logo





چند شعر از امیرحسین بریمانی
شاعر زندانی

پنجشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۱ - ۱۹ ژانويه ۲۰۲۳



مرگِ مهتاب

فردا سنگسارِ وارونه ی ابرهاست !
چه شد که کرشمه ی مهتاب،
بر آن آبگیر سرد جان داد؟
باد بود که بر گونه ی آبِ بی رمق
بوسه نمی زد؛
یا تگ


طرحواره

برف و تگرگ و آذرخش
پشت سوسوی کور تپه از دور
فرو خفتند
و زمستان لنگر برکشید.
پروانه،
از طُعمه شکوفه شکفت ؛
از کمان آلی گذشت
و طرح ارغوانی چشم ها

تردید

مرغکانِ سرخورده
در سودای پنهان غروب
از پژواک انتقام خویش
زبانه می کشند !
کلبه،
فروشکسته در ملال ..
غو غو
ققنوس خییس بر شانه ی سستِ تاریک
نفس م

شمعدانی

چون شمعی که از رکاب طغیان مرگ
گریزش نیست،
تو را بر بلندای صبحِ بی رمق
من اینک دوست دارم.
این طنین نجواگر تنِ توست
که مرا به عطش سپید ابرهای عاشق

شب بی نسیم

رویینه تنی
که از تردیدِ تنِ تو
باز می آید؛
تهمتن است!
وطنم به آوازی غریب
شادمانه است :
طغیانِ آشتی
بر نفاقی کهنه
پهنه را از چنگال ستمگران
می سِتُرد.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد