logo





هراسی كه چاره‌اي جز هراس‌افكني ندارد ،« عربده كشی اهريمنيِ باتوم‌ها »

جمعه ۳۰ دی ۱۴۰۱ - ۲۰ ژانويه ۲۰۲۳

محسن حکیمی

new/Mohsen-Hakimi.jpg
به عنوان يكي از آبشخورهاي فكريِ سركوب مخالفان در جمهوري اسلامي شهرة عام و « النصر بالرعب » نظرية خاص است و نيازي به توضيح ندارد. در اين نظريه، پيروزي بر مخالف از جمله در گرو مرعوب كردن اوست. بر بايد تأكيد كرد، چراكه هراس‌افكني اگر توأم با لوازم ديگري خاصه مشروعيت و مقبوليت سركوب « از جمله » اين از نظر مردمِ طرفدار حكومت نباشد، به ايجاد رعب و وحشت در ميان مخالفان و بدين سان پيروزي حكومت راه نخواهد برد. در طول چهار دهة اخير، به ميزاني كه اين مشروعيت و مقبوليت كاهش يافته امكان پيروزي حكومت بر حركت‌هاي اعتراضيِ مردم از طريق تلاش صرف براي ايجاد رعب و وحشت نيز كاهش يافته است.

اگر پيشترها، مثلاً در جريان انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي يا دفتر نخست وزيري در سال ۱۳۶۰ ، جمهوري اسلامي مي‌توانست جمعيت زيادي از مردمِ طرفدار خود را به خيابان بياورد و بدين سان با ايجاد فضاي رعب و وحشت زمينه را براي سركوب مخالفان خود آماده سازد، در سال‌هاي اخير به ويژه از دي ماه ۱۳۹۶ به بعد اين امكان تا حدود زيادي از دست رفته و جاي خود را بيشتر به پرونده سازي‌هاي امنيتي - قضايي و اعتراف‌هاي نخ نماي تلويزيوني داده است. بديهي است كه در چنين فضايي، حضور گسترده مردمِ متوهمِ هوادارِ حكومت در عربده‌كشيِ » خيابان‌ها جاي خود را به همان چيزي مي‌دهد كه فرانسوا ونسان راسپي، آزاديخواه فرانسوي، آن را ناميد. راسپي اين عبارت را براي سركوب لومپني و (Les orgies infernales des cass‐tetes) « اهريمنيِ باتوم‌های رعب‌انگيز اعتراض كارگران پاريس به انتخابات سال ۱۸۶۹ در دولت لويي بناپارت به كار برد. حكومت لويي بناپارت، كه با غفلت تاريخي طبقة كارگرِ فرانسه در سال ۱۸۵۲ روي كار آمده و سپس با تقليدي مضحك و ناميده بود، در سال ۱۸۶۹ صرفاً متكي به لومپن‌ها و « امپراتوري » مبتذل از حكومت ناپلئون بناپارت خود را اوباشيگريِ آن‌ها بود، به گونه‌اي كه درحالي كه از جنبش كارگران پاريس در هراس بود مي‌كوشيد با ايجاد رعب و وحشتِ صرف در مرئا و منظرِ مردم اين جنبش را با توسل به عربده‌كشي‌هاي هراس‌افكنانه در خيابان‌هاي پاريس سركوب كند. همين اتكاي صرف به هراس‌افكني براي سركوب جنبش كارگري فرانسه – و البته حماقت اعلام جنگ به دولت پروس – بود كه آخرين ميخ‌ها را بر تابوت امپراتوري لويي بناپارت كوبيد و ك‌متر از دو سال بعد به جايگزيني اين امپراتوري با كمون پاريس انجاميد.

شايد بتوان گفت كه جمهوري اسلامي نيز در سال‌هاي اخير و به ويژه پس از اوج‌گيري جنبش آزادي‌خواهانه كنوني در وضعيتي شبيه حكومت لويي بناپارت قرار گرفته است، يعني در حالي كه از اين جنبش هراسان شده با بزن و بكوب و بگير و ببند و بكش و توحش فوق تصور انسان در خيابان‌ها از يك سو و صدور حكم اعدام براي بازداشت‌شدگان از سوي ديگر مي‌كوشد هر طور شده مردم معترض را مرعوب و جنبش آنان را سركوب كند. حمله چند شب پيشِ سركوبگران به مردم ساكنِ شهرك اكباتانِ تهران نمونه‌اي از اين دست است. در اين حمله، كه دوشنبه شب به تاريخ ۹ آبان ۱۴۰۱ روي داد و همراه بود با تيراندازي، پرتاب گاز اشك‌آور، بمب صوتي، ليزر، شكستن شيشه‌ها و تخريب وروديِ بلوك‌ها، فردي كه به احتمال زياد فرماندة مهاجمان بود با بلندگو و بيان ركيك‌ترين و كثيف‌ترين توهين‌ها و فحاشي‌ها به ساكنان شهرك، كه از داخل خانه‌هاي خود شعار ۴۰ تا كشور آمدند سوريه اما هيچ غلطي نتونستند بكنند. گفتند ايران جلومان » : مي‌دادند، از جمله چنين گفت وايساده. براي مملكت خودمان جانمان و خونمان را هم مي‌ديم. به والله قسم اگر پاش برسه سر ناموس و زن و «. بچه‌هاي خودمان را هم مي‌بُريم، اما نميگذاريم به اين مملكت آسيبي برسه چنان‌كه پيداست اين فرمانده علي‌الظاهر از موضع قدرت و قاطعيتي سخن مي‌گويد كه به خيال خود جاي هيچ‌گونه امكاني براي پيروزي مخالفان باقي نمي‌گذارد. اما اگر زير پوست سخنان او را بكاويم خواهيم ديد كه، برعكس، در پس هَل‌مَن‌مبارز خوانيِ اين فرمانده هراس و خودزنيِ عميقي نهفته است كه از ناتواني و درماندگي او و كل نيروهاي مسلح حكايت مي‌كند.

در اين نمونه، كه روزني است كه اوضاع درونيِ كل نيروهاي مسلح حكومت را از خلال آن مي‌توان ديد، دست كم ۳ نكته هست كه اين هراس و خودزني را نشان ميدهد: -۱ مقايسه ايران با سوريه و اين نتيجه‌گيريِ تلويحي كه گويا ايران هم اكنون با تهاجم و تجاوز دشمنان خارجي رو به روست، جدا از اين‌كه مستمسكي به دست حكومت مي‌دهد براي سركوب جنبش آزادیخواهانه كنوني، بيانگر هراس فرمانده است. روشن است كه تشبيه مردمي بي‌دفاع، بي‌سلاح، پراكنده، و سازمان‌نايافته – كه جان به لب شده و صرفاً براي اعتراض به انواع ستمگري‌هايِ بيحد و حصر حكومت به خيابان آمده‌اند – به نيروي نظامي ۴۰ كشور جنگ افروزِ كشورگشايِ مجهز به پيشرفته‌ترين سلاح‌هاي مرگبار، هراس فرمانده را از اين مردم بي‌دفاع و بي‌سلاح نشان مي‌دهد. نشان مي‌دهد كه فرمانده « اگر پاش برسه سر ناموس و زن و بچه‌هاي خودمان را هم مي بريم » -۲ اين گفته كه امكان سرايت جنبش كنونيِ مردم به درون خانواده خود را منتفي نمي‌داند. به عبارت ديگر، او مي‌ترسد كه همسر و دخترش هم‌چون زنان و دخترانِ ديگر حجاب و روسري از سر بردارند، آن را آتش بزنند، عليه حكومت شعار بدهند و رو در روي نيروهاي سركوب بايستند. اما او اين ترس را در زير انبوهي از جار و جنجال و عربده‌كشي اند پنهان مي‌كند تا به خيال خام خود كسي « پياده نظام دشمن » يا « دشمن » و فحاشي و تهديد كساني كه به زعم او « دشمن » به آن پي نبرد. غافل از اين‌كه او با مطرح كردن اين سر بريدنِ احتمالي در واقع دارد خود را مي‌زند و نه را. اين خودزني از سر ضعف و ناتواني در پوشش شعارهاي پرطمطراقِ توخالي را به‌ويژه در سياست خارجيِ سخن مي‌گفت « انتقام » جمهوري اسلامي مي‌توان ديد. مثلاً پس از ترور قاسم سليماني، جمهوري اسلامي مدام از و پيوسته شعار توخالي مي‌داد. اما آن‌چه در عمل روي داد شليك چند موشك به يك پايگاه تخليه‌شده آمريكا در عراق بود، زيرا خودِ جمهوري اسلامي شليك موشك را قبلاً به دولت عراق اطلاع داده و عراق هم طبعاً آمريكا را در جريان گذاشته بود و، به همين دليل، موشك‌هاي ايران در واقع به پايگاهي شليك شد كه احدالناسي در آن ختم مي‌شد. جمهوري اسلامي، كه در « انتقام‌گيري » وجود نداشت. اما اي كاش ماجرا به همين ژست توخاليِ وحشت از واكنش تلافي‌جويانة آمريكا به سر مي‌بُرد، دو موشك ديگر شليك كرد، اما اين بار هدف نه پايگاه خالي از سكنة آمريكا بلكه هواپيمايي مسافري بود با بيش از ۱۷۰ سرنشينِ بي‌گناه، كه همه بدون استثنا قرباني اي كه اساساً آمريكا در پي اجراي آن نبود، زيرا ضربة « حمله » ، آمريكا شدند « حملة » هراس جمهوري اسلامي از خود را به جمهوري اسلامي زده بود بي آن‌كه متحمل ضربه‌اي شود. نمونة ديگرِ مبارزة خودزنانة جمهوري اسلامي با دشمنان خارجي‌اش سياست او در زمينة امتناع ورزشكاران ايراني از رويارويي با ورزشكاران اسراييلي است. از حكومتي كه مدعي است نمي‌خواهد رژيم اسراييل را به رسميت بشناسد انتظار مي‌رود سياست امتناع رويارويي ورزشكاران ايراني با ورزشكاران اسراييلي را به صراحت اعلام كند و تمام هزينه‌هاي آن را نيز بپردازد. اما جمهوري اسلامي به جاي اين‌كه به ورزشكار ايراني بگويد مثلاً روي تشك كشتي برود و اعلام كند با ورزشكار اسراييلي كشتي نمي‌گيرد زيرا دولت اسراييل را به رسميت نمي‌شناسد به او مي‌گويد بگويد پا يا دستاش شكسته است و نمي‌تواند كشتي بگيرد، يا به دليل اضافه وزنِ عمدي خود را از رويارويي با كشتي‌گير اسراييلي محروم سازد. است! « مبارزه با رژيم اشغالگر صهيونيستي » اسم اين گونه فرار از مبارزه هم طبق پروپاگانداي جمهوري اسلامي -۳ ماشين نظاميِ جمهوري اسلامي علي‌القاعده بايد نقش ضابط يا مجري را داشته باشد، خواه از قواي سه‌گانه دستور ضبط يا اجرا را بگيرد يا از ولي فقيه. براي مثال، نيروي انتظامي بايد نقش ضابط قوة قضاييه را ايفا كند، يعني فرد يا افرادي را كه به‌زعم او مرتكب جرمِ مشهود مي شوند بازداشت كند و تحويل قوة قضاييه دهد تا اين قوه در بارة اتهام منتسب به آنان تصميم بگيرد. به عبارت ديگر، نيروي انتظامي حق قضاوت و صدور حكم براي بازداشت‌شدگان را ندارد. اما اكنون اين نيرو طوري عمل مي‌كند كه گويي تمام حكومت در او خلاصه شده، يعني، همان گونه كه اين روزها و شبها در خيابان‌هاي اكثر شهرها مي‌بينيم، هم حكم صادر مي‌كند و هم حكم را اجرا مي‌كند: معترضان را نه فقط بازداشت بلكه ضمن ضرب و شتم و جرح و توهين در همان خيابان مي‌كُشد. اين خلاصه شدن تمام بوروكراسي جمهوري اسلامي در ماشين نظاميِ او براي كشتار مخالفان در خيابان مصداق بارز هراس حكومتي است كه براي حفظ خود چاره‌اي جز هراس‌افكني از طريق كشتارِ بيش از پيش ندارد.

محسن حكيمي ۱۳ آبان ۱۴۰۱

به نقل از "آوای تبعید" شماره ۳۰


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد