logo





آن‌ها فقط شانزده نفرند!

يکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ - ۰۴ دسامبر ۲۰۲۲

ناصر رحمانی نژاد



در دوره‌های انقلابی، انقلابی که برای از جاکندن قدرتی ارتجاعی خیز برداشته و هدفش استقرار آزادی است، همیشه نیروهای خلاقی که سانسور و خفه‌شان کرده بودند و نیروهای تازه نفس سربرمی‌آورند و در عرصه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و هنری نوآوری‌هایی می‌آفرینند که تا آن موقع نمونه‌های آن دیده نشده بوده و یا فرصت ظاهر شدن نداشته‌اند. این پدیده را ما در تمام انقلاب‌ها در سراسر جهان دیده‌ایم؛ و در ایران نیز، در انقلاب مشروطیت، در انقلاب ۱۳۵۷‌ و امروز در جنبش انقلابی فعلی شاهد بوده و هستیم. این نمونه‌های نوآوری را، از شعارهای سیاسی گرفته تا تاکتیک‌های مبارزاتی و تا تحلیل‌های سیاسی، و به‌ویژه در عرصه‌ی هنر می‌توان به‌خوبی مشاهده کرد. به‌طور مثال، در همین دوره‌ی کوتاه که از آغاز جنبش اعتراضی تا تحول این جنبش به یک جنبش انقلابی می‌گذرد، میزان و نوآوری در آثار ترانه‌سرایی و موسیقی و شعر بسیار برجسته و به نحو چشمگیری قابل تامل است. همه‌ی ما هر روزه ترانه‌ها و قطعات زیبای موسیقی از هنرمندان جوان در ارتباط با جنبش می‌شنویم.

در این میان، تا آنجا که شرایط و فرصت‌ها در مرحله‌ی فعلی این جنبش انقلابی امکان داده، عکس‌ها و کلیپ‌های ویدئویی نیز تهیه شده و در رسانه‌های اجتماعی پخش گردیده است. در اینجا، من مایلم بر یکی از این دستاوردهای هنری این دوره، که به‌نظر من نمونه‌ای قابل تاکید از آفرینش‌های هنری است، مکث کرده و آن را معرفی کنم. در زیر، تک-تصویری از این کلیپ ویدئویی کوتاه، ۵۸ ثانیه، و به‌ظاهر بسیار ساده می‌بینید، که من آن را یک اثر هنری کمال یافته می‌دانم، و سعی می‌کنم درک خود را از آن توضیح دهم.

همان‌طور که تیتر خبری آن به‌صورت کپشن در این تصویر می‌گوید، آنها «تعدادی از فعالان تئاتر و سینمای ایران…» هستند. آنها فقط شانزده نفرند. در چهره‌ی این شانزده نفر چه می‌توان دید؟ نگاه آنها به دور بین، یعنی به ما، دوخته شده است. آنها با نگاه‌شان به ما چه می‌خواهند بگویند؟ آنها چه احساسی در ما، به‌عنوان بیننده، به‌وجود می‌آورند؟ پاسخ به رو در رویی آنان با نیروی سرکوب نادان و اهریمنی جمهوری اسلامی، که ما ماهیت آن را به‌خوبی می‌شناسیم، چه خواهد بود؟ خطری که از جانب این نیروی اهریمنی آنها را تهدید می‌کند تا چه ابعادی خواهد بود؟ می‌دانیم که این تهدیدات هم‌اکنون آغاز شده است. این شانزده نفر در فرایند چگونه گفتگویی به این تصمیم رسیده‌اند؟

عنوان خبر، جز عبارت «حجاب اجباری» که اهمیت و حساسیت آن را برای جمهوری اسلامی می‌شناسیم، چیز زیادی درباره‌ی این تصمیم دشوار نمی‌گوید. اهمیت این تصمیم، که به خلق این اثر هنری انجامیده است را باید با رجوع به فضای رُعب و وحشتی که این روزها حاکم است، و همچنین وحشتی که جمهوری اسلامی سعی دارد توسط امنیتی‌ها و پلیس و ایادی و عوامل سرکوب آشکار خود، و عوامل تهدید حاکم بر محیط اداری و هنری در محیط کار است، بازشناخت.

در این تک-تصویر عامل رازآمیزی وجود دارد که نمی‌دانم چیست، اما هر چه هست میان من و آنها یک رابطه و نزدیکی عمیق و پرمهری را دامن می‌زند. می‌دانم که این احساس ناشی از همکار تئاتری بودن ما نیست، ضمن آن که هنرمند تئاتر بودن آنها در من غرور ایجاد می‌کند. با خود می‌اندیشم، این عده چگونه و پس از چه گفتگوها و مشورت‌هایی به این نقطه رسیده‌اند که اکنون ما در این عکس فقط لحظه‌ای از آن را می‌بینیم، لحظه‌ی خلق شده‌ای که ماندگار خواهد شد. عکسی که «عکس یادگاری» نیست، عکسی است که در خود یک نیروی دگرگون‌ساز عمل می‌کند. عکسی که در تاریخ تئاتر ایران ماندگار خواهد شد.

ویدئو در قابی ثابت باز می‌شود. یکی از آن شانزده نفر، یک هنرمند تئاتر در سمت چپ تصویر ایستاده. فضای پارکی را می‌بینیم با درختانی که هنوز تمام برگ‌هایشان در این فصل پائیزی نریخته است. در روبرو پله‌هایی است که به سطحی مرتفع‌تر از پارک می‌رسد. برگ‌های زرد و خشک پائیزی درختان را بر پله‌ها و اطراف آن می‌توان دید. بر لبه‌ی هره‌ی پله‌ها گربه‌ای ایستاده که به سمت راست نگاه می‌کند. صدای قار قار کلاغی به گوش می‌رسد. برگهای زرد و خشکی که بر زمین ریخته شده حاکی از فصل پائیز است. صدای کلاغ بر فصل پائیز تأکید می‌گذارد. از سمت نگاه دوربین که درست در روبروی هدف خود قرار گرفته، یک نفر وارد می‌شود و در فاصله‌ای در وسط قاب به‌طرف ما برمی‌گردد، و با نگاهی مستقیم به دوربین، می‌ایستد. او دختری است با موهای کوتاه، بدون حجاب. بلوزی سیاه به تن دارد. صدای کلاغ دوباره شنیده می‌شود. از سمت دوربین سه نفر دیگر، دو مرد جوان و یک دختر به مرکز قاب می‌روند، به طرف دوربین می‌چرخند، و با نگاه مستقیم به دوربین، رو به‌ ما می‌ایستند. بلافاصله دو نفر دیگر و تقریباً همراه آنها سه نفر دیگر وارد قاب می‌شوند، یک پسر، شاید جوان‌ترین در این جمع از سمت راست دوربین و یک خانم جوان از سمت چپ دوربین وارد می‌شوند، پشت سر آنها دو دختر جوان از سمت راست دوربین و یک خانم جوان از سمت چپ وارد قاب تصویر می‌شوند، به دیگران می‌پیوندند، به طرف دوربین برمی‌گردند و بی‌حرکت، مستقیم، به ما چشم می‌دوزند. اکنون شانزده نفر را در این قاب داریم. شانزده هنرمند جوان در میان هزاران فعال تئاتری. اما چه غم. جنبش در حال گسترش و قدرت گیری است. به‌زودی دیگران و دیگران و دیگران نیز به امواج رنگارنگ جنبش خواهند پیوست.

این صحنه‌ی زیبا، قوی، محکم، مؤثر و بی‌تردید گویای تئاتری، نمونه‌ای از هنر اعتراضی-انقلابی این دوره از جنبشی‌ است که نسل امروز ایران آغاز کرده و مصمم است تا پیروزی آن را ادامه دهد. این لحظه‌ی به‌ظاهر ایستا در این تصویر، دینامیسمی در خود دارد که می‌تواند همچون نقطه‌ی آغاز یک توفان باشد.

بیش و پیش از هر چیز چهره‌ی آنها مصمم است. اما در عین حال می‌توان در این چهره‌ها خشم، عزم، تصمیم، و مهم‌تر از همه و علیرغم تهدیداتی که کاملاً به آن واقف هستند، آمادگی کامل را دید.

آنها فقط شانزده نفرند، اما وحشتی که در دل رژیم می‌اندازند چون سقوط با سر است!




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد