به یادِ چهار کارگرِسربدار*
حسن حسام
خیره ـ خیره،
زل میزنم به چشمانت
که در قابِی سیاهِ ،
جا خوش کرده ای
از هزار سوی،
هزار پرسش لبریز می شود:
شب ها می خوابی؟!
کابوس نمیبینی؟
غذای چرب و چیله ی آشپزخانه، می چسبد؟
به هنگامِ دلبریِ کودکانِ شیرینِ« بیت»،
به صف نمی شوند در سرِ سَرخُوشت
کودکانِ کاروُ بزهکار
کودکان گورخواب
کودکان زباله گرد
وکودکانِ غرقه در خون
با گلوله پاسدارانِ آتش به اختیار؟!
با نامِ قاصم الجبارین
به سجده که می افتی
از فریاد ِ« مرگ بر رهبر »؛
بهم نمیریزی؟!
در دریای مواجِ نفرتِ بیشمارِ مردمان
وسینهی پرکینهی مادرانِ آتش گرفته از داغ
وَ شط خونِ جوانان؛
ویران نمی شوی ضَحّاک؟
خون قی نمی کنی؟!
گورزادِ جوانخوار!
هشدار!
از این همه طناب ِحلقه؛
یکی را، تنها یکی را
زیر ِعبا نهان کن !
برادرت ؛
آدُلف ِتیز هوش ،**
برای روز مبادا
باکی بنزین و جعبه ای کبریت،
در پستوی کاخ ،
ذخیره کرده بود!
توفان در راه است فرمانده ی درمانده!
پاریس ۰۷/۰۱/۲۰۲۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*
۱ـ محسن شکاری ، کارگر کافه
۲ ـ مجیدرضا رهنورد ،کارگر میوه فروشی
۳ ـ محمد حسینی ، کارگر مرغداری
۴ ـ محمد مهدی کرمی ، کارگر دستفروش
**
آدولف هیتلر پیش از سقوط کامل کاخ رایشتاگ ، فرمان داد تا او و معشوقه وفادارش را بسوزانند
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد