هنر تنها در اتحاد نیست، بلکه در انتقاد پذیریست. اینرا که می گویند الان انتقاد نکنید و هر کس انتقاد کند، ضدانقلاب است - قبلا هم شنیده و چشیده ایم!
می گفتند حالا وقت مو از ماست کشیدن نیست. اول باید سرنگونی انجام شود … فارغ از آن که در اوج سرنگونی فقط سرنگونی انجام میشود. آنانی که مجسمه، عکس و نماد را سرنگون میکنتد، آنقدر تحت تاثیر این نیروی رهاشدهِ سرنگونیهستند که دست آخر جز سرنگونی کاری نمیکنند.
وعده سر خرمن دادن آسان است. راه باز و جاده دراز است و آرزو بر هیچکس عیب نیست.
ولی با زمین شخمنزده، بذر نداشته ونکاشته، چه خرمنی؟!
یکی از بلاهایی که وبال جمهوری اسلامی گردید، حجم کینهها بود. کینههای آخوندی که به تبعید فرستاده شد، فرزندش کشته شد و به خون شاه تشنه شد. برایش انتقام ماند و تنها هدفش سرنگونی بود، نه سازندگی! هر وعدهای داد و هر دروغی که لازم بود گفت، تا شاه را از تاج و تختش به پایین بکشد. به تلافی توهین تبعید، کینهِ انزوا و سالهای عمری که در انتظار سپری شد. حاکم بعدی کینههایش شخصیتر و روانیتر بود. هر روز آینه را به دست گرفت و پرسید : چه کسی از من بهتر و محبوب تر است …
آقای پهلوی شما با چه بار کینهای به سرنگونی مینگرید؟
تخت وتاج پدرتان راسرنگون کردند، از وطن بیرونش کردند، خانواده دربه در شد و سرگردان …
شما انگشت انتقام را به کدام سو نشانه می گیرید؟
شما کدام مجسمه ونماد را اول از همه سرنگون خواهید کرد؟
می گویند که آغاز انقلاب ۱۳۵۷ در سال ۱۳۴۲ بود. پس آغاز انقلاب ۱۴۰۱ از سال ۱۳۵۷ است و ما نیز دچار همان چالههاو چاههای مخوف خواهیم شد.
هشت نفر به عنوان سردمداران این انقلاب نشستی داشتند. چهار نفرشان حضور نداشتند و چهار نفر دیگر در حد تعارف و هندوانه زیربغل همگذاشتن به انگلیسی و فارسی سخنرانی و مزهپراکنی کردند. از منشوری گفتند که هنوز نوشته نشده و نوشته خواهد شد. وعده دادند که ای ملت ایران از امروز ما آشپزتان هستیم و آشی برایتان بارخواهیم کرد که بیا و ببین؛ ولی از فردا شما باز به خیابان بروید وهزینه بدهید تا ما آش را بپزیم.
با کلی گویی و وعده و شوخی نمیشود انقلاب کرد.
تعارف و تمجید از بهترین خصوصیات اخلاقی ایرانی نیست.
رک و راست باشید و با دست باز بازی کنید.
مردم ایران را نمیشود با وعده به میدان آورد و از جانشان مایه گذاشت. ۴۴ سال عمر یک انسان است ولی در بستر تاریخِِ یککشورجرقهای بیش نیست.
انقلاب را به اتوبوس مجانی تشبیه کردند.
اتوبوسی مجانی که هر کس سر هر ایستگاهی که خواست سوار شود. مجانی؟؟!!
راننده کیست؟ شرکت اتوبوسرانی کدام است؟ کدام جاده؟ کدام مسیر؟
همراه شوید تا با هم به مقصد برسیم. مقصد فتح میدان جمهوری اسلامی خواهد بود. ولی من میخواهم سر همینکوچه بایستم و بدانم برای رسیدن به این میدان همراه چه کسانی خواهم بود.
ادعا شد آقای پهلوی از قدیمیترین و با تجربهترین مخالفان جمهوری اسلامی است. چه دروغی!
در همان زندانهای پدرش بسا قدیمیترها و باتجربهترها گرفتاربودند که در آرزوی ایران آزاد عمری را سپری کردند و به آرزویشان نرسیدند.
نه آقای پهلوی! این اتوبوس مجانی نیست! هزینهاش را در داخل، ملت شریف ایران دادهاند و میدهند.
و در خارج آن دستهای پنهانی که جیبشما را پر می کنند، خواهند داد!
هیچچیز مجانی نیست!
میگویند، همه در مقابل قانون برابر خواهند بود!
ولی کدام قانون؟ در کدام چهارچوب؟
همه در مقابل قانون هیچوقت برابر نیستند.
میخواهند هر چه زودتر کابوس جمهوری اسلامی را پشت سر بگذارند. میگویند جمهوری اسلامی رژیم پهلوی را رو سفید کرد! جملهای که زیاد گفته میشود بدون اینکه واقعا به آن فکر شده باشد.
جمهوری اسلامی امتداد رژیم پهلوی بود و هست. در ایران بعد از انقلاب فقط مهرهها جابهجا شدند و نه افکار و فرهنگ اجتماعی. یک دسته بر دسته دیگر پیروز شد بدون اینکه به عمق مشکلات مردم پیبرده شود. جمهوری اسلامی وعده داد که مشکل اقوام گوناگون حل خواهد شد، اقلیت های مذهبی و نژادی و سیاسی آزادخواهند بود. حق زنان رعایت خواهد شد … تمام این وعدههای زیبا در روزها و ماههای نخستین انقلاب داده شد ولی آخرش، کسی تحمل دیگری را نداشت. همان روزها وماههای نخستین صدای زنجیر به پای آزادی شنیده شد.
گفتند، نگویید! اتحاد رمز پیروزیست! گفتند به این نهال جوان فرصت دهید تا تنومند شود.
تنومند شد و درختی شد که امروز شاخ و برگش چشم و چار مردم را نشانه گرفته است.
این همان درختیاست که شما امروز قصد تبرزدن به آن دارید،غافل از اینکه شما هم در کاشتن این درخت سهمی داشتید!
این که در سال ۱۴۰۱ با نماد رژیم سلطنت پهلوی تظاهرات میشود، هنر نیست.
حتی ملکه سابق نیز این را گفت که نمیشود زمان را ثانیهای به عقب بازگرداند.
مگر اصلا قرار است به عقب برگردیم که این همه بحث بر سر پادشاهی و سلطنت مشروطه درگرفته؟
نسلی که امروز در خیابان است، سلطنت را فقط از دریچه تبلیغات کانال های تلویزیونی می شناسد. تاریخ تحریف می شود و تصاویری عرضه می شوند که با واقعیت ده های سی، چهل و پنجاه هم خوانی ندارند.
ایران سالهای سال است که از پادشاهی و مشروطه خواهی عبور کردهاست . اما به سعی تبلیغات کانالهای تلویزیونی دوران سلطنت در افکار عده ای به گونه ای نوستالژیک با تاج و تختِ جواهرنشان و شاه و ملکه و درباریان شیک و زبان های فرانسه و انگلیسی و جلال و شکوه دربار و ضیافتهای پر تجمل و جشن های گوناگون از پنجاه سالگی تا دوهزار و پانصد سالگی، دربرابر رخت و ریش چندرهِ آخوندی و هیئتی
و انزوای جهانی ایران قرار می گیرد. آیا این دلیل می شود که بازگشت به آن سلطنت، به آن گذشته ترقی و پیشرفت را برای ایران به ارمغان خواهد آورد.
اینها تصاویری هستند از گذشتهای که روی صحنه چیده می شوند و تحویل مردم داده میشوند تا دمی از مشکلات فقر و بیچارهگیشان فارغ شوند. احتمالا بلیط این نمایش از طرف عده زیادی خریداری میشود (ویا مجانی در اختیار همگان قرار می گیرد) ولی این دلیل برآن نیست که میشود این نمایش و این فروش بلیطها را معیار محبوبیت سلطنت و بازگزداندن گذشته به آینده ایران پنداشت.
اما واقعیت دوران سلطنت پهلوی چیز دیگری بود:
در سال های پنجاه خورشیدی سرکوب و خفقان ساواک به اوج خود رسید.
دیکتاتوری شاه وسگ نگهبانش ساواک در ایجاد رعب و وحشت در روشنفکران و منتقدان و آزاداندیشان موفق تر از همیشه بود.
در جواب به انتقادها به جای باز کردن فضای سیاسی، احزاب ساختگی تاسیس شدند و انتخابات فرمایشی برگزار شد. خود شیفتنگی و خود کورش بینی سلطانی که برای خود القاب ریز و درشت ساخت و دولتی که تعظیم کنان در حد نوکری به تمام فرمایشات سلطان «بله قربان، هر چه اعلاحضرت بفرمایند» می گفت.
فقر و تبعیض طبقاتی بیداد می کرد. حلبی آبادها و حاشیه نشین ها متولد شدند. روستاییانی که به شهرها و به ویژٰه به شهرهای بزرگ تر کوچ کردند تا در این رفاه مصنوعی و تقلبی سهمی داشته باشند. مشکلات شهر ها با تولید بی رویه کارخانه های مونتاژی اتوموبیل سازی بیشتر شد. الودگی هوا، راه بندان های ترافیکی در این دوره بوجود آمد.
پیمان کارهای رانت خوار، بساز و بفروش های کلنگی که به ثروتمندان نو کیسه تبدیل شدند. ثروت باد آورده تولید نفت به جای سرمایه گذاری دراز مدت در تولید و پیشرفت صادرات صنعتی صرف واردات بی خاصیت شد و جیب دلالان را پر کرد و حلقه
غارت گران را توسعه داد.
سانسور دامن همه فعالیت های فرهنگی را گرفته بود. زندان ها پر از نویسندگان، شعرا و فعالان فرهنگی بود ...
جمهوری اسلامی همین الگو را پیش برد. زندان ها را پر کرد. شکنجه های ساواک را توسعه داد. آلودگی هوا و تولید اتوموبیل های بی کفایت را توسعه داد. مشکل آب، برق، گاز و بنزین را توسعه داد. رانت خواری و اقتصاد فرمایشی را توسعه داد. تیغ سانسور را تیزتر کرد. مطبوعات سفارشی رونق یافت. ثروتمندان نو کیسه و آقازاده هایی که از فرط ثروت ماشین های لوکس خود را اسقاط می کردند جای درباریان بله قربان گو را گرفتند. دروغ و خشونت در جامعه عادی شد. فقر عریان تر شد. فرق طبقاتی اقشار گوناگون نمایان تر شد. بیکاری، فساد و فحشا جامعه را به لجن کشید ...
این ها امتداد همان حکومتی بود، که سرنگون شد!
ملکه سابق در میان حرفهایش از وقایع دوران انقلاب گفت. از آن روز که صدای گوینده رادیو را شنید: »این صدای راستین انقلاب ایران است« و گفت: »لحظهای فکر کردم که ما بردیم«
نه خانم! شما هیچوقت صدای راستین انقلاب ایران نیستید و نخواهید بود!
این ملت ایران بود که تصمیم گرفت که اینها بیایند و شما بروید.
تحملش را دارید؟
مردم جانشان به لب رسید و در مقابل حاکمان مستبدشان ایستادند.
امروز هم مردم جانشان به لب رسیده و در مقابل حاکمان مستبدشان می ایستند.
استبداد حکومت پهلوی، ساواک و زندانهای پهلوی، همه نابرابری ها که حکومت پهلوی بوجود آورد، ظلمی که حکومت پهلوی به مردم کرد، منجر به انقلاب ۱۳۵۷ شد.
تحمل این را هم دارید؟
این همه قوانین ضد زن در ایران میراثی است که از زمان سلطنت باقی مانده است.
آیا شما و هوادارانتان در سال ۱۴۰۱ به حقوق بشر پایبند هستید؟
به آزادی بیان، آزادی مطبوعات، منع هر نوع سانسور و احترام به دگراندیشی پایبند هستید؟
آیا احزاب آزاد خواهند بود؟ آیا قومیت ها و مذهب های گوناگون حقوق برابر
خواهند داشت؟ آیا طیف های گوناگون سیاسی آزاد خواهند بود؟
مهسا امینی در حکومت جمهوری اسلامی بخاطر بد حجابی کشته شد.
در حکومت پهلوی زیر دست پرویز ثابتی مهسا امینی را بخاطر خواندن و داشتن کتاب یا
جزوه ای میکشند!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد