گُلزار امید است
آیا
کاین چنین گریه خند میزند
بررواقِ روزگارِ ما؟
یکی را سوگند
بردستانِ پینه بسته ی پدر
و
دیگری
در حسرتِ آهی که
نبودش حتی
تکیه گاهِ دیواری
و
کودکی اما....
با قایقِ کوچکش
که
پرواز می داد
خدایِ رنگین کمانش را
و
آن دیگری
که
در لبخندِ آوازش
رفتن وُ ماندن
و
دلِ بیقرار را
زمزمه ای بر لب
تا
سایه رنگِ وحشت را
نوری باشد
در جدالِ با خاموشی
سبکبال وُ بی پروا
رقصیدند
وُ
می رقصند
قاصدانِ رهائی
بر
سرِ دار
و
می خروشند
خونِ آزادی را
در روزگارِ جهل
اخگرانِ عشقند
این لولی وشان
برپیشانیِ آسمان
12/01/2023
رسول کمال
این شعر را با صدای شاعر بشنوید
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد