logo





دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۲۰)

يکشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۱ - ۱۸ دسامبر ۲۰۲۲

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh1.jpg
بیت من بیت نیست اقلیم است
هزل من هزل نیست ؛تعلیم است ... سنایی

پس از آن مولانا برای باز نمودن معنای "عنایت" و بخشش الهی، حکایتی هزل آلود و بی پروا از رسمِ شنیع ِ کودک آزاری که در غالب خانقاه های قلندران ِ آن زمان معمول بود می آورد. در قرن هفتم هجری اغلب ِ دراویش ِ قلندر مآب، به بهانۀ پشت پا زدن به رسوم دست وپاگیر اجتماعی و پس زدن ِ سلطۀ دین ورزان رسمی، در خانقاه های خویش که به نام عزب خانه نیز مشهور بود گرد یکدیگر آمده ، ظاهرا دوستانه و با صفا و به دور از جماعت زنان، شب و روز می گذراندند.اما در عمل؛ شکمباره وبی شرم و کودک آزار بودند؛ هر چند خود را هوادار حق می نمودند. اینک برگزیده ای کوتاه از این ماجری :

(عنوان ششم)
حکایت آن دو برادر؛یکی کوسه و یکی اَمرد، درعَزبخانه یی خفتند، شبی اتفاقا اَمرد،خشت ها برمَقعدِ خود انبار کرد،عاقبت، دبّاب* دبّ آورد و آن خشت ها را به حیله و نرمی از پس ِ او برداشت کودک بیدار شد به جنگ،که این خشت ها کو؟ کجا بردی و چرا بردی؟ او گفت تو این خشت ها را چرا نهادی الی آخِرِه ...[ و خلاصۀ حکایت از بیت 3843 به بعد:]

امردی* و کوسه یی در انجمن
آمدند و مجمعی بُد در وطن 1
زآن عزب خانه نرفتند آن دو کس
هم بخفتند آن سو از بیم ِ عسس 2
کوسه را بُد بر زنخدان چار مو
لیک همچون ماه ِ بدرش بود رو 3
کودک ِ امرد به صورت بود زشت
هم نهاد اندر پس ِ کون بیست خشت 4
لوطیی* دَبّ * برد شب، در انبهی،
خشت ها را نقل کرد آن مشتَهی* 5
دست چون بر وی زد، او از جا بجست
گفت: "هَی! تو کیستی ای سگ پرست ؟"6
گفت:"این سی خشت چون انباشتی؟"
گفت :"این سی خشت چون برداشتی؟ 7

تفسیر اجمالی ابیات
* امرد، مرد ِ بی ریش ــ*دبّ ؛ نرم و آهسته از پس کسی برای لواط درآمدن. ــ *مشتهی؛ دارای اشتهای نوجوانی ساده رو همراه کوسه ای با چند تار مو در جمعی حضور یافتند .دیر وقت که شد از ترس نگهبانان شب در شهر،منزل نرفتند و در همان عزبخانه خوابیدند. کودک ساده رو بیست آجر دور باسنش بالا آورد. شب که شد لواطه کاری آرام پیش خزید و آجر ها را برداشت . کودک پرسید تو کی هستی ؟ درویش لوطی گفت این سی آجر را چطور روی هم گذاشتی؟ کودک گفت تو اینها را چطوربرداشتی که نفهمیدم ؟ سپس مولانا از زبان آن نوجوان یکی ازانحرافات جنسی یعنی بچه آزاری و غلامبارگی را که جدا از مذاهب گریبانگیر تقریبا همۀ جوامع قرون وسطایی از مسلمان و مسیحی و غیر آن بود،بیان می دارد :

"خانقاهی که بوَد بهتر مکان
من ندیدم یک دمی در وی امان 8
رو به من آرند مشتی حَمزه خوار*
چشم ها پر نطفه؛کف ...یه فشار 9
وآن که ناموسی ست خود از زیر زیر
غمزه دزدد؛ می دهد مالش به ...ر 10
خانقه چون این بوَد؛ بازار ِ عام
چون بوَد؟ خرگلّه و دیوان ِ خام" .... 11
بعد از آن کودک به کوسه بنگریست
گفت:" او با آن دو مو از غم بری ست 12
فارغ است از خشت و از پیکار ِ خشت
وز چو تو؛ مادر فروش ِ کِنگ ِ * زشت 13

(تفسیر اجمالی ابیات)
*حمزه نوعی ترۀ ترش بوده است . قلندران و بعضی صوفیه درخانقاه ها با خوردن آش حمزه ظاهرا برای ترک گوشتخواری ولی در واقع برای تقویت قوای جنسی از آن استفاده می کردند. ــ * کنگ؛ درشت اندام کودک می گوید هر خانقاهی که پا می گذارم رندان بچه آزار در پی من می افتند،چرا که در صورتم مویی نروییده است. وقتی خانقاه که باید مکان تجمع عاشقان حق باشد چنین آشفته بازاری ست ،دیگر وای به حال تودۀ عوام که همچون گله هایی از خر و دیوان انسان نما تنها به فکر شکم خویش و زیر آنند و بس .آنگاه کودک نگاهی به روی کوسه کرده و گفت این دو سه تار مویی که بر صورتش روییده و ظاهری مردانه به او داده است؛وی را از غم حفظ عورت رهانیده و دیگر با تو نره خر مادر فروش برسر چند خشت جنگ و دعوایی ندارد. سپس مولانا به نتیجه گیری از حکایت پرداخته، چهار تار موی رسته بر چانۀ کوسه را عنایت خداوندی می داند که وی را از تجاوز کودک آزاران و قلندران ِ لوطی صفت، در امان می دارد :

بر زنَخ سه چار مو بهر ِ نُمون
بهتر از سی خشت گرداگرد کون 14
ذره یی سایۀ عنایت بهتر است
از هزاران کوشش طاعت پرست 15
زآنکه شیطان خشت ِ طاعت برکند
گر دو صد خشت است، خود را ره کُند 16
آن دو سه تار ِ عنایت همچو کوه
سدّ شد، چون فرّ ِ سیما در وجوه 17
خشت را مگذار، ای نیکو سرشت !
لیک هم ایمن مخسب از دیو ِ زشت 18
رَو ، دو تا مو ز آن کَرَم با دست آر
وآنگهان ایمن بخُسب و غم مدار 19

(تفسیر اجمالی ابیات)

در این ابیات،مولانا حکایت را بصورت تمثیلی از ارتباط میان ابلیس و آدمیان می نمایاند. یعنی عبادات عامۀ مردم ؛ غالبا از روی عادت و اجبار و حاصل مجاهدات شخصی آنهاست . و نمی تواند در برابر رخنۀ شیطان سدی ایجاد کند؛ مگر آنکه خداوند عنایتی کرده آنان را از دست وساوس نفسانی برهاند. آن وقت وجود شکوه الهی در سیمایشان مانند دیدن چند تار مو بر صورت سادۀ امردی،همانطور که هر لوطی را از حمله دور می دارد،ابلیس نفس امّاره را نیز فراری می دهد.

آن دو سه تار ِ عنایت همچو کوه
سدّ شد؛چون فرّ ِ سیما در وجوه

که نظر دارد به بخشی از آیۀ 29 سوره الفتح : [ .... ایشان را همواره در حال رکوع و سجود می بینی که فضل و خشنودی پروردگار را می جویند و نشانۀ آن ها در چهره هاشان ناشی از سجده باشد... ] در دوبیت بعدی می فرماید ای کسی که سرشت نیکویی داری ! خشت عبادات را فرو مگذار اما در عین حال بر انجام آنها مغرور نباش و احتمال حملۀ شیطان را هم بده و آمادۀ پیکار باش و صبر کن تا عنایت حق در رسد ؛ یعنی اگر در عبادات خویش اخلاص ورزی مشمول رحمت حق گشته از وسوسۀ نفس می رهی .

ادامه دارد
http://zibarooz.blogfa.com/post/357
کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا
https://t.me/didarmasnavi/2568



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد