logo





دیکتاتوری پنهان

جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰ فوريه ۲۰۲۳

شهریار حاتمی

new/shahryar-hatami1.jpg
وقتی می گوییم، دیکتاتوری، اولین چیزی که در ذهن ما تداعی می شود، یک حکومت استبدادی و تمامیت خواه است که در آن سانسور، اختناق، زندان و شکنجه وجود دارد. راه وصول به رهایی از چنین حکومت تمامیت خواهی هم، غالباً انقلاب است. با پیروزی انقلاب هم تصور می رود که دیکتاتوری هم در جامعه پایان پذیرفته است.

جمله ی معروفی است به این مضمون که "من با نظر تو موافق نیستم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی آزادانه نظرت را ابراز کنی". این جمله را به وُلتر، متفکر و نویسنده بزرگ فرانسوی، نسبت می دهند. عده ای هم بر این باورند که این عبارت، دریافتی از شخصیت وُلتر است و نه گفته ی خود او. وُلتر بیشتر به خاطر حمایت اش از آزادی مذهب، آزادی بیان و جدایی دین از سیاست، شهره است. گفته می شود که یک خاطره نویس بریتانیایی، به نام بئاتریس هال، حدود صدو سی سال پس از مرگ وُلتر، اولین بار در زندگی نامه ای که در باره ی او منتشر کرد، از این عبارت استفاده کرده است.

آیا این جمله ی وُلتر است یا درکِ آن خاطره نویس از تفکر وُلتر، مهم نیست. مهم، محتوای عمیق این عبارت مشهور است. به زبان ساده تر یعنی آزادی بیان از هر چیزی، حتی از جان آدمی هم مهم تر است.

ممکن است این ادعا در وهله ی نخست اغراق آمیز به نظر برسد اما در شرایط بحرانی مثلاً در حوادث طبیعی و یا آتش سوزی ها، کم نیستند کسانی که جان گرانبها را حتی برای نجات جان یک بچه گربه، فدا می کنند.

آیا همین انسان برای کسانی که با او نظر مخالف دارند، تا همین اندازه خودگذشتگی نشان می دهد؟ اساساً در دنیایی که خودخواهی ها و خودبینی ها چشم ها را کور و گوش ها را کر، کرده است، آیا واقعاً کسی پیدا می شود که برای کسی که مخالف نظر اوست جانِ شیرین را فداکند تا آزادی را برای مخالف خود به ارمغان بیاورد؟

اغراق نیست اگر بگویم بیشتر، خلافِ این از خودگذشتگی را می توان دید. من حاضرم جان تو را بگیرم تا بتوانم آزادانه حرف خودم را به کرسی بنشانم. اگرچه که کسی به این صراحت این را نمی گوید اما در عمل می بینیم که چنین است. کافی ست سری به فضای مجازی بزنیم. توییتر، اینستاگرام و فیسبوک، پُر هستند از کامنت ها و اظهار نظرهایی که در لابلای آن ها جوخه های اعدام و طناب های داری که برای قربانی کردن مخالفان، مهیا شده است. پشت هر کدام از این کامنت ها یک دیکتاتور پنهان در حال رشد است. دیکتاتورهای کوچکی که پایه های استبداد آینده هستند و از همین حالا و پیش از رسیدن به قدرت، مخالفین خود را در دادگاه ذهن بیمار خویش محکوم به اعدام کرده اند.
در حکومت های مستبد و تمامیت خواه، دیکتاتوری از بالا و توسط حاکمیت اِعمال و بر جامعه تحمیل می شود. این دستگاه حاکمه است که از بستن دهان ها، شکستن قلم ها و ایجاد هراس سالاری در جامعه برای خاموش کردن هر صدای مخالف و معترضی بهره می جوید. برای بقای خود، دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی دایر می کند، مامور سرکوب تربیت و تطمیع می کند و فرصت ها را می سوزاند. یکی از آسیب های بزرگی که دیکتاتوری به جامعه وارد می کند همین است که به دلیل توسل به خشونت شدید در سرکوب معترضین، فرصت اندیشه ی عمیق را از جامعه و معترضین می گیرد و باعث می شود که تمامی انرژی و سرمایه ی جامعه، به جای این که مصروف بازسازی فرهنگی در جامعه بشود، بیشتر صرف تلاش برای براندازی دیکتاتور می شود. فرصت های گرانبهایی که می توانستند و می بایست، از جمله، صرف جُستن پاسخ به این که چرا و چگونه دیکتاتوری ها شکل می گیرند بشود، به هدر می روند. در چنین حالتی ست که بازگشت به دیکتاتوری حتی پس از انقلاب هم تقریباً حتمی ست. چرا که زمینه های پیدایش دیکتاتوری با انقلاب از میان نمی رود.

دیکتاتوری یک حادثه طبیعی مثل سیل و یا زلزله نیست که به طور ناگهانی و غافلگیرانه به آن دچار بشویم. دیکتاتوری پروسه ای ست درازمدت که ازجمله با غفلت های کوچک ما شکل می گیرد و تبدیل به هیولایی می شود که جز با خشونت متقابل، رهایی از آن تقریباً ناممکن است. دیکتاتوری بذر نهفته ای در نهاد آدمی ست که در فرصت های مناسب و شرایط مطلوب، پوست می ترکاند، جوانه می زند و رشد می کند. دیکتاتورهای پنهان امروز، دیکتاتورهای آشکار آینده هستند. هیچ حاکمیتی جدای از جامعه خود نیست. حاکمان مستبد هم موجوداتی عجیب و غریب نیستند که از کهکشان های دیگر و به قصد نابودی جامعه ی بشری آمده باشند. همین جا ودر کنار خودمان و از رگ گردن به ما نزدیک تر هستند. از خودِ ما تغذیه می شوند و رشد می کنند و در آینده حاکمیت را به دست می گیرند و روز به روز از جامعه خود فاصله می گیرند.

در یک دیکتاتوری آشکار، اِعمال فشار و ایجاد اختناق از بالا و توسط حاکمیت، صورت می گیرد. دیکتاتور شناخته شده است و لبه ی تیز حمله ی معترضین هم متوجه اوست. چاره نهایی هم در سرنگونی او و حاکمیت اوست. در حالی که در دیکتاتور ی پنهان، ایجاد اختناق و سرکوب مخالفین، از پایین و در میان خودِ جامعه و در همین فضاهای مجازی و همچنین در محافل واقعی صورت می گیرد. دیکتاتور به هیبتی که انتظارش را داریم و می شناسیم، نمایان نیست و یا ما آن را آشکارا نمی بینیم تا لبه ی تیز حمله را به سویش بچرخانیم. دیکتاتور پنهان، بر ذهن و بر نحوه ی تفکر ماست که حکمرانی می کند. این دیکتاتور همزاد ما و در ماست که در حال رشد است. طرفدار آزادی بیان است اما دهان مخالف خود را با لطایفُ الحِیَل می بندد. خواستار برابری حقوق برای دگراندیشان است اما تاب و تحمل اندیشه ی مخالف خود را ندارد. در تظاهرات ضد دیکتاتوری شرکت می کند اما با پرچم و پلاکارد خود از نمایان شدن پرچم و پلاکارد دیگران که مانند او فکر نمی کنند جلوگیری می کند. در مجامع و سخنرانی هایی که نظراتی غیر از نظرات او ارائه می شود ایجاد اغتشاش می کند. ادعا می کند برای دموکراسی تا پای جان حاضر است بجنگد اما با دیکتاتوری ترین شیوه ها مخالفین خود را از صحنه می رانَد و از درک عمیق دموکراسی و گستره ی فرهنگی آن عاجز است. سنگ اتحاد و ائتلاف به سینه می زند اما انعطاف که شرط لازم ائتلاف است را ندارد و با همان سنگ سرِ مخالفین خود را می شکند. برای تخریب رقیب خود تا آن جا پیش می رود که از دریدگی، دروغگویی و افترا زنی آشکار اِبایی ندارد. این نوع دیکتاتوری، به مراتب خطرناک تر از دیکتاتوری یک حاکمیت دولتی ست. این دیکتاتوری، سنگ بنای همان استبداد و خفقان حاکمیت دولتی ست که خود او با آن مبارزه می کند.

دیکتاتوری پنهان شاخصه هایی دارد و می توان به وضوح در سطح جامعه، در گفتگوهای تلویزیونی، در مطبوعات و به ویژه در فضای مجازی، او را باز شناخت. با فحاشی ها و اتهام زنی، تلاش می کند رقیب خود را از میدان به در کند. با ایجاد شرمساری نزد نسلِ به گفته ی او "پنجاه و هفتی"، می خواهد آنان را وادار به اعتراف به اشتباه در گذشته بکند. زمینه های اصلی انقلاب پنجاه و هفت را به کلی نادیده می گیرد و انقلاب را به گردنِ به گفته ی او "کمونیست های وطن فروش و تعدادی روشنفکر چپی که خوشی زیر دلشان زده بود" می اندازد و می خواهد آنان را از صف انقلاب امروز بیرون بیندازد. با روش های شدیداً غیر دموکراتیک تلاش دارد مخالفین خود را به سکوت و انزوا بکشاند و در نهایت حذف کند.

دیکتاتور پنهان، بدون زندان، شکنجه و اعدام، تلاش دارد مخالف خود را محو و نابود کند. اگر در دیکتاتوری های آشکار که از بالا و توسط دستگاه حاکمه اِعمال می شود، حذف فیزیکی مخالفین و معترضین از ضرورت های دوام دیکتاتوری ست، دیکتاتور پنهان نیازی برای حذف فیزیکی مخالف و یا معترض خود را ندارد. در دیکتاتوری توسط حاکمیت، حذف فیزیکی و جسمی مخالفین، آن ها را بیشتر مطرح می کند و مورد توجه قرار میدهد و از آن ها شهید می سازد. اما در دیکتاتوری پنهان، حذف روانی مخالفین است که آن ها را به سکوت و انزوا می کشاند و آن ها را از خاطره ها محو می کند. با محو روانی مخالفین در دیکتاتوری پنهان دیگر خطر انقلاب و سرنگونی دیکتاتور وجود ندارد.
ما شدیداً نیازمند یک بازنگری صادقانه و بدون تعصب هستیم. هرچند دیکتاتوری های حاکم در طول تاریخ، فرصت این بازنگری را از ما ربوده اند اما در مقیاس های کوچک میتوان و باید این بازنگری صورت بگیرد تا بتوانیم نوزاد دموکراسی را از خطر ابتلا به سرطان دیکتاتوری حفظ کنیم وگرنه در چرخه ی شوم گرفتار خواهیم ماند.

استکهلم ۲۱ بهمن ۱۴۰۱
شهریار حاتمی

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد