. این همه بکار خواهد آمد تا کوشش در راه نزدیک شدن به نیروهای «عاقل رژیم» بتواند آنها را به همراهی با اردوی انقلاب (بخوانیم گذار) بکشاند، آن هم با نیت بوجود آوردن حالت های ترکیبی بین اردوی گذار و بخشی از حکومتیان مخالف عملکرد خشن و زورگویانه.

فراموش نکنیم گذار مسالمت آمیز و خشونت پرهیز ناگزیر از بهره جویی از راه های قانونی است، آنجاهم که مردم از چارچوب قانون موجود فراتر رفته و خیابان را اشغال می کنند، یا دست به نافرمانی مدنی می زنند، همواره باید به همزیستی راه های قانونی و غیرقانونی و ترکیب هوشمندانه آنها توجه داشت.

شنیدن واژه های نزدیکی و ترکیب می تواند مایه بیم و نگرانی شود، و چنین برداشت شود که شریک شدن با حکومت و راه های اصلاح طلبانه در نظر هست. همین جا باید روشن کرد و با قاطعیت تاکید کرد، دولت برآمده از ساختار سیاسی موجود اصلاح پذیر نیست، و همکاری و شریک شدن با آن منتفی است. این نکته را حتا رییس اردوی اصلاح طلبی با صدای بلند اعلام کرده است.

وقتی راهبرد عملی جنبش نشستن بر بالای حکومت و انجام اصلاحات در چارچوب نظام نیست، بلکه برچیدن بساط جمهوری اسلامی از راه تغییر قانون اساسی آن در آماج کار است، پس نباید از شنیدن این واژه ها و احتمال ترکیب و هماهنگ شدن با نیروهایی از حکومت که سیاست سرکوب و کشتار را تخطئه می کنند، هراس داشت. برای گام نهادن در این راه و نلغزیدن در وادی انحراف، رعایت یک شرط اساسی بس لازم است، و آن وجود رهبری و مرکزیت آگاه جنبش است و اینکه سیاست ترکیب و هماهنگی با نیروهای ناساز رژیم بوسیله این مرکزیت و از دل برخورد آگاهانه آن برخیزد.

پر روشن است، سخن گفتن از گذار ترکیبی و نزدیکی با عناصر حکومتی که دستش به خون صدها نفر آلوده بوده، و هزاران نفر را بیرحمانه و با شقاوت و وحشیگری تمام زخمی، معلول و داغدار کرده است، در ذهن بسیاری به نغمه یی ناساز و دلخراش می ماند. ولی می دانیم، در درون حکومت نیروهایی بودند و هستند که با سیاست زورگویی و سرکوب همراهی نمی کنند، و جنبش ناگزیر از بهره جویی از این تضادها و ناسازگاری ها در درون حکومت است. در اینجا باید به دونکته توجه داشت، نخست اینکه نیروهایی از حکومت که از سیاست سرکوب و کشتار دفاع می کنند، و در پیشبرد آنها شریک بوده و هستند، همواره در آماج یورش اردوی گذار قرار خواهند داشت، و هیچ سازش و انعطافی درباره آنها مجاز نیست. دوم اینکه یکی از توانایی های رهبری آگاه جنبش در اینجا نمود می یابد که رویکرد احساسی و عاطفی را از دایره الزام عقلانیت و عملکرد هوشمندانه دور نماید.

برای کسانی که از مفاهیم نزدیکی و ترکیب با بخشی از حکومت که با سیاست سرکوب و کشتار و قلدری مخالف است، هراس دارند، باید یادآور شد، مبارزه سیاسی برای فروانداختن یک حکومت مانند یک جنگ است، جنگی که بصورت آرام و مسالمت آمیز صورت می گیرد. در آنجا اگر توانایی نظامی برای شکست یکسره دشمن در میان نباشد، بناچار راه های گفتگو و صلح درپیش گرفته می شود. صلح و سازش با نیروهایی از حکومت که خواستار نگاهداشتن چارچوب کنونی و ادامه زورگویی و سرکوب هستند، بی معنا و توهین به خون و نام هزاران کشته و زخمی رژیم سرکوبگر است. برعکس، باید روی نیروهایی از حکومت که به اردوی مبارزه با ساختار کنونی جمهوری اسلامی گرایش پیدا می کنند، حساب باز کرد، و آماده بهره گیری از ظرفیت آنها بود.

این راه حل آنگاه که چاره ناپذیر شود، فرآورده اقتضای صف آرایی و موازنه نیروهاست، نه تصمیم دلبخواه این یا آن کس. فراموش نکنیم وقتی موج اعدام ها آغاز شد، نیروهای فعال جنبش تا چه اندازه آسیمه سر بودند. در آن شرایط موضعگیری یک آیت اله درجه دوم علیه اعدام ها مایه شور و خشنودی همه آنها می شد، و از آن استقبال می کردند.

درباره شکل ها و راه های ترکیب که برپایه بهره گیری از تضادهای درونی حکومت و در این رابطه نزدیک شدن به عناصری از رژیم که مخالف سیاست زورگویی، سرکوب و کشتار اند، استوار است، می توان به گمانه زنی پرداخت و سناریوهای مختلف را در ذهن تصور نمود. ولی درستی، کارآمدی و ظرفیت آنها در نلغزیدن به انحراف بستگی به وجود یک رهبری توانا دارد که نقشه کار وراهبرد مبارزاتی اش درعمل بوسیله مردم تایید گردد، و بویژه آنکه برای پیشبرد روند گذار از ساختار جمهوری اسلامی پای استوار باشد.

حال اگر از زاویه کاستی های بالا و شروط و الزاماتی که جنبش زن، زندگی، آزادی از آنها بی بهره بود، به روند ماجراهای چهار ماه گذشته بنگریم، در خواهیم یافت؛ چه خوش خیالانه و ساده لوحانه گمان می رفت که رژیم بزودی قافله را خواهد باخت، و در فاصله چند ماه تسلیم اردوی انقلاب خواهد شد. در شرایطی که رخنه در دیوار سرکوب حکومت پدید نیامده، و جنبش کاستی های اساسی خود را برطرف نکرده است، انتظار اینکه با انبوه شدن اعتراض ها رژیم سقوط خواهد کرد، خیالی باطل است.

اردوی گذار برای پیروزی نیازمند آن است که اسباب و شرایط این امر را فراهم کرده، و کاستی هایی را که مانع از پیشرفت و ادامه کار جنبش گردیدند، برطرف سازد. از میان کاستی های پیشگفته که بود و نبودشان در ظرفیت اراده و ذهنیت جنبش است می توان بعنوان نتیجه گیری روی دو مورد زیر انگشت نهاد: نداشتن نگرش اثباتی پیرامون اینکه چه می خواهیم و در این رابطه جایگزین نکردن «چه نمی خواهیم» (مرگ بر دیکتاتوری) با «چه می خواهیم» (آزادی، برابری، دمکراسی)، در کنار نبود رهبری و مرکزیت آگاه، مهمترین کاستی های خیزش مهر و آبان بودند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای رجوع به دو نوشته پیشین : ۱ـ انقلاب نمرد، زنده باد انقلاب، ۲ـ پرسمان رهبری


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد