بار کائنات را میکشد
بر شانه های خویش
و دور میشود در امتداد جویباری که محو میگردد
در زمینهای سترونِ خط افق
چه آشوبی در افکندهاند بادهای سارق
در گیسوان سونیا
گلهای سرخ و ارغوانیِ او را می ربایند
بر گونه هایش رنگِ بیرنگی می پاشند
و بُزدلانه میگریزند
در راستای غارِ نامکشوفِ انتهای جهان
برخیزیم یک دسته میخک سرخ پیشکش کنیم
به سونیا
پیش از آنکه خسته،
درمانده،
دلشکسته،
فرو نهد بار کائنات را
بر زمینِ سنگلاخیِ کنار راه
که در آوریلهای زودگذر،
از آن سبزه میروید چند روزی،
بنفشه و آلاله
یادآور گونههای رنگپریدهی او
و سنگینی بار کائنات
بر شانههای خستهاش
وقتی که داشت از این زمین میگذشت
بی تکلّف،
بزرگوار،
غمگین،
با مختصر سبدی در دست
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۲۰ مهر ۱۴۰۱
۱۲ اکتبر ۲۰۲۲
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد