ملایِ سيادستاری در كودكيم
سر ميز شامِ عروسی خواهرم
قابِ مرغ را در هوا قاپيد
پيش خود گذاشت و گفت:
"ما سيدها كه مرغی هستيم."
آيا همو نبود كه در جوانيم
انقلابِ ما را ربود
و چندصدايی را خاموش كرد
تا ولايتِ خونين خود را بسازد؟
عقربه ها از اين همه نابهنگامی
بر ساعت ها می شورند.
دور نيست آن زمان
كه انحصارِ ملايان براُفتد
آدميت به سفره بازگردد
و هر كس از سينی فراوانی
سهمی برابر بگيرد.
نوميد مباش دوست من!
از قديم گفته اند:
"ملا شدن چه آسان
آدم شدن چه دشوار."
یکم ژوئيه دوهزاروچهارده