logo





از رخت و پخت حافظ تا خنزر پنزری هدایت

دوشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۱ - ۱۴ نوامبر ۲۰۲۲

س. سیفی



هر مصححی به سهم خود ناقد ادبی نیز شمرده می‌شود. چون مصحح امروزی متنی از ادبیات کلاسیک فارسی را با این نگاه به نقد می‌نشیند که روایتی درست‌تر پیش روی مخاطب خود بگذارد. با همین رویکرد است که او ناسره را وامی‌نهد تا سره را ارج بگذارد. ولی تصحیح متن شیوه‌های عملی و علمی مربوط به خودش را می‌خواهد. چنین شیوه‌ای برای تصحیح متن از مشروطه به بعد در ایران باب گردید و هرگز پیش از آن سابقه نداشته‌است. محمد قزوینی یکی از نخستین کسانی است که به تصحیح متن‌های پیشین ادبیات فارسی روی آورد. در این بین، تصحیح او از دیوان حافظ بیش از کارهای ماندنی دیگرش شهرت یافت. ناگفته نماند که در تصحیح دیوان حافظ، قاسم غنی نیز به محمد قزوینی یاری رسانده است.
بیتی از حافظ در همین دیوان تصحیح شده از سوی محمد قزوینی و قاسم غنی این گونه بازتاب می‌یابد:
وقت است کز فراق تو، وز سوز اندرون / آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش(۱)

محمد قزوینی در حاشیه‌ی همین صفحه از دیوان حافظ به منظور روشنگری از ترکیب رخت و پخت می‌نویسد: "پخت به فتح اول و با باء فارسی از اتباع و مزاوجه‌ی رخت است".(۲) اما توضیح قزوینی برای فارسی زبانان امروزی مشکل را دو چندان می‌کند. چون منظور او از باء فارسی همان حرف پ واژه‌ی پخت است. حسین خدیو جم در واژه‌نامه‌ی غزل‌های حافظ خود کاربرد چنین ترکیبی از رخت و پخت را درست می‌خواند و در توضیح آن ضمن بازتاب دیدگاه محمد قزوینی می‌نویسد: "پخت از اتباع و مزاوجه‌ی رخت است که در فارسی آن را "مُهمل" می‌گوییم. اتباع یعنی بعد از دیگری رفتن و پیروی کردن مزاوجه یعنی یک وزن داشتن، مثل تار و مار و خان و مان".(۳)

گفتنی است که حسین خدیو جم در این عبارت، مثال و توضیحش را از قزوینی گرفته است. اما در این بین پرسشی برای خواننده باقی می‌ماند که او بداند مفهوم مهمل چیست؟ برای توضیح واژه‌ی مُهمل در فرهنگ معین گفته میشود: "لغتی که به تنهایی معنی ندارد و چون از پی لغتی دیگر درآید معنی آن را پذیرد: اتباع؛ مانند پخت در رخت پخت".(۴) جالب آن‌که محمد معین ضمن روشنگری خود از واژه‌ی مهمل، رخت و پخت را بدون آوردن واو عطف می‌نویسد. این نوع واو را محمد قزوینی در حاشیه‌ی همان بیت از حافظ، واو عاطفه می‌نامد. اما واژه‌ی امروزی عاطفه، معنای دیگری غیر از حرف عطف را پیش روی خواننده‌ی فارسی زبان می‌گذارد.

با این همه نسخه‌های دیگری نیز از دیوان حافظ یافت می‌شوند که همین بیت از او را به گونه‌ای دیگر بازتاب داده‌اند. برای نمونه در تصحیح انجوی شیرازی از دیوان حافظ گفته می‌شود:
گر موج‌خیز حادثه سر بر فلک زند / عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش(۵)
روایت این بیت بیش از روایت تصحیح شده‌ی محمد قزوینی از دیوان حافظ به دل خواننده می‌نشیند. با این همه قزوینی خودش هم در همان حاشیه‌ی خویش نکته‌ای را یادآور می‌شود که بسیاری از نسخه‌های پیشین دیدگاه دگرگونه‌ای را از این بیت بازتاب داده‌اند. او سپس همان بیت نسخه‌های دیگر را هم در حاشیه می‌آورد. این بیت همان است که در نسخه‌ی انجوی و بسیاری دیگر دیده می‌شود. چنین رویکردی در حالی اتفاق می‌افتد که اکثر نسل دوم مصححان امروزی دیوان حافظ، همان نسخه‌ی قزوینی را برای خویش اصل قرار داده‌اند.

کاربرد ترکیب رخت و پخت انگار فقط به حافظ اختصاص می‌یابد. چون به ظاهر چنین نکته‌ای در دیوان هیچ یک از شاعران پیشین زبان فارسی دیده نشده‌است. با همین نگاه است که محمد قزوینی به اصالت بدون چون و چرای آن اصرار می‌ورزد تا مبادا مخاطب از انتساب چنین بیتی به حافظ روی برگرداند. به خصوص آن‌جا که کاربرد مضمون و درونمایه‌ی چنین بیتی نیز هرگز در شعر کلاسیک فارسی سابقه نداشته است. چون حافظ خطاب به معشوق خویش می‌گوید: من به خاطر دوری از تو رخت و پخت خویش را به آتش خواهم کشید. امروزه نیز فارسی‌زبانان در محاوره‌ی خود چنین مضمونی را هرگز به کار نمی‌برند. مگر آن‌که در درون کسی انواع و اقسام بیماری‌های هیستریک و روانی ریشه دوانیده باشد که او از سر استیصال بگوید: به خاطر تاب نیاوردن دوری تو، من لباس‌هایم را می‌سوزانم. با این همه کم نیستند افرادی که از تاب‌آوری خود در قبال عشق معشوق ته می‌کشند و سپس به خودکشی و خودسوزی روی می‌آورند. اما سوزاندن پوشش و لباس در این ماجرا کمی ساده‌لوحانه و کوته‌فکری به نظر می‌رسد.

نمونه‌ای از همان ترکیبی که محمد معین و حسین خدیو جم آن را مهمل می‌نامند، در بوف کور صادق هدایت هم بازتاب می‌یابد. چون ساختار ترکیبی خنزر پنزری نیز چنین کارکردی را پیش چشم انسان می‌گذارد. پیرمرد خنزر پنزری در داستان هدایت، قهرمانی است که نویسنده‌ی بوف کور آن را فقط از حرفه و شغلش می‌شناسد. حتا خود راوی پس از آن‌که زنش را کشت در هیأتی از همان پیرمرد خنزر پنزری داستان، استحاله پذیرفت. در عین حال هدایت در بوف کور تلاش می‌ورزد تا از نامگذاری قهرمانان داستان خود دوری بجوید. چنان‌که تمامی شخصیت‌های این داستان فقط به اعتبار موقعیت اجتماعی خویش به خواننده شناسانده می‌شوند.

ناگفته نماند که خنزر در واژگان تهرانی قدیم به اجناس کهنه و بی‌مصرف اطلاق می‌گردید. اجناسی دور ریختنی که شاید به کار سمساری‌ها نیز نمی‌آمد. همین اجناس دور ریختنی و بی‌مصرف را عده‌ای گرد می‌آوردند تا بساطی برای مشتریان رهگذر خویش فراهم بینند. سپس واژه‌ی خنزر در گویش عمومی مهملی را نیز برای خویش دست و پا کرد و به خنزر پنزر بدل گشت. آن‌وقت افرادی را که به چنین حرفه‌ای اشتغال داشتند، خنزر پنزری نامیدند.

در داستان بوف کور پیرمرد خنزر پنزری نیز به کار فروش انواع خنزر پنزر دل خوش کرده‌است. اما او دستفروش و بساطیِ دوره‌گرد نیست. چون بساطش را در جایی ثابت درست جلوی خانه‌ی راوی داستان پهن می‌کرد.

در نیمه‌ی نخست داستان بوف کور، مرد خنزر پنزری در هیأتی از گورکن و درشکه‌چی ظاهر می‌شود. او نعش‌کشی با کالسکه را به شغل گورکنی پیوند می‌زد. ولی نعش‌کشی با کالسکه در آن زمان چندان در تهران باب نبود. م. ف. فرزانه ضمن نقد روشنگرانه‌ی خویش بر بوف کور معتقد است که هدایت چنین رسمی را از سنت‌های مردم "فرنگ" و فیلم "ارابه‌ی شبح‌وار" اثر شوستروم سوئدی وام گرفته‌است.(۶)

در عین حال، پیرمرد خنزر پنزری بنا به حرفه‌ی گورکنی‌اش با کوزه‌هایی برآمده از دل خاک هم آشنایی داشت. اما او چند و چون فرهنگی این کوزه‌های باستانی را هرگز نمی‌فهمید. راوی داستان در نیمه‌ی دوم بوف کور، پیرمرد خنزر پنزری را در هیأتی از مداح و قاری قرآن می‌بیند. چنا‌ن‌که پیرمرد خنزر پنزری در فضایی از بی‌هویتی یا فرهنگ واپسگرایانه، گذشته‌ای دل‌آزار و کهنه را به نمایش می‌گذارد. اما شغل خنزرفروشی‌اش با حرفه‌ی قاری قرآن او هم‌خوانی دارد تا تماشای او این گذشته‌ی فرسوده و دل‌آزار را بهتر به انسان بنمایاند. به همین دلیل هم راوی داستان همواره پیرمرد خنزر پنزری را با دندان‌ها کرم خورده و پوسیده‌اش نشانه می‌گذارد که از میانه‌ی این دندان‌ها تنها عبارت‌های عربی سرریز می‌کرد.

زن راوی هرچند بر پایه‌ی سنت‌های برآمده از جامعه، همسر و همزادی برای او شمرده می‌شد ولی او به این همسری سنتی گردن نمی‌گذاشت و در نتیجه نمی‌توان او را همزادی واقعی برای راوی به شمار آورد. همین همسر در خفا به پیرمرد خنزر پنزری دل باخته بود. تا جایی که پیرمرد خنزر پنزری در نقشی از فاسق برای همسر راوی عمل می‌کرد. موضوعی که هرگز از دیدرس راوی داستان پوشیده باقی نمی‌ماند. با همین دیدگاه است که راوی سرآخر هم زنش را می‌کشد تا خود را از این مخمصه‌ی روانی نجات ببخشد. اما پس از قتل همسرش بود که به چهره‌ی خود در آینه‌ی اتاق نگاه کرد. او چهره‌اش را دید که به نمونه‌ای کامل از همان پیرمرد خنزر پنزری بدل گشته‌است.

در استفاده‌ی هدایت از واژه‌ی خنزر پنزری واو عطفی دیده نمی‌شود. هم‌چنان که محمد معین نیز رخت و پخت را بدون حرف عطف و به شکل رخت پخت می‌آورد. امروزه نیز مردم نمونه‌های فراوانی از این واژه‌ها را می‌سازند و به کار می‌برند. واژه‌هایی که از پیش نمی‌توان به نمونه‌ای از آن در واژه‌نامه‌های رسمی دست یافت. واژه‌ی اجق وجق را نیز باید از همین نمونه‌ها به حساب آورد که آن را نیز همانند خنزر پنزر یا خنزر پنزری ساخته‌اند. چون ترکیب اجق وجق را نیز واوی به هم پیوند نمی‌دهد. اما چنین واژه‌هایی پس از نشستن بر دل عبارت‌ها و جمله‌های مردم عادی است که معنای کاربردی خود را پیدا می‌کنند. چنان‌که در گفتمان امروزی شهروندان تهرانی اجق وجق در معنایی از عجیب و شگفتی‌آور یا زشت و نازیبا به کار گرفته می‌شود. اما چنین کارکردی از اجق وجق و حتا اصل واژه‌ی آن را هرگز نمی‌توان در واژه‌نامه‌ای رسمی از زبان فارسی سراغ گرفت.

____________________________________

۱- دیوان حافظ: به اهتمام محمد قزوینی؛ قاسم غنی، تهران، به سرمایه‌ی کتابخانه‌ی زوار، بیتا، ص۱۹۷
۲- - پیشین.
۳- واژه‌نامه‌ی غزل‌های حافظ: حسین خدیوجم، تهران، نشر ناشر، ۱۳۶۲، ص۶۵.
۴- فرهنگ فارسی: محمد معین، تهران، امیرکبیر، چاپ هفتم، جلد ۴، ذیل ماده‌ی میم.
۵- دیوان حافظ: تصحیح ابوالقاسم انجوی، تهران، نشر شهاب ثاقب، ۱۳۸۲، ص۳۴۴.
۶- متن کامل بوف کور و زنده بگور و نقدی بر بوف کور: صادق هدایت؛ م. ف. فرزانه، سوئد، نشر باران، ۱۹۹۴، نقدی بر بوف کور ص ۵.



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد