logo





دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۱۹)

دوشنبه ۲ آبان ۱۴۰۱ - ۲۴ اکتبر ۲۰۲۲

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh1.jpg
مولانا پس از پایان سخن آن پیر روشن ضمیر، رو به حاضران مجلس کرده و ادامه می دهد: از بیت 3794

این سزای آن که تخم ِ جهل کاشت
و آن نصیحت را کَساد* و سهل داشت 35
اعتمادی کرد بر تدبیر ِ خویش
که برم من کار خود با عقل پیش 36
نیم ذرّه؛ زآن عِنایت به بوَد
که ز تدبیر ِ خرد، سیصد رَصَد 37
ترک ِ مکر ِ خویشتن گیر ای امیر!
پا بکَش ؛پیش ِ عنایت، خوش بمیر 38
این به قدر ِ حیلۀ معدود* نیست
زاین حیَل تا تو نمیری سود نیست 39

(تفسیر اجمالی ابیات)
ابیات 35 و 36 :*کساد، از رونق افتاده
این پاداش عمل کسی ست که بذر نادانی کاشت.نصیحت آن شاه را آسان و از رونق افتاده و بی خریدار پنداشت و اعتنایی نکرده با خود گفت مشکلات را با یاری عقل و تجربۀ خویش آسان خواهم کرد . ابیات 37 الی 39: *رَصَد، به معنای مصدری یعنی چشم داشتن و مواظب کسی بودن رصد ستارگان .وبه معنای غیر مصدری،معرّب ِ " رَسَد" یعنی بهره و نصیب.(6) * معدود،به شمار در آمده؛محاسبه شده.

ذرّه ای از لطف و توجه پروردگار [برای حل مشکلات و بخصوص این مشکل ِ رسیدن به شاهزادۀ چینی] برتر از چه بسیار بهره مندی از خرد جزیی ست. ای امیر! [ مولانا انسان مغرور از عقل را به تمسخر امیر می خواند، و یا می توان "امیر" را خطاب به شاهزادگان از جانب آن پیر ِ بصیر دانست ـ] چاره گری عقلانی خود را کنار بگذار و در برابر توجه خداوندی خود را بکش. [ اراده ات را در ارادۀ حضرت حق غرقه ساز]
زیرا حل این مشکل از اندازۀ محاسبه شدۀ عقلانی فراتر است.[ یعنی با عقل جزیی نمی توان به حل مشکل عشق پرداخت، هر چند وجود عقل جزیی یا تجربی در نظام خلقت منظور شده است] ولی تو تا این ترفندهای عقلانی را دور نریزی و نمیری،یعنی از خویشتن نرهی، سودی از سودای خود نمی بری.

پس از آن مولانا برای باز نمودن مرگ اختیاری یعنی از بین بردن ارادۀ خود در ارادۀ خداوندی و توکّل کامل به او، حکایت حاکم بخارا را مثال می زند:

در بخارا خوی ِ آن خواجیم اجل
بود با خواهندگان حسن ِ عمل

وی حاتم طایی زمان خود بود و هر روز به حاجتمندان و مسکینان مال و زر می رسانید. اما به شرط آنکه فقرا نزد او پیش نیایند و حاجت خود را بر زبان نیاورند، بلکه او بر صف آنان می گذشت و با دانشی درونی مقدار نیاز هر کدام را تشخیص می داد.تا روزی فقیهی حریص حاجت خود را بیان داشت و از عطای وی محروم گشت. فقیه، روز دیگر لباسی مندرس پوشید و وقتی دگر جامۀ پشمینه و زمانی هم چادر بر سرکرد ، اما هر بار شناخته شده و حیله اش در نمی گرفت. تا این که نزد کفن خواهی رفته ــ کسی که از مردم
اعیان، مالی برای کفن و دفن مردگان ِ بی کس و کار جمع می کند ــ گفت مرا کفن پیچ بر سر راه حاکم قرار بده تا مرده فرض کرده سکه ای اندازد. هر چه داد با هم نصف می کنیم .چنان کردند . حاکم بر او گذشت و وی را مرده انگاشته، سکه ای بر کفن افکند. فقیه از ترس آن که نکند کفن خواه آن را در رباید، :

مرده از زیر ِ نمد بر کرد دست
سر برون آمد پی ِ دستش ز پست
گفت با صدر جهان : "چون بستدم؟
ای ببسته بر من ابواب ِ کرم ! "
گفت : "لیکن تا نمردی ای عَنود!
از جَناب ِ من ، نبردی هیچ جود " ...

صدرِ جهان ِ بخارا گفت ای ستیزه گر ِ لجوج! تا نمردی، از درگاه ما بخششی به تو نرسید ! سپس مولانا به نتیجه گیری از این حکایت کوتاه پرداخته، یکی از ارکان عرفان را بیان می دارد:

سِرّ ِ مُوتُوا قَبلَ مَوتٍ این بود
کز پس ِ مردن غنیمت ها رسد
غیر مردن هیچ فرهنگی دگر
در نگیرد با خدای، ای حیله گر !

بیت نخست اشاره دارد به عبارتی که اکثر صوفیه آن را جزو احادیث نبوی می دانند: (بمیرید، پیش از آنکه میرانده شوید) منظور همان مرگ اختیاری، یعنی از بین بردن ارادۀ خود در ارادۀ خداوند است.(7) و در بیت دوم فرهنگ به معنای ادب و دانش و حیله به معنای چاره و تدبیر است. می فرماید، ای چاره جو !غیر از مرگ اختیاری هیچ تدبیری برای رسیدن به بخشش ــ و نه بخشایش ــ الهی نداری .

یک عِنایت، بِه ز صدگون اجتهاد
جهد را خوف است از صد گون فَساد
و آن عنایت هست موقوف ِ مَمات
تجربه کردند این ره را ثِقات

[ در راه رسیدن به عطای الهی ] یک مدد از جانب حق،به صدها کوشش ِ فردی برتری دارد؛ زیرا در این گونه مجاهدات ِ شخصی، موارد فراوانی از تزویرات نفس امّاره پیش می آید ــ مثل زهد فروشی و غرور و طلبکاری از خدا و غیر آن ــ که حاصل انجام ِ مناسک دینی را تباه می سازد. و آن دستگیری الهی نیز مشروط به مرگ ارادی ست . راستکاران ِ رستگار ، واقعیّت ِ موت ارادی را تجربه کرده اند ، و حتی ،

بلکه مرگش بی عنایت نیز نیست
بی عنایت، هان و هان جایی مه ایست !
آن زمرّد باشد این افعیّ ِ پیر
بی زمرّد، کی شود افعی ضَریر؟

مرگ ِ ارادی و یا اجباری سالکان ِ توکل کننده بر خدا، بستگی به همین عنایت الهی دارد . پس آگاه باش و در مرحله ای از مراحل سلوک در جا مزن . چرا که دستگیری و هدایت خداوندی مانند زمردی چشم ِ اژدهای نفس امّاره را کور می سازد.[ در باور قدما گرفتن زمرد در برابر چشم افعی کورش می سازد.] پس از آن مولانا حکایتی دیگر آغاز می کند تا حاضران با معنای عنایت آشنا تر گردند .

ادامه دارد
http://zibarooz.blogfa.com/post/356
کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (19)
https://t.me/didarmasnavi/2553

زیر نویس

6 : نک، همایی جلال الدین ـ تفسیر مثنوی مولوی ، ص 69
7 : نک، فروزانفر، بدیع الزّمان ـ احادیث مثنوی ، ص116



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد